۱۳۹۱-۴-۲۰، ۰۱:۳۰ عصر
[align=JUSTIFY DIR=RTL] …ریشه اصلی کار من تمدن است و همواره تمدن ها و آثار بزرگ بشری را بزرگترین افتخار بشر می دانستم و به هر کشوری که می رفتم بلافاصله به سراغ یکی از آثار و شاهکارهای عظیم تمدن گذشته اش می رفتم ؛تا بدانم و ببینم و بشناسم که این
قوم
چه اثری را خلق کرده است چه شاهکار هایی را آفریده است در این میان وقتی به
معبد
دلفی رفتم سرشاز ازهیجان شدم از این زیباییو عظمت و شگفتی کار . در اروپا موزه
هنر
و معماری جهان و معبدهای بزرگ و پر شکوه و قصرهای عظیم.
در خاور دور (چین ،
کامبوج
، ویتنام) کوههای عظیمی هست که انسان تمام این کوهها را یک پارچه تراشیده است با دست و انگشت و اعصاب خود ؛ و آن را به صورت یک
معبد
درآورده برای خدایان و برای نمایندگان خدا در زمین ، روحانیون رسمی
مذهب
… اینها بزرگترین میراث عزیز بشریت بود در نظر من و اما …و اما آن سال آخر تابستان به
مصر
رفتم مثل هر کس و پیش و بیش از هر کس شیفته بودم تا پیش از هر چیز اهرام سه گانه
مصر
را ببینم …رفتم …و بسیار خوشحال که چنین موفقیت بزرگی را بدست آمورده ام ؛ راهنما من «جل» راه افتاد و من دنبالش… به من شرح میداد که این اهرام چگونه ساخته شده اند .
هشتاد میلیون (۸۰،۰۰۰،۰۰۰) قطعه سنگ را از اسوان (همان جایی که امروز سد
معروف
اسوان را ساختند) بردگان به قاهرهآوردند ، فاصله بین قاهره و اسوان ۹۸۰کیلومتر میباشد و ۹
هرم
ساختند که ۶ تای آنها کوچک و ۳ تا بزرگ میباشد ، که همه میدانیم و می شناسیم و عکسش را دیده ایم .این هشتاد میلیون قطعه را بردگان از اسوان یعنی ۹۸۰کیلومتری به این نقطه حمل کردند و روی هم چیدند تا در زیر این اهرام جسد مومیایی شده
فرعون
را دفن کنند همین ! ! !
در خود ان دخمه ، مخزن اصلی که اتاق است تمام این اتاق بزرگ از ۵ قطعه سنگ ساخته شده است ، یک قطعه سنگ یکپارچه سقف و چهار قطعه سنگ یکپارچه دیگر چهار دیوار اتاق را تشکیل می دهد و سنگ سقف برای اینکه ارزش قطر و وزنش را بدانیم کافیست بدانیم که چندین میلیون سنگ قطعه سنگ بزرگ نا نوک اهرام روی همین سقف چیده شدند و این سقف
پنج هزار سال
است (۲۸۸۶ق.م زمان اولین
هرم
مصر
باستان که هرم خوفو نام دارد ) که این وزن را تحمل می کند.
دچار شگفتی شدم از این همه کار ، از این شاهکار عظیم ، از این عظمت اهرام مصر و براستی عظیم است….
در ضمن از راهنما پرسیدم:در ان گوشه به فاصله ۲۰۰ تا ۴۰۰ متر قطعه های سنگی هست انها چیست؟[/align]
[align=JUSTIFY DIR=RTL]راهنما گفت که انها چیزی نیست انها سنگ هستن و مهم نیست![/align] [align=JUSTIFY DIR=RTL]گفتم: خب اینها هم سنگ هستن می خواهم ببینم![/align] [align=JUSTIFY DIR=RTL]گفت:انها دخمه هایی هستند که چند کیلومتر درون زمین کنده شده اند![/align] [align=JUSTIFY DIR=RTL]گفتم : چرا؟[/align] [align=JUSTIFY DIR=RTL]گفت:برای اینکه روزی ۳۰،۰۰۰ هزار برده اینجا کار می کرده و بسیاری از آنان زیر فشار این حمل سنگها می مردند.
اما
نظام
بردگی که به قول شما باعث شده است اهرم و چرخ ایجاد نشود به این دلیل که احتیاجی نبود، بارهای سنگین را بردگان می کشیدند و نگاه داری بردگان از حیوانات ارزانتر تمام میشد….
هر وقت که بردگان در زیر بار حمل این سنگ ها میمردند (اشک های استاد جاری می شود) به سادگی و ارزانی میشد دسته دیگری از مردمان را جانشین
مردگان
کرد….
بنابراین دیگر نیازی به اختراع اهرم و چرخ نشد؛ در ان تمدن که آوازه اش در دنیا پیچیده است
(
مصر باستان
= Ejipt Old)( تاریخ مصر = Ejipt History)(تمدن مصر = Ejipt Civilization).
گفتم میخواهم بروم انجا ! راهنما به من گفت : جایی دیدنی نیست، سنگ هاییست به هم ریخته و بعد هم دخمه ایست که جنازه های صدها هزار برده را توی این دخمه میریختند و
فرعون
دستور داده بود که این دخمه نزدیک همین اهرام باشد، کهخ همان طور که زنده ی اینها ، در زندگی نگاهبان خانه ها و قصرهای ما بوده همان طور نیز ارواح آنان نیز در پیرامون گورهای ما نگهبان شکوه و عظمت ما باشد..
به راهنما گفتم: تو برو دیگر نمیخواهد انجا بیایی، کمک نمیخواهم و رفتم کنار همین دخمه ها و انجا نشستم و دیدم چه رابطه خویشاوندی نزدیکی میان من و این کسانی که در این دخمه مدفونند هست ما از نژاد هم هستیم…ما از نژاد هم هستیم…درست که من از یک سرزمین دور آمده ام و اینها برای نژاد و سرزمین دیگری است ولی این تقسیم بندیهای پلیدیست تا انسان ها را قطعه قطعه کنند وخویشاوندها را بیگانه کنند و بیگانگان را خویشاوند و من از این سلسله هستم و بعد… از کنار ان دخمه نگاه کردم به این اهرام عظیم ، دیدم چه قدر عظمت ، و من چقدر باشکوه و جلال این اهرام بیگانه هستم …و نه… دیدم من چه قدر نسبت به این
هنر
و تمدن اهرام کینه به دل دارم و بعد دیدم که همه یان آثار عظیم بشری که در طول تاریخ تمدن ها را ساخته اند همه بر روی استخوان های برادران من ساخته شده است..
دیوار چین ،دیدم خویشاوندان من نیز در دیوار چین مدفون شده اند انجا که بردگان باید کار میکردندو هر برده ای که نمی توانست بار سنگین این سنگها را بکشد بلافاصله فرمان می آمد، برای جنازه او که در جلد این دیوار بگذارند و رویش را ماله کنند و این چنین دیوار عظیم چین ساخته شد و همه تمدن ها و همه دیوارها و بناهای عظیم بشری….
« و دیدم که تمدن یعنی دشنام ،یعنی کینه ، یعنی
نفرت
، یعنی آثار ستم هزاران سال برگرده و کشته اجداد من…».
انجا نشستم ، نشستم مثل اینکه همه کسانی که در اینجا و در این دخمه ریخته شده اند برادر من اند ،برگشتم و رفتم به اتافم در هتل انجا نشستم و نامه ای به یکی از برادرانم نوشتم. او
پنج هزار سال
پیش در اینجا مرد و من خواستم تا گزارش این
پنج هزار سال
اخیر (۳۰۰۰ ق.م) را که دیگر او ندید و ندیده و نبودهرا برا یش شرح بدهم که از وقتی تو… برادر رفتی بر ما چه گذشت. براش شرح دادم:[/align] [align=JUSTIFY DIR=RTL]که وقتی تو… برادر! رفتی ما همچنان در حال ساخت تمدن ها بودیم و همچنان در کار طرح هایی بزرگ و خلق افتخارات عظیم . میآمدند به دهات ما روستاهای ما ،ما را مانند چهار پایان میگرفتند و میبردند برای ساختن گورهایشان و هر کدام در زیر این سنگها میمردیم و مدفون میشدیم و هر کدام کار را به پایان میرساندیم شکوه . عظمت و افتخار این بنا و این اثر به نام دیگران ثبت میشد و از ما حتی نامی در خاطری نمیماند ، گاه ما را دسته جمعی می بردند به جنگ علیه کسانی که نمیشناختیم و جنگ برای هدفی و علتی که نمی دانستیم چیست و شمشیر کشیدن بر روی کسانی که هیچ کینه ای نسبت به آنها نداشتیم و شمشیر کشیدن بر روی کسانی که همزاد ما و هم طبقه ما بودند ، انها نیز از ما کینه نداشتند و نمی دانستند برای چه می جنگند ؛ما را میبردند و در ده ما مادران پیر و پدران شکسته ی ما چشم انتظار ما میماندند به قول یکی از دانشمندان : جنگ عبارت است از دو گروه که با هم می جنگند برای کسانی که با هم نمی جنگند اما هم دیگر را می شناسند .و ما را دسته جمعی می بردند در انجا نابود می شدیم ،قتل عام میشدیم و نابود میکردیم و قتل عام می کردیم و به هر حال شکست می خوردیم؛ داغ و دردش را پدران و مادران ما و روستاهای متروک ما و مزارع خراب ما تحمل می کرد و اگر پیروز می شدیم افتخار و
قدرت
نصیب کسانی می شد که ما هرگز و هیچ گاه در فخر و غنیمتش سهیم نبودیم ، اما ناگهان برادر! یک تحول بزرگ بعد از رفتن تو پدید آمد و فرعون ها ، قدرتمندان و زورمندان تاریخ تغییر تفکر دادند و ما خوشحال شدیم انها معتقد بودند که روحشان جاوید است و همواره پیرامون قبرهایشان می چرخد و اگر جسد همواره سالم بماند روح ارتباطش را با جسد حفظ می کند و برای این عقیده بود که ماها و شما را مجبور می کردند تا برای گورشان این بناهای عظیم و قاتل را بنا کنیم اما روشن
فکر
شدند و به این
مرگ
نه اندیشیدند و ان عقیده ی کهنه را رها کردند و ما مژده ی بزرگی را احساس کردیم .[/align] [align=JUSTIFY DIR=RTL]اما … اما برادر این شادی دیرپا و زود گذری بود ، زیرا بعد از رفتن تو باز هم به دهات ما ریختند و بازما را آوردند و باز ما بر روی شانه هامیان و پشتمان سنگهای عظیم و ستون های عظیم بنا کردیم و حمل کردیم اما نه برای گور هایشان زیرا که دیگر به گورهایشان اهمیت نمی دادند بلکه برای قصرها شان کار می کردیم . . .”
و بعد قصرهای عظیم بر روی زمین بنا کردیم و در زیر این قصرها همچون تو هر نسل میمردیم و پاداش این
مرگ
باز دخمه ای نزدیک این بناها و مدفون شدن بود..
برادر یک مژده بزرگ دیگر فراهم آمد ؛ پیامبران بزرگ بر روی زمین برخاستند اینان از جانب خدایان می آمدند ، زرتشت بزرگ ، مانی بزرگ ، بودا بزرگ ، کنسسیوس حکیم ، اکسوی عمیق..
برای نجات ما روززنه ای باز شد ،خدایان برای نجات بردگان و ذلت ما دست به کار شدند و فرستادگانی فرستاده بودند تا ایمان را پرستش وجانشین ستمگری و بردگی کنند … اما … اما برادر دیدم اینها بی استثنا و بی درنگ تا مبعوثمی شدند از خانه ی مبعوث شان فرود میآمدند ، بی آنکه به ما اعتنایی بکنند و نامی و یادی و خطابی به ما کنند راهی کاخی می شدند و قصری …کنسسیوس حکیم او همه سخن درباره جامعه و انسان گفت و ما باور کردیم دیدیم، تا آخر به وزارت لویی رسید و نظیر شاهزادگان چین شد و بودا که خود شاهزاده ی بنارس بود ، از همه ما برید ! و در درون خود برای رفتن به میروانا که نمی دانم کجاست و یافته های بزرگ آفرید و اندیشه های بزرگ آفرید و زرتشت در آذربایجان مبعوث شد اما بی آنکه با ما سخن بگوید راهی بلخ شد و به دربار گشتاسب رفت . مانی آمد علیه زرتشت و ما شاد شدیم که این فرستاده ایست برای نجات ما … علیه ظلمت برآشفته است مگر نه ما نیازمند نوریم و مگر نه از ظلمت رنج میبریم … اما … دیدم
کتاب
آسمانی خود را به شاپور
پادشاه
ساسانی تقدیم کرد و برای تاجگذاری شاپور خطبه خوانده و بعد افتخار می کند که من کنار شاپور گشتم و بعد اعلام کرد هر کس شکست بخورد از ذات ظلمت است و هر کس پیروز شود از ذات نور است ؛ و بعد برادر! تو قربانی این بناهای عظیم بر گور شدی و من قربانی ساختن این قصرهای عظیم بر گور شدم… اما .. اما … نه ناگهان دیدم در کنار فرعون ها و قارون ها که ما را به بردگی می خریدند و به زور به کار می کشیدند … یک طبقه دیگر نیز بوجود آمد بنام جانشینان این پیامبران و روحانیون رسمی ، از فلسطین گرفته تا ایران ، تا مصر ، تا چینو تا هر جا که جامعه و تمدنی است بعد در کنار این اهرام و در کنار این قصرها ی بزرگ ما باید سنگ کشی می کردیم برای معبدهای پر شکوه … و بعد نمایندگان خدا و جانشینان این پیامبران ما را دست بندی دیگر زدند و به نام ذکات غارتی دیگر کردند و به نام جهاد در راه دین باز به جنگ های تازه فرستادند تا جایی که مجبورمان می کردند که در برابر این خدایان ، در کنار این بت ها کودکان خودمان را قربانی می کنیم و نمی دانی برادر که همه معبدها مملو از خون فرزندان معصوم ماست و ما هزاران سال بدبخت تر از تو و سرنوشت تو گور ساختیم و
قصر
ساختیم و معبد ساختیم و خدایان در کنار فرعون ها و قارون ها و نمایندگانی از او ، باز به جان ما افتادند، سه پنجم همه املاک ایران ( ایران باستان ) را معبدان خداوند و اهورا از ما گرفتند و ما برای انها رعیت هستیم ؛ چهار پنجم همه زمین های سرانک را کشیشان خداوند از ما گرفتند و ما برای معبد ها بیگاری می کردیم و همه و همه ان
کاخ
های عظیم روم و معبدهای بزرگ چین را… همه را ساختیم و مردیم و پیروزی از آن معبدان بود ، کشیشان و روحانیون و ادیان و باز فرعون ها وباز همچنان گاری ها..
و من هزاران سال پس از تو این چنین زیستم و مرگ همه برادرانم و همه نژاد هایم را دیدم ، احساس کردم که خدایان نیز با بردگان دشمن هستند و احساس کردم که دین نیز بند دیگریست برای بردگی ما و احساس کردم که معبدان ، کشیشان و روحانیون ادیان نیز ابزار دیگری برای تحکیم این قصرها و گور ها هستند و توجیه این
نظام
.
و بعد معتقد شدم برادر، اساسا همچنان که حکیمان می گویند ، دانشمندان بزرگ که بیشتر از ما می فهمند ، می گویند ، مردانی همچون ارسطو ( یونان باستان ) که می گوید : برخی برای آقایی به این دنیا آمده اند و برخی برای بردگی …، و من یقین کردم که ما برای بردگی به دنیا آمده ایم و جز این سرنوشتی نداریمو یقین کردم که سرنوشت مقدرمان بار کشی و ستم کشی و خوردن شلاق و تحقیر و نجس تلقی شدن و بردگیست و جز این در جهان سرنوشتی نداریم . اما ….[/align]
قوم
چه اثری را خلق کرده است چه شاهکار هایی را آفریده است در این میان وقتی به
معبد
دلفی رفتم سرشاز ازهیجان شدم از این زیباییو عظمت و شگفتی کار . در اروپا موزه
هنر
و معماری جهان و معبدهای بزرگ و پر شکوه و قصرهای عظیم.
در خاور دور (چین ،
کامبوج
، ویتنام) کوههای عظیمی هست که انسان تمام این کوهها را یک پارچه تراشیده است با دست و انگشت و اعصاب خود ؛ و آن را به صورت یک
معبد
درآورده برای خدایان و برای نمایندگان خدا در زمین ، روحانیون رسمی
مذهب
… اینها بزرگترین میراث عزیز بشریت بود در نظر من و اما …و اما آن سال آخر تابستان به
مصر
رفتم مثل هر کس و پیش و بیش از هر کس شیفته بودم تا پیش از هر چیز اهرام سه گانه
مصر
را ببینم …رفتم …و بسیار خوشحال که چنین موفقیت بزرگی را بدست آمورده ام ؛ راهنما من «جل» راه افتاد و من دنبالش… به من شرح میداد که این اهرام چگونه ساخته شده اند .
هشتاد میلیون (۸۰،۰۰۰،۰۰۰) قطعه سنگ را از اسوان (همان جایی که امروز سد
معروف
اسوان را ساختند) بردگان به قاهرهآوردند ، فاصله بین قاهره و اسوان ۹۸۰کیلومتر میباشد و ۹
هرم
ساختند که ۶ تای آنها کوچک و ۳ تا بزرگ میباشد ، که همه میدانیم و می شناسیم و عکسش را دیده ایم .این هشتاد میلیون قطعه را بردگان از اسوان یعنی ۹۸۰کیلومتری به این نقطه حمل کردند و روی هم چیدند تا در زیر این اهرام جسد مومیایی شده
فرعون
را دفن کنند همین ! ! !
در خود ان دخمه ، مخزن اصلی که اتاق است تمام این اتاق بزرگ از ۵ قطعه سنگ ساخته شده است ، یک قطعه سنگ یکپارچه سقف و چهار قطعه سنگ یکپارچه دیگر چهار دیوار اتاق را تشکیل می دهد و سنگ سقف برای اینکه ارزش قطر و وزنش را بدانیم کافیست بدانیم که چندین میلیون سنگ قطعه سنگ بزرگ نا نوک اهرام روی همین سقف چیده شدند و این سقف
پنج هزار سال
است (۲۸۸۶ق.م زمان اولین
هرم
مصر
باستان که هرم خوفو نام دارد ) که این وزن را تحمل می کند.
دچار شگفتی شدم از این همه کار ، از این شاهکار عظیم ، از این عظمت اهرام مصر و براستی عظیم است….
در ضمن از راهنما پرسیدم:در ان گوشه به فاصله ۲۰۰ تا ۴۰۰ متر قطعه های سنگی هست انها چیست؟[/align]
اما
نظام
بردگی که به قول شما باعث شده است اهرم و چرخ ایجاد نشود به این دلیل که احتیاجی نبود، بارهای سنگین را بردگان می کشیدند و نگاه داری بردگان از حیوانات ارزانتر تمام میشد….
هر وقت که بردگان در زیر بار حمل این سنگ ها میمردند (اشک های استاد جاری می شود) به سادگی و ارزانی میشد دسته دیگری از مردمان را جانشین
مردگان
کرد….
بنابراین دیگر نیازی به اختراع اهرم و چرخ نشد؛ در ان تمدن که آوازه اش در دنیا پیچیده است
(
مصر باستان
= Ejipt Old)( تاریخ مصر = Ejipt History)(تمدن مصر = Ejipt Civilization).
گفتم میخواهم بروم انجا ! راهنما به من گفت : جایی دیدنی نیست، سنگ هاییست به هم ریخته و بعد هم دخمه ایست که جنازه های صدها هزار برده را توی این دخمه میریختند و
فرعون
دستور داده بود که این دخمه نزدیک همین اهرام باشد، کهخ همان طور که زنده ی اینها ، در زندگی نگاهبان خانه ها و قصرهای ما بوده همان طور نیز ارواح آنان نیز در پیرامون گورهای ما نگهبان شکوه و عظمت ما باشد..
به راهنما گفتم: تو برو دیگر نمیخواهد انجا بیایی، کمک نمیخواهم و رفتم کنار همین دخمه ها و انجا نشستم و دیدم چه رابطه خویشاوندی نزدیکی میان من و این کسانی که در این دخمه مدفونند هست ما از نژاد هم هستیم…ما از نژاد هم هستیم…درست که من از یک سرزمین دور آمده ام و اینها برای نژاد و سرزمین دیگری است ولی این تقسیم بندیهای پلیدیست تا انسان ها را قطعه قطعه کنند وخویشاوندها را بیگانه کنند و بیگانگان را خویشاوند و من از این سلسله هستم و بعد… از کنار ان دخمه نگاه کردم به این اهرام عظیم ، دیدم چه قدر عظمت ، و من چقدر باشکوه و جلال این اهرام بیگانه هستم …و نه… دیدم من چه قدر نسبت به این
هنر
و تمدن اهرام کینه به دل دارم و بعد دیدم که همه یان آثار عظیم بشری که در طول تاریخ تمدن ها را ساخته اند همه بر روی استخوان های برادران من ساخته شده است..
دیوار چین ،دیدم خویشاوندان من نیز در دیوار چین مدفون شده اند انجا که بردگان باید کار میکردندو هر برده ای که نمی توانست بار سنگین این سنگها را بکشد بلافاصله فرمان می آمد، برای جنازه او که در جلد این دیوار بگذارند و رویش را ماله کنند و این چنین دیوار عظیم چین ساخته شد و همه تمدن ها و همه دیوارها و بناهای عظیم بشری….
« و دیدم که تمدن یعنی دشنام ،یعنی کینه ، یعنی
نفرت
، یعنی آثار ستم هزاران سال برگرده و کشته اجداد من…».
انجا نشستم ، نشستم مثل اینکه همه کسانی که در اینجا و در این دخمه ریخته شده اند برادر من اند ،برگشتم و رفتم به اتافم در هتل انجا نشستم و نامه ای به یکی از برادرانم نوشتم. او
پنج هزار سال
پیش در اینجا مرد و من خواستم تا گزارش این
پنج هزار سال
اخیر (۳۰۰۰ ق.م) را که دیگر او ندید و ندیده و نبودهرا برا یش شرح بدهم که از وقتی تو… برادر رفتی بر ما چه گذشت. براش شرح دادم:[/align]
قدرت
نصیب کسانی می شد که ما هرگز و هیچ گاه در فخر و غنیمتش سهیم نبودیم ، اما ناگهان برادر! یک تحول بزرگ بعد از رفتن تو پدید آمد و فرعون ها ، قدرتمندان و زورمندان تاریخ تغییر تفکر دادند و ما خوشحال شدیم انها معتقد بودند که روحشان جاوید است و همواره پیرامون قبرهایشان می چرخد و اگر جسد همواره سالم بماند روح ارتباطش را با جسد حفظ می کند و برای این عقیده بود که ماها و شما را مجبور می کردند تا برای گورشان این بناهای عظیم و قاتل را بنا کنیم اما روشن
فکر
شدند و به این
مرگ
نه اندیشیدند و ان عقیده ی کهنه را رها کردند و ما مژده ی بزرگی را احساس کردیم .[/align]
و بعد قصرهای عظیم بر روی زمین بنا کردیم و در زیر این قصرها همچون تو هر نسل میمردیم و پاداش این
مرگ
باز دخمه ای نزدیک این بناها و مدفون شدن بود..
برادر یک مژده بزرگ دیگر فراهم آمد ؛ پیامبران بزرگ بر روی زمین برخاستند اینان از جانب خدایان می آمدند ، زرتشت بزرگ ، مانی بزرگ ، بودا بزرگ ، کنسسیوس حکیم ، اکسوی عمیق..
برای نجات ما روززنه ای باز شد ،خدایان برای نجات بردگان و ذلت ما دست به کار شدند و فرستادگانی فرستاده بودند تا ایمان را پرستش وجانشین ستمگری و بردگی کنند … اما … اما برادر دیدم اینها بی استثنا و بی درنگ تا مبعوثمی شدند از خانه ی مبعوث شان فرود میآمدند ، بی آنکه به ما اعتنایی بکنند و نامی و یادی و خطابی به ما کنند راهی کاخی می شدند و قصری …کنسسیوس حکیم او همه سخن درباره جامعه و انسان گفت و ما باور کردیم دیدیم، تا آخر به وزارت لویی رسید و نظیر شاهزادگان چین شد و بودا که خود شاهزاده ی بنارس بود ، از همه ما برید ! و در درون خود برای رفتن به میروانا که نمی دانم کجاست و یافته های بزرگ آفرید و اندیشه های بزرگ آفرید و زرتشت در آذربایجان مبعوث شد اما بی آنکه با ما سخن بگوید راهی بلخ شد و به دربار گشتاسب رفت . مانی آمد علیه زرتشت و ما شاد شدیم که این فرستاده ایست برای نجات ما … علیه ظلمت برآشفته است مگر نه ما نیازمند نوریم و مگر نه از ظلمت رنج میبریم … اما … دیدم
کتاب
آسمانی خود را به شاپور
پادشاه
ساسانی تقدیم کرد و برای تاجگذاری شاپور خطبه خوانده و بعد افتخار می کند که من کنار شاپور گشتم و بعد اعلام کرد هر کس شکست بخورد از ذات ظلمت است و هر کس پیروز شود از ذات نور است ؛ و بعد برادر! تو قربانی این بناهای عظیم بر گور شدی و من قربانی ساختن این قصرهای عظیم بر گور شدم… اما .. اما … نه ناگهان دیدم در کنار فرعون ها و قارون ها که ما را به بردگی می خریدند و به زور به کار می کشیدند … یک طبقه دیگر نیز بوجود آمد بنام جانشینان این پیامبران و روحانیون رسمی ، از فلسطین گرفته تا ایران ، تا مصر ، تا چینو تا هر جا که جامعه و تمدنی است بعد در کنار این اهرام و در کنار این قصرها ی بزرگ ما باید سنگ کشی می کردیم برای معبدهای پر شکوه … و بعد نمایندگان خدا و جانشینان این پیامبران ما را دست بندی دیگر زدند و به نام ذکات غارتی دیگر کردند و به نام جهاد در راه دین باز به جنگ های تازه فرستادند تا جایی که مجبورمان می کردند که در برابر این خدایان ، در کنار این بت ها کودکان خودمان را قربانی می کنیم و نمی دانی برادر که همه معبدها مملو از خون فرزندان معصوم ماست و ما هزاران سال بدبخت تر از تو و سرنوشت تو گور ساختیم و
قصر
ساختیم و معبد ساختیم و خدایان در کنار فرعون ها و قارون ها و نمایندگانی از او ، باز به جان ما افتادند، سه پنجم همه املاک ایران ( ایران باستان ) را معبدان خداوند و اهورا از ما گرفتند و ما برای انها رعیت هستیم ؛ چهار پنجم همه زمین های سرانک را کشیشان خداوند از ما گرفتند و ما برای معبد ها بیگاری می کردیم و همه و همه ان
کاخ
های عظیم روم و معبدهای بزرگ چین را… همه را ساختیم و مردیم و پیروزی از آن معبدان بود ، کشیشان و روحانیون و ادیان و باز فرعون ها وباز همچنان گاری ها..
و من هزاران سال پس از تو این چنین زیستم و مرگ همه برادرانم و همه نژاد هایم را دیدم ، احساس کردم که خدایان نیز با بردگان دشمن هستند و احساس کردم که دین نیز بند دیگریست برای بردگی ما و احساس کردم که معبدان ، کشیشان و روحانیون ادیان نیز ابزار دیگری برای تحکیم این قصرها و گور ها هستند و توجیه این
نظام
.
و بعد معتقد شدم برادر، اساسا همچنان که حکیمان می گویند ، دانشمندان بزرگ که بیشتر از ما می فهمند ، می گویند ، مردانی همچون ارسطو ( یونان باستان ) که می گوید : برخی برای آقایی به این دنیا آمده اند و برخی برای بردگی …، و من یقین کردم که ما برای بردگی به دنیا آمده ایم و جز این سرنوشتی نداریمو یقین کردم که سرنوشت مقدرمان بار کشی و ستم کشی و خوردن شلاق و تحقیر و نجس تلقی شدن و بردگیست و جز این در جهان سرنوشتی نداریم . اما ….[/align]