۱۴۰۱-۲-۲۶، ۰۳:۳۶ عصر
سلام وقتتون بخير
من از ابتدا براتون توضيح ميدم
پدرم وضع مالي خوبي نداشت و اينكه پدر مادرم از هم جدا شدن . من و مادرم و خواهرم با شرايط سختي زندگي كرديم از اينكه تصميم گرفتيم به استانبول مهاجرت كنيم ، اونجا هم چون با پول كمي رفتيم خيلي شرايط كاري و مالي خوبي نداشتيم. تا اينكه من در سركار توسط يكي از دوستانم با پسر عمه اش كه در شهرستان بروجرد بود به صورت تلفني اشنا شدم . نزديك به يك سال و خورده اي با هم تلفني اشنا شديم. هرچقدر جدي تر ميشد ايشون نميدونم چون فاصله دور بود همش شك ميكرد كه من كجا ميرم يا ميگفت حتي با همين فاميلشون كه دوست صميمي من بود هم در ارتباط نباشم . هي فكر ميكرد من دروغ ميگم بهش و بعدش بلاكم ميكرد و دوباره با اصرار من با خودش اشتي ميكرديم . وضع ماليش خيلي خوب بود. تا اينكه تصميم گرفتم بيام ايران ببينمش از اول به قصد ازدواج اشنا شديم.
اومدم بروجرد هفت ماه پيش هم بوديم خانواده ها اشنا شدن و من چند روز ديگه تاريخ عقدمه .
ولي چون وضع اونا خوب بود و وضع ما نه يه سري بي احترامي ها شد . به غير از اين هم دوباره بيشتر به من شك ميكرد ميگفت با نقشه اومدم پولاشو بابا بكشم ميگفت اگه دسم داري فقط ١٤ تا سكه مهر رو قبول كن تا بهم ثابت بشه. واسش از كارم زدم چون دلش نميخواست كار كنم ، از خانواده ام دور شدم ، دوستامو كنار گذاشتم حتي مهريه هم قبول كردم كه اخرش گفت يك عدد سكه مهرت. كن واقعا عاشقشم هرچي گفت گوش دادم كه ثابت بشه بهش ولي نميشه نميدونم چرا. حتي دست بزن هم داره . وقتي كسي نگاهم ميكنه منو ميزنه ميگه به من چشم چروني و حرفاي زشت ميزنه. بعدش اشتي ميكنيم ميگه از دلم نيست دوست دارم . ولي مسوليت پذيره دلش مهربونه هرچي بخواي ميخره هرجا بخواي ميبره فقط مشكلش اينه عصباني ميشه ميزنه همش بايد سرم پايين باشه هرچي ميگه انجام بدم و الا قهر ميكنه يا ميزنه بعدش اشتي ميكنه .
نميدونم خيلي عاشقشم واي با اين ادم ميشه زندگي كرد؟
مامانم چون با مهريه انقدر مخالف بود و اينكه يكي دوبار جلوي مامانم به من گفت از خونه ام برو بيرون ولي عاشقش بودم گريه كردم اشتي كرديم . چون ديد مامانم مخالفه و خواهرم خيلي وقتا گفته حق نداري در ارتباط باشي با اصرار من گفت ميتوني هفته اي يك بار زنگ بزني ، ولي خودش هر روز يه مادرش و پدرش زنگ ميزنه .
نميدونم چيكار كنم حس ميكنم بعد از اين بهتر نميتونم پيدا كنم و چون بايد برگردم تركيه اگه با اين ازدواج نكنم دوباره همون شرايط سخت واسم ايجاد ميشه .
من ميخوام زندگيه راحت داشته باشم واقعا موندم
اين از لحاظ زندگي و مالي تامينه ولي اخلاقش اينه
بعدها باعث نميشه افسرده بشم ؟
با اين مهريه و هيچ حقي بهم نميده بعدا به راحتي ميتونه منو بيرون كنه؟
از اينا نگرانم
ممنون ميشم راهنماييم كنيد
من از ابتدا براتون توضيح ميدم
پدرم وضع مالي خوبي نداشت و اينكه پدر مادرم از هم جدا شدن . من و مادرم و خواهرم با شرايط سختي زندگي كرديم از اينكه تصميم گرفتيم به استانبول مهاجرت كنيم ، اونجا هم چون با پول كمي رفتيم خيلي شرايط كاري و مالي خوبي نداشتيم. تا اينكه من در سركار توسط يكي از دوستانم با پسر عمه اش كه در شهرستان بروجرد بود به صورت تلفني اشنا شدم . نزديك به يك سال و خورده اي با هم تلفني اشنا شديم. هرچقدر جدي تر ميشد ايشون نميدونم چون فاصله دور بود همش شك ميكرد كه من كجا ميرم يا ميگفت حتي با همين فاميلشون كه دوست صميمي من بود هم در ارتباط نباشم . هي فكر ميكرد من دروغ ميگم بهش و بعدش بلاكم ميكرد و دوباره با اصرار من با خودش اشتي ميكرديم . وضع ماليش خيلي خوب بود. تا اينكه تصميم گرفتم بيام ايران ببينمش از اول به قصد ازدواج اشنا شديم.
اومدم بروجرد هفت ماه پيش هم بوديم خانواده ها اشنا شدن و من چند روز ديگه تاريخ عقدمه .
ولي چون وضع اونا خوب بود و وضع ما نه يه سري بي احترامي ها شد . به غير از اين هم دوباره بيشتر به من شك ميكرد ميگفت با نقشه اومدم پولاشو بابا بكشم ميگفت اگه دسم داري فقط ١٤ تا سكه مهر رو قبول كن تا بهم ثابت بشه. واسش از كارم زدم چون دلش نميخواست كار كنم ، از خانواده ام دور شدم ، دوستامو كنار گذاشتم حتي مهريه هم قبول كردم كه اخرش گفت يك عدد سكه مهرت. كن واقعا عاشقشم هرچي گفت گوش دادم كه ثابت بشه بهش ولي نميشه نميدونم چرا. حتي دست بزن هم داره . وقتي كسي نگاهم ميكنه منو ميزنه ميگه به من چشم چروني و حرفاي زشت ميزنه. بعدش اشتي ميكنيم ميگه از دلم نيست دوست دارم . ولي مسوليت پذيره دلش مهربونه هرچي بخواي ميخره هرجا بخواي ميبره فقط مشكلش اينه عصباني ميشه ميزنه همش بايد سرم پايين باشه هرچي ميگه انجام بدم و الا قهر ميكنه يا ميزنه بعدش اشتي ميكنه .
نميدونم خيلي عاشقشم واي با اين ادم ميشه زندگي كرد؟
مامانم چون با مهريه انقدر مخالف بود و اينكه يكي دوبار جلوي مامانم به من گفت از خونه ام برو بيرون ولي عاشقش بودم گريه كردم اشتي كرديم . چون ديد مامانم مخالفه و خواهرم خيلي وقتا گفته حق نداري در ارتباط باشي با اصرار من گفت ميتوني هفته اي يك بار زنگ بزني ، ولي خودش هر روز يه مادرش و پدرش زنگ ميزنه .
نميدونم چيكار كنم حس ميكنم بعد از اين بهتر نميتونم پيدا كنم و چون بايد برگردم تركيه اگه با اين ازدواج نكنم دوباره همون شرايط سخت واسم ايجاد ميشه .
من ميخوام زندگيه راحت داشته باشم واقعا موندم
اين از لحاظ زندگي و مالي تامينه ولي اخلاقش اينه
بعدها باعث نميشه افسرده بشم ؟
با اين مهريه و هيچ حقي بهم نميده بعدا به راحتي ميتونه منو بيرون كنه؟
از اينا نگرانم
ممنون ميشم راهنماييم كنيد