۱۳۹۰-۲-۲۲، ۰۵:۲۷ عصر
چوب الفبای تو را من بوسه از دل می زنم جهل شب اندیشه را بر آب و بر گل می زنم
عشق و وفا کردی مرا با علم پیوستی مرا افعال نیکوی تو را بر هر چه مشکل می زنم
با یک الف با دال و با عمرم بهاری شد همی اخم تو را با منتی بر هوش کاهل می زنم
گچ خورده ای تب کرده ای آموختی مشق مرا از موج نادانی دگر پارو به ساحل می زنم
آزار و بازی گوشی ام آزرده احساس تو را اکنون ولی من دیده بر پای تو فاضل می زنم
از بوی پاک مدرسه از عطر اخلاق تو من عالم شدم حرفی به دل از فکر عاقل می زنم
آری معلم تا ابد منت پذیرت می شوم رنگ سپیدی بر شب افکار باطل می زنم
آنکس که می بیند مرا عمری ثنا گوید تو را الان که با علم و ادب طعنی به جاهل می زنم
ه.مبهوت
عشق و وفا کردی مرا با علم پیوستی مرا افعال نیکوی تو را بر هر چه مشکل می زنم
با یک الف با دال و با عمرم بهاری شد همی اخم تو را با منتی بر هوش کاهل می زنم
گچ خورده ای تب کرده ای آموختی مشق مرا از موج نادانی دگر پارو به ساحل می زنم
آزار و بازی گوشی ام آزرده احساس تو را اکنون ولی من دیده بر پای تو فاضل می زنم
از بوی پاک مدرسه از عطر اخلاق تو من عالم شدم حرفی به دل از فکر عاقل می زنم
آری معلم تا ابد منت پذیرت می شوم رنگ سپیدی بر شب افکار باطل می زنم
آنکس که می بیند مرا عمری ثنا گوید تو را الان که با علم و ادب طعنی به جاهل می زنم
ه.مبهوت