قرارگاه سایبری عطاملک
  • رادیو عشق
  • مشاوره خانواده
  • طراحی لوگو
  • عضویت طلایی
    • ورود
    • ثبت نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
    یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
  • ورود
  • ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی متصل شوید

قرارگاه سایبری عطاملک › حیات طیبه › شکرستان › خنده بازار v
« قبلی 1 … 18 19 20 21 22 23 بعدی »
› تعارف

آخرین مطالب ارسالی
آمار انجمن
آخرين ارسال ها
موضوع نويسنده آخرين ارسال کننده انجمن
  رونالدو و تاثیر میلیونی آن بر روی پیج النصر samira99 samira99 سواد رسانه ای و جنگ نرم
  [عشق و ازدواج]  آشنایی Fatemeh pi ملایجردی مشاوره خانواده و ازدواج
  [ مشاوره فردی]  ] اشتباه بزرگی کردم خیلی پشی... GolMah ملایجردی مشاوره خانواده و ازدواج
  [ مشاوره فردی]  ] مشاوره میخواستم درباره موض... هانا عطیمی ADMIN مشاوره خانواده و ازدواج
  طرز تهیه پیتزا پپرونی Mina1382 noorafshan بانوی ایرانی
  [تولید انجمن]  مشاوره ویژه کاربران طلایی ADMIN ADMIN مشاوره خانواده و ازدواج
  طراحی گرافیکی ویژه کاربران طلایی ADMIN ADMIN تولیدات حوزه چاپ و گراف...
برترین امتیاز گیرندگان
ADMIN 25901
رمان 6198
~~sara~~ 2495
مشاورانه 2481
*Ertebat* 1299
sarah 1283
محمدی پور 1159
abasaleh 1012
برترين ارسال کنندگان
ADMIN 9436
رمان 1571
kabootar 1216
مشاورانه 751
~~sara~~ 563
narges 414
sarah 274
mohamadi1392 246

فروش دامنه bloger.app | مشاوره خانواده در واتساپ | دانلود سخنرانی‌های رائفی پور | کتاب صوتی لهوف | نذر فرهنگی |
Your browser does not support the audio element.

امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 27 رأی - میانگین امتیازات: 3.26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت‌های نمایش موضوع

تعارف

kabootar آفلاین
عضو حرفه ای
***
امتیاز: 830
تاریخ عضویت: فروردين ۱۳۹۰
محل سکونت: جوین
اعتبار: 142
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 52
سپاس شده 159 بار در 143 ارسال
عید 91
#1
۱۳۹۰-۱۲-۲۱، ۰۸:۲۹ عصر


[highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN]روزی روزگاری، پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که[/highlight] [/highlight][highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN]چشمش به چراغی قدیمی افتاد آن را برداشت و رویش دست کشید[/highlight].[/highlight][/highlight][highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN]می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد آن را ببرد و بفروشد. در همین موقع، دود[/highlight] [highlight=#NaNNaNNaN]سفیدی از چراغ بیرون آمد. پیرزن چراغ را پرت کرد، با ترس و تعجب، عقب عقب رفت[/highlight] [highlight=#NaNNaNNaN]و دید که چند قدم آن طرف‌تر، غول بزرگی ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد وگفت:[/highlight][highlight=#NaNNaNNaN]نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصه‌های[/highlight] [highlight=#NaNNaNNaN]جوراجوری که برایم[/highlight] [highlight=#NaNNaNNaN]ساخته‌اند، را نشنیده‌ای؟ حالا آرزو کن تا آنرا در چشم به هم زدنی برایت برآورده کنم، اما یادت باشد که فقط یک آرزو![/highlight][/highlight][/highlight][/highlight][highlight=#NaNNaNNaN]
[highlight=#NaNNaNNaN][تصویر:  ghool.jpg][/highlight]
[/highlight][highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN] پیرزن که به دلیل این[/highlight] [highlight=#NaNNaNNaN]خوش اقبالی توی پوستش[/highlight] [highlight=#NaNNaNNaN]نمی‌گنجید، از جا پرید و با خوشحالی گفت: الهی فدات شم مادر! اما هنوز جمله[/highlight] [highlight=#NaNNaNNaN]بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد. و مرگ او[/highlight] [/highlight][highlight=#NaNNaNNaN][highlight=#NaNNaNNaN]درس عبرتی شد برای آنها که زیادی تعارف می‌کنند.[/highlight][/highlight][/highlight][/highlight]
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی