۱۴۰۲-۵-۱۸، ۱۱:۱۱ صبح
سلام وقتتون بخیر
دوسال هست که ازدواج کردم و طبقه بالا خانه پدر شوهرم زندگی میکنم.۵۰ روز است که پدر شوهرم به رحمت خدا رفتند.و دو خواهر شوهر دارم که یکی مجرد است ولی دانشحو پزشکیه و بیشتر مواقع شیفته...مادر شوهرم و خانواده شوهرم کلا ی اخلاقی دارن که تنها نمیمونن و ادعا میکنن شب ها میترسن...الان جوری شده که بیشتر وعده های غذایی که مادر شوهرم تنهاست رو ما باهم میخوریم و فقط من میپزم با اینکه باردار هستم و شب ها میان بالا خانه ما میخوابن...من نمیخوام این وضعیت روتین بشه...به شدت نگران این هستم که زندگیامون زیادی باهم قاطی بشه...نمیدونم چطور باید مدیریتش کرد چون شوهرم نگران مادرشه و خودش دائم میگه بیا بالا که تنها نباشی...و در ضمن مادر شوهر من به شدت پرررحرف است و من روحیه ام به این پرحرفی اصلا نمیخوره برای همین تحملشون برام در طولانی مدت سخته...ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
دوسال هست که ازدواج کردم و طبقه بالا خانه پدر شوهرم زندگی میکنم.۵۰ روز است که پدر شوهرم به رحمت خدا رفتند.و دو خواهر شوهر دارم که یکی مجرد است ولی دانشحو پزشکیه و بیشتر مواقع شیفته...مادر شوهرم و خانواده شوهرم کلا ی اخلاقی دارن که تنها نمیمونن و ادعا میکنن شب ها میترسن...الان جوری شده که بیشتر وعده های غذایی که مادر شوهرم تنهاست رو ما باهم میخوریم و فقط من میپزم با اینکه باردار هستم و شب ها میان بالا خانه ما میخوابن...من نمیخوام این وضعیت روتین بشه...به شدت نگران این هستم که زندگیامون زیادی باهم قاطی بشه...نمیدونم چطور باید مدیریتش کرد چون شوهرم نگران مادرشه و خودش دائم میگه بیا بالا که تنها نباشی...و در ضمن مادر شوهر من به شدت پرررحرف است و من روحیه ام به این پرحرفی اصلا نمیخوره برای همین تحملشون برام در طولانی مدت سخته...ممنون میشم راهنمایی بفرمایید