با سلام و عرض ادب و احترام
ظاهرا پيش فرض ذهني شما اين است كه چون خدا به تمام كارهاي انسان علم دارد پس ما در انجام كار مجبوريم و مثلا خودكشي نبايد حرام باشد. در صورتي كه علم خدا به افعال اختيارى انسان موجب جبر نيست، زيرا:
علم خدا بر اين تعلق گرفته است كه هر علتى با ويژگى خاص خود كار كند و يا هر حادثه و رويدادى از سبب ويژه خود سر بزند، مثلاً علت فاقد شعور به طور جبر كار صورت دهد، و فاعل مختار، با كمال اختيار و آزادى انجام وظيفه كند. در اين صورت بايد قبلاً از واقعيت اين علت آگاه شويم، آن گاه درباره مجبور و مختار بودن آنها داورى كنيم.
از اين جهت مى گويم علل بر دو نوعند:
1 - علل طبيعى ناآگاه مانند خورشيد و ماه و آتش.
2 - علل طبيعى آگاه و آزاد مانند انسان.
علم خدا در قسم نخست بر اين تعلق گرفته است كه اين گونه از علل بدون آگاهى و آزادى، مبدأ آثار ويژه خود گردند. آفتاب بدون آگاهى بيفروزد و ماه بدرخشد، در حالى كه علم خدا در بخش دوم بر اين تعلق گرفته است كه با كمال آگاهى و در عين اختيار و آزادى مبدأ يك رشته كارها باشد.
اين گونه علل به حكم تخلف ناپذيرى علم خدا، حتماً يك رشته كارهاى خوب و بد را انجام مىدهند. اما با قيد آگاهى و با ويژگى آزادى. چنين علم پيشين، نه تنها مايه جبر نيست، بلكه تأكيد كننده اختيار است و به حكم تخلف ناپذيرى علم خدا بايد فعاليت اين نوع علل با اين دو ويژگى انجام گيرد و با قيد علم و اختيار كارى را صورت دهند. اگر به غير اين نحو تحقيق پذيرد، علم خدا تخلف مىپذيرد.
بنابراين خداوند در ازل عالم است كه انسان با اختيار وآزادى خود كارى را انجام مىدهد يا آن را ترك مىكند. (1)
پس در اين جا هم علم الهى حفظ شده و هم اختيار و آزادى انسان و اين دو با هم منافات ندارد.
به عبارت ديگر: خداوند در ازل آگاهى دارد كه يك كار با علل و شرايط خاص خود در يك زمان و مكان خاصى صورت مىگيرد كه از جمله آن علل و شرايط، اختيار و آزادى انسان است، پس خداوند آگاهى دارد كه آن كار با اختيار انسان و با شرايط ديگر انجام مى شود و اين مسئله هيچ ضررى به اختيار و آزادى انسان نمىزند.
بنابراين علم خدا در ازل به گناهان يا كارهاي نيك مان ، ما را مجبور به آنها نمي سازد ، زيرا همان گونه كه گفتيم علم خداوند در ازل به اختيار و انتخاب مان به كارها تعلق گرفته ، پس حتما كارهامان با اختيار و انتخاب صورت خواهد گرفت .
بنابراين همان گونه كه علم خداوند به دزدي كردن يا قتل و جنايت ، موجب جبر نخواهد بود و گناه و زشت بودن آن كارها را نفي نمي كند ، در موضوع خودكشي نيز از گناه بودن نفي نمي شود ، زيرا در اينجا نيز انسان با انتخاب و اختيار خود براي بيرون آمدن از مشكلات يا هر علت ديگر دست به خود كشي مي زد.
بنابراين بين علم خداوند و گناه بودن يا درست و نيك بودن يك كار منافات و تضادي وجود ندارد.
خودكشي كه قرآن از آن به قتل نفس، تعبير مي كند از گناهان كبيره است و فرقي بين كشتن خود يا ديگري نيست . كسي كه انتحار (خودكشي )مي كند, تمام عقوبت هايي كه بر قتل نفس مترتب مي شود, براي او هم هست . چنان كه در آيه (2)خودكشي ممنوع شده است و نيز آيه ديگر قرآن (3)وهم چنين رواياتي در مذمت خودكشي وارد شده است(4)
خودكشي به هر وسيله حرام است , حتي اگر بيماري به قصد زودتر مردن , خود را مداوا نكند و در نتيجه بميرد, كه نوعي خود كشي است .(5)
پاورقي:
1. جعفر سبحانى، منشورجاويد، ج 4، ص 338
2. نساء (4) آيهء 29
3. بقره (2 )آيهء 195
4. وسائل الشيعه , كتاب قصاص , باب 5
5).عبدالحسين دستغيب , گناهان كبيره , ج 1 ص 112.