با سلام و عرض ادب و احترام
اذان، يكي از شعارهاي مهم اسلام است كه ضمن اشاره به اهميت نماز، وجه مميز و فصل مشخص دين اسلام از ساير اديان است.
تاريخ تشريع اذان در اسلام پس از هجرت پيامبر اكرم(ص) به مدينه تشريع شد، پس از هجرت پيامبر اسلام به مدينه و فزوني مسلمانان، نياز به وسيله اي براي اعلام وقت نماز و تجمع مسلمانان براي برپايي اين فريضه بزرگ بود.
پيامبر اسلام(ص) در فكر اتخاذ تصميمي در اين مورد بود تا اين كه اين امر از طريق وحي و تشريع اذان حل شد.(1)
اهميت اذان: اذان شعاري سكوت شكن، موزون، كوتاه، پرمحتوا و سازنده است كه دربردارنده اساسي ترين پايه هاي اعتقادي و جهت گيري عملي مسلمانان است.
اذان در اسلام، سرود الهي، شعار و ندايي جهت معرفي امت واحد اسلامي است.
اذان، اعلام موجوديت اسلام، معرفي عقايد و اعمال مسلمانان و فرياد عليه معبودهاي خيالي است.
اذان، نشانه باز بودن فضاي تبليغات و اعلام مواضع فكري مسلمانان به صورت روشن و صريح است و هميشه نشانه هشياري و بيداري از غفلت است.
اذان، آماده ساختن روح، دل و جان براي ورود به «نماز» و فريادي است كه طنين ملكوتي آن در فضا، دل مؤمنان را به سوي خدا مي كشد و بر وحشت و خشم كافران مي افزايد. هم چنان كه اين وحشت را در جملات «گلاستون» سياست مدار و صهيونيست انگليسي مشاهده مي كنيم.
وي در پارلمان مي گويد: «تا هنگامي كه نام محمد در مأذنه ها بلند است و كعبه پابرجاست و قرآن راهنما و پيشواي مسلمان است، امكان ندارد پايه هاي سياست ما در سرزمين هاي اسلامي استوار و برقرار گردد».(2)
نمونه اين وحشت در رفتار مشركان و منافقان عصر پيامبر اكرم نيز ديده مي شود؛ هم چنان كه در آيه 58 سوره مائده آمده است: «آنان هنگامي كه اذان مي گويد و مردم را به نماز فرا مي خوانيد آن را مسخره و بازي مي گيرند اين به خاطر آن است كه آنان جمعي نابخردند».
فلسفه تكرار اذان: از مطالب ياد شده تا حدود زيادي راز و فلسفه تكرار اذان روشن شد. افزون بر آن گفتني است اساسا هر گروه، جمعيت و ملتي براي معرفي خود آگاهاندن مردم براي امري و تجمع در جايي، از سرود يا شعار و يا وسيله اي استفاده مي كنند. ناقوس كليسا در مسيحيت، سرود ملي هر كشور و شيپور در برخي شهرها از آن جمله است.
در اسلام نيز براي اين امر مهم، اذان تشريع شد تا نشانه اي براي تجمع مردم و آمادگي آنان براي نماز باشد؛ ضمن آن كه اذان برخلاف ناقوس كليسا داراي محتوايي بس عميق است كه حتي تكرار آن در نمازهاي فرادا، انسان را از غفلت بيدار كرده و او را به توحيد و عقايد اساسي اسلام هشيار مي سازد.
فلسفه تشريع اذان و تكرار آن، در حديثي طولاني از امام رضا(ع) چنين بيان شده است: «مردم كه مأمور به اذان شدند علت هاي فراوان دارد از جمله، آن كسي را كه سهو كرده، يادآور باشد و آن را كه غافل است متنبه سازد و كسي كه وقت را نمي داند و از آن غافل است هشيار سازد. اذان گو با اذانش مردم را به پرستش خالق دعوت مي كند، به آن ترغيب مي كند، خود اقرار به توحيد دارد، ايمان و اسلام را آشكار مي سازد و آن را كه فراموشش كرده يادآوري مي كند...».(3)
همچنين امام خميني در اين باره مي فرمايند: «بدان كه سالك الي الله در اذان، بايد قلب كه سلطان قواي ملكوتيه و ملكيه است و ديگر جنود منتشره و جهات متشتته ملك و ملكوت را اعلان حضور در محضر دهد و چون وقت حضور و ملاقات نزديك گرديده، آنها را مهيا سازيي اگر از مشتاقان و عاشقان است به جلوه ناگهاني دامن از دست ندهد و اگر از محجوبان است بي تهيه اسباب و آداب وارد محضر مقدس نگردد. پس سر اجمال اذان، اعلان قواي ملكوتيه و ملكيه و جيوش الهيه براي حضور است و ادب اجمالي آن، تنبيه به بزرگي مقام وخطر آن و عظمت محضر و حاضر و تذلل و فقر و فاقه و نقص و عجز ممكن از قيام به امر و قابليت حضور در محضر است».(4)
افزون بر موارد ياد شده، شايد يكي ديگر از مصلحت هاي تكرار اذان همان فلسفه تكرار نماز باشد، امام صادق(ع) در فلسفه وجوب و تكرار نماز مي فرمايند: ... خداي تبارك و تعالي چنين خواست كه مسلمانان نام و ياد محمد و دين او را از ياد نبرند؛ از اين رو نماز را برايشان واجب فرمود تا روزي پنج مرتبه به ياد او باشند و نامش را به زبان آورند و نماز و ياد خدا از آنان خواسته شد تا مبادا از ياد خدا غافل شوند و فراموش كنند و در نتيجه ياد و نامش محو شود».(5)
در پايان تذكر اين نكته شايسته است كه علل ياد شده در روايات و يا دريافت هاي عقلي در زمينه فلسفه احكام نوعا حكمت هاي احكام هستند نه فلسفه و علت تام آنها.
اگر نكته دريافت شده، علت تامه حكمي باشد با وجود آن حكم است و با نبودش نيز حكم از بين خواهد رفت اما اگر حكمت باشد بود و نبود آن تنها به عنوان جزيي از علت نقشي خواهد داشت و چه بسا افزون بر آن حكمت هاي ديگري براي حكم باشد كه ما از آن بي خبريم.
پینوشتها:
1.دوماهنامه مسجد، مرداد و شهريور 1374، ش 21، ص 34).
2.آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 4، ص 438).
3. شيخ صدوق، علل الشرايع، مكتبه الداوري، ج 1، ص 258).
4.امام خميني، آداب الصلوه، مؤسسه نشر آثار امام خميني، ص 121).
5.ري شهري، ميزان الحكمه، ترجمه حميد رضا شيخ، حديث شماره 10526).