۱۳۹۹-۱۱-۱، ۰۸:۲۹ صبح
اين نامه را در حالي مي نويسم كه قطرات اشك بر گونه ام جاري است دختري 29 ساله ام متدين و خداشناس و در زندگي همواره بر خدا توكل داشته ام مشكل من داشتن خويشان و فاميلهاي خدانشناس و بي ايمان است كه از بخت بد همسايه ما نيز هستند به كوچكترين بهانه اي ازدواج نكردن مرا به رخ خانواده ام مي كشند و با زخم زبان و حرفهايي كه از گفتن آن شرم دارم دل و جان من و خانواده ام را آزاد مي دهند بدون خواستگار نيستم ولي نمي دانم بعد از يكي دو جلسه آمدن چه مي شود كه ديگر نمي آيند. متأسفانه در شهر ابهر به دخترهاي متدين اهميت نمي دهند و به قسمت هم اعتقاد ندارند. بعد از خداي كريم پناهم شماييد از شدت غصه و ناراحتي دائم سر درد دارم و گاهي تصميمهاي احمقانه اي نيز مي گيرم ولي ترس از خدا و عذاب قيامت مانع انجام اين تصميمات است شما را به امام رضا "ع" قسم مي دهم كه حاجت مرا و نجات مرا از دست چنين آدمهاي خدا نشناسي را طلب كنيد.