۱۴۰۰-۷-۱۳، ۰۶:۰۵ صبح
یه وقتایی میرسه از یه چیزایی نا امید میشیم
از اینکه یکی که رفته برگرده
از اینکه کسی کمکمون کنه
از اینکه بتونیم کاری رو به سرانجام برسونیم
از اینکه بتونیم یه چیزایی رو جبران کنیم و...خیلی چیزای دیگه
یه زمانی هم میرسه که میترسیم دیگه یه چیزایی اصلا وجود نداشته باشه
یه چیزای خوبی که مدتهاست کم رنگ شدن و...
مثل انسانیت
مثل عشق حقیقی
مثل شرافت
آره، شرافت
شرافت از اون چیزهائیه که گاهی اونقدر کم رنگ میشه که فکر میکنیم هیچوقت وجود نداشته!
درست همون لحظه س که یه دفه یکی رو می بینیم و میگیم
آخیش! خداروشکر که هنوزم دنیا قشنگیاشو داره!
اما دوباره
تهیه کننده مستند صوتی شاگرد اول درباره شهید چمران ، آقای حسین عباسی فر هستند . گوینده این مستند صوتی آقای علی ذکریائی هستند .
لابلای سر و صدای زندگی، دنیا در میزنه و یه کاسه آش تعارف میکنه!
که می بینیم! دوباره همون آشه و همون کاسه!
این قصه ها ادامه داره تا اینجا...آره..دقیقا تا همینجا که وایستادی! دهلاویه...یادمان شهید چمران!
اینجا شرف برای همیشه بیمه شده!
امام خمینی: چمران در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آخرت رحمت خدا را بیمه کرد
مصطفی شرف رو بیمه کرد
حق بیمه ی شرف قطره قطره خون مصطفی است که روی این خاک ریخته شده
واژه واژه خون دلیه که روی دفترش غلت خورده
شعله شعله از وجود مصطفائیه که سوخته و دنیا رو روشن کرده
آره؛ باید مصطفی بود!باید روشن شد!
باید مثل مصطفی زندگی کرد...باید مثل مصطفی شهید شد
امام خمینی: همه ی ما رفتنی هستیم!مثل چمران بمیرید!
حق بیمه ی شرافت شهادت مصطفی بود!شهادت حق مصطفی بود!
چمران شهید نمیشد میشد تو راهش شک کرد.
اما مصطفی شهید شد.
نه اینجا! اون روزها و لحظه هایی که از همه چیز دست کشید
اون روزی که از بازی های کودکانه ش میزد تا بشینه سر سفره ی قرآن
اون روزی که از تنبلی گذشت و پله به پله شاگرد اول کلاس همت بود تا یه روزی همت ها شاگرد اول کلاسش شدند
اون روزی که از 2 نمره گذشت و اون نماد غربزدگی رو دور گردنش ننداخت
اون روزی که از وطنش گذشت و برای دانشمند شدن به آمریکا رفت
اون روزی که از همه ی دنیای مادی تو آمریکا گذشت و عزم وطن کرد
اون روزی که کنار بچه یتیم های جنوب لبنان می نشست و درد فقر رو مثل داروئی تلخ می نوشید
همون بچه هایی که امروز همه ی دنیا رو مبهوت قدرتشون کردن
اون روزی که انقلاب شد و برگشت به آغوش مردمش و مشغول خدمت به صاحبان انقلاب شد
اون روزی که جنگ شد و از همه ی منسب ها و مسئولیت ها دست کشید و به سمت میدان آخر پرواز کرد
اون روزی که بند ناف تعلق رو قیچی کرد و خون خوری تموم شد و عند ربهم یرزقون شروع شد
چمران اونقدر به سمت آسمون از همه چیز گذشته بود که انگار هیچ وقت به زمین نرسیده بود
مصطفی اونقدر به دنیا پشت کرد که دنیا به سمتش میدوید
اونقدر از عشق گذشت که عقل شده بود و اونقدر عاشق بود که انگار دریای عقل رو به آتش کشیده بود
و مهم تر از این روزها
اون شبهایی بود که از زمین آسایش میگذشت و به معراج میرفت
به معراج بندگی و مناجات و اشک و آه
ای حسین! در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی، می بوسیدی، وداع می کردی.. آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق من را به تو و به خدای تو سیراب کنی؟ من از این دنیای دون می گریزم. از اختلافات، تظاهرات، از خودنمایی ها، غرورها، سفسطه ها، مغلطه ها، دروغ ها و تهمت ها، خسته شده ام. احساس می کنم که این جهان جای من نیست آنچه دیگران را خوشحال می کند مرا سودی نمی رساند.
و لحظه ای که دست به قلم شد و پای دنیا رو قلم کرد!
دست به قلم شد و به یاد سقا سر بر پای حسین گذاشتن را آرزو کرد!
«آخرین دستنوشه ی شهید مصطفی چمران لحظاتی قبل از شهادت»
ای حیات!
با تو وداع می گویم
با همه ی زیبایی هایت با همه ی مظاهر جلال و جبروتت با همه ی وجود وداع می کنم
با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم
می دانم شما چابکید. می دانم در همه ی مسابقه ها گوی سبقت را از همه ربوده اید. می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آیید .
به قدرت اراده ی آهنینم محکم باشید. به سرعت تصمیمات و طرح هایم سریع باشید.
این پیکر کوچک اما سنگین از آرزو ها و نقشه ها و امید ها و مسئولیت ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه ی دل خواه برسانید!
در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید.
من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم؛ آرامشی ابدی.
دیگر شما را زحمت نخواهم داد . دیگر شب و روز استثمار نخواهم کرد دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و
دیگر شما از خستگی فریاد نخواهید کرد از درد و شکنجه ضجه نخواهید کرد؛از بی غذایی از گرما و سرما شکوه نخواهید کرد
آرام و آسوده برای همیشه در بستر نرم خاک آسوده خواهید بود !
اما
اما این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم ، لحظات لقای پروردگار ؛
لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد !
مستند صوتی شاگرد اول :: راهدیو
از اینکه یکی که رفته برگرده
از اینکه کسی کمکمون کنه
از اینکه بتونیم کاری رو به سرانجام برسونیم
از اینکه بتونیم یه چیزایی رو جبران کنیم و...خیلی چیزای دیگه
یه زمانی هم میرسه که میترسیم دیگه یه چیزایی اصلا وجود نداشته باشه
یه چیزای خوبی که مدتهاست کم رنگ شدن و...
مثل انسانیت
مثل عشق حقیقی
مثل شرافت
آره، شرافت
شرافت از اون چیزهائیه که گاهی اونقدر کم رنگ میشه که فکر میکنیم هیچوقت وجود نداشته!
درست همون لحظه س که یه دفه یکی رو می بینیم و میگیم
آخیش! خداروشکر که هنوزم دنیا قشنگیاشو داره!
اما دوباره
تهیه کننده مستند صوتی شاگرد اول درباره شهید چمران ، آقای حسین عباسی فر هستند . گوینده این مستند صوتی آقای علی ذکریائی هستند .
لابلای سر و صدای زندگی، دنیا در میزنه و یه کاسه آش تعارف میکنه!
که می بینیم! دوباره همون آشه و همون کاسه!
این قصه ها ادامه داره تا اینجا...آره..دقیقا تا همینجا که وایستادی! دهلاویه...یادمان شهید چمران!
اینجا شرف برای همیشه بیمه شده!
امام خمینی: چمران در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آخرت رحمت خدا را بیمه کرد
مصطفی شرف رو بیمه کرد
حق بیمه ی شرف قطره قطره خون مصطفی است که روی این خاک ریخته شده
واژه واژه خون دلیه که روی دفترش غلت خورده
شعله شعله از وجود مصطفائیه که سوخته و دنیا رو روشن کرده
آره؛ باید مصطفی بود!باید روشن شد!
باید مثل مصطفی زندگی کرد...باید مثل مصطفی شهید شد
امام خمینی: همه ی ما رفتنی هستیم!مثل چمران بمیرید!
حق بیمه ی شرافت شهادت مصطفی بود!شهادت حق مصطفی بود!
چمران شهید نمیشد میشد تو راهش شک کرد.
اما مصطفی شهید شد.
نه اینجا! اون روزها و لحظه هایی که از همه چیز دست کشید
اون روزی که از بازی های کودکانه ش میزد تا بشینه سر سفره ی قرآن
اون روزی که از تنبلی گذشت و پله به پله شاگرد اول کلاس همت بود تا یه روزی همت ها شاگرد اول کلاسش شدند
اون روزی که از 2 نمره گذشت و اون نماد غربزدگی رو دور گردنش ننداخت
اون روزی که از وطنش گذشت و برای دانشمند شدن به آمریکا رفت
اون روزی که از همه ی دنیای مادی تو آمریکا گذشت و عزم وطن کرد
اون روزی که کنار بچه یتیم های جنوب لبنان می نشست و درد فقر رو مثل داروئی تلخ می نوشید
همون بچه هایی که امروز همه ی دنیا رو مبهوت قدرتشون کردن
اون روزی که انقلاب شد و برگشت به آغوش مردمش و مشغول خدمت به صاحبان انقلاب شد
اون روزی که جنگ شد و از همه ی منسب ها و مسئولیت ها دست کشید و به سمت میدان آخر پرواز کرد
اون روزی که بند ناف تعلق رو قیچی کرد و خون خوری تموم شد و عند ربهم یرزقون شروع شد
چمران اونقدر به سمت آسمون از همه چیز گذشته بود که انگار هیچ وقت به زمین نرسیده بود
مصطفی اونقدر به دنیا پشت کرد که دنیا به سمتش میدوید
اونقدر از عشق گذشت که عقل شده بود و اونقدر عاشق بود که انگار دریای عقل رو به آتش کشیده بود
و مهم تر از این روزها
اون شبهایی بود که از زمین آسایش میگذشت و به معراج میرفت
به معراج بندگی و مناجات و اشک و آه
ای حسین! در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی، می بوسیدی، وداع می کردی.. آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق من را به تو و به خدای تو سیراب کنی؟ من از این دنیای دون می گریزم. از اختلافات، تظاهرات، از خودنمایی ها، غرورها، سفسطه ها، مغلطه ها، دروغ ها و تهمت ها، خسته شده ام. احساس می کنم که این جهان جای من نیست آنچه دیگران را خوشحال می کند مرا سودی نمی رساند.
و لحظه ای که دست به قلم شد و پای دنیا رو قلم کرد!
دست به قلم شد و به یاد سقا سر بر پای حسین گذاشتن را آرزو کرد!
«آخرین دستنوشه ی شهید مصطفی چمران لحظاتی قبل از شهادت»
ای حیات!
با تو وداع می گویم
با همه ی زیبایی هایت با همه ی مظاهر جلال و جبروتت با همه ی وجود وداع می کنم
با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم
می دانم شما چابکید. می دانم در همه ی مسابقه ها گوی سبقت را از همه ربوده اید. می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آیید .
به قدرت اراده ی آهنینم محکم باشید. به سرعت تصمیمات و طرح هایم سریع باشید.
این پیکر کوچک اما سنگین از آرزو ها و نقشه ها و امید ها و مسئولیت ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه ی دل خواه برسانید!
در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید.
من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم؛ آرامشی ابدی.
دیگر شما را زحمت نخواهم داد . دیگر شب و روز استثمار نخواهم کرد دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و
دیگر شما از خستگی فریاد نخواهید کرد از درد و شکنجه ضجه نخواهید کرد؛از بی غذایی از گرما و سرما شکوه نخواهید کرد
آرام و آسوده برای همیشه در بستر نرم خاک آسوده خواهید بود !
اما
اما این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم ، لحظات لقای پروردگار ؛
لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد !
مستند صوتی شاگرد اول :: راهدیو