قرارگاه سایبری عطاملک
  • رادیو عشق
  • مشاوره خانواده
  • طراحی لوگو
  • عضویت طلایی
    • ورود
    • ثبت نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
    یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
  • ورود
  • ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی متصل شوید

قرارگاه سایبری عطاملک › حیات طیبه › هنر › کتاب | رمان | ادبیات v
« قبلی 1 … 18 19 20 21 22 … 29 بعدی »
› یک کوچه باغ کم عبور ...

آخرین مطالب ارسالی
آمار انجمن
آخرين ارسال ها
موضوع نويسنده آخرين ارسال کننده انجمن
  رونالدو و تاثیر میلیونی آن بر روی پیج النصر samira99 samira99 سواد رسانه ای و جنگ نرم
  [عشق و ازدواج]  آشنایی Fatemeh pi ملایجردی مشاوره خانواده و ازدواج
  [ مشاوره فردی]  ] اشتباه بزرگی کردم خیلی پشی... GolMah ملایجردی مشاوره خانواده و ازدواج
  [ مشاوره فردی]  ] مشاوره میخواستم درباره موض... هانا عطیمی ADMIN مشاوره خانواده و ازدواج
  طرز تهیه پیتزا پپرونی Mina1382 noorafshan بانوی ایرانی
  [تولید انجمن]  مشاوره ویژه کاربران طلایی ADMIN ADMIN مشاوره خانواده و ازدواج
  طراحی گرافیکی ویژه کاربران طلایی ADMIN ADMIN تولیدات حوزه چاپ و گراف...
برترین امتیاز گیرندگان
ADMIN 25901
رمان 6198
~~sara~~ 2495
مشاورانه 2481
*Ertebat* 1299
sarah 1283
محمدی پور 1159
abasaleh 1012
برترين ارسال کنندگان
ADMIN 9436
رمان 1571
kabootar 1216
مشاورانه 751
~~sara~~ 563
narges 414
sarah 274
mohamadi1392 246

فروش دامنه bloger.app | مشاوره خانواده در واتساپ | دانلود سخنرانی‌های رائفی پور | کتاب صوتی لهوف | نذر فرهنگی |
Your browser does not support the audio element.

امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 31 رأی - میانگین امتیازات: 2.97
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت‌های نمایش موضوع

یک کوچه باغ کم عبور ...

hamraz آفلاین
عضو رسمی
**
امتیاز: 21
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۱
محل سکونت: sarzamine pars
اعتبار: 14
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 16
سپاس شده 10 بار در 10 ارسال
#1
fjump  ۱۳۹۱-۶-۱۳، ۱۰:۰۶ عصر
با گوشه ی انگشت اشاره اشک هایم را پاک می کنم


می خندم


می نویسم :


"یک کوچه باغ کم عبور ، یک عصر مطبوع تابستان، پر از عطر و رنگ و حادثه . . . "


بغض می کنم . .


یاد نگاه آخرت می افتم


سری که به زیر انداختی . . .


اشک هایم بی اراده می ریزند . .


با گوشه ی انگشت شست دست راست می گیرمشان


چشمانم را می بندم و باز می کنم


لبخندی کنار لب هایم می کارم


دوباره به برگه خیره می شوم و ادامه می دهم


کــــــــــــــــوچه باغیـــــــــــــ که تو را می طلبد فقط ! آنقدر باریک می شود


که شانه هایمان به اصطکاک اجباری تن می دهند . . .


هنـــــــــــــــــوز جای دستانت که دور انگشتانم حلقه شد یخ می کند !


چند قطره اشک روی برگه می افتد . .


تساصلی به پاک کردنشان نشان نمی دهم !


لب می گزم و به کتاب به جا مانده از تو نگاه می کنم


حکایتش را مرور می کنم . .


قلم در دست می چرخانم و با دست چپ _انگشتان اشاره و شست_ اشک از کنار هر دو


چشمم پاک می کنم


دوباره شروع می کنم


_هر قدمت راوی یک مهــــــــــــــــــــــــــــربانی ، یک راز داری ،


یک اعتـــــــــــــــــــــــماد محکم ، یک بـــــــــــــــــــــــــــــودن . .



نبودنت در سینه ام آتش می گیرد


گریه بی گدار پخش می شود روی صورتم . . .


دستم را با قلم می کوبم روی برگه ی سفید


جای جای سفید و خالی برگه را سیاه می کنم


به اندازه ی تمام نبودنت . . .


اما انگار یک نقطه هم پر نشده ! ! !


قلم روی کاغذ سر می خورد


دستانم روی صورتم را می پوشانند


آخرین سکوتت شانه هایم را می لرزاند . . .


متن ناتمام ماند . . .


کوچه ای که تو را می خواند و به آرزویش نرسید . . . !




این وسط احساس من هم میان برگ های نیمه جان




روی زمین کوچه گم شد . . . !Atamalek (10)Atamalek (10)Atamalek (10)
نمیشکنم !


تنها


گاهی


مچاله می شوم . . .
پاسخ
ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
hamraz آفلاین
عضو رسمی
**
امتیاز: 21
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۱
محل سکونت: sarzamine pars
اعتبار: 14
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 16
سپاس شده 10 بار در 10 ارسال
#2
۱۳۹۱-۷-۱۸، ۰۲:۲۶ عصر
مبصر امروز چو اسمم را خواند

بی درنگ داد کشیدم : غایــــــــــب !

رفقایم همگی خندیدند که جنون گشته به طفلک غالب.

بچه ها هیچ نمی دانستند

که من اینجا و دلم جای دگر . .

دل آنها پی درس و دل من در پی سودای دگر . .

اینجاست که استاد از پس شیشه ی عینک

سرزنش وار به من می نگرد

باز در چهره ی من می خواند که چها بر دل من می گذرد

می کند مطلب خود رادنبال :

"بچه ها عشق گناه است ، گناه . . . "
نمیشکنم !


تنها


گاهی


مچاله می شوم . . .
پاسخ
ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
hamraz آفلاین
عضو رسمی
**
امتیاز: 21
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۱
محل سکونت: sarzamine pars
اعتبار: 14
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 16
سپاس شده 10 بار در 10 ارسال
#3
۱۳۹۱-۷-۱۸، ۰۲:۲۸ عصر
حقیقت دارد !

که من می توانم

با شعرهای تو

با ، باران مشاعره کنم

و بند نیایم . . .
نمیشکنم !


تنها


گاهی


مچاله می شوم . . .
پاسخ
ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
hamraz آفلاین
عضو رسمی
**
امتیاز: 21
تاریخ عضویت: مرداد ۱۳۹۱
محل سکونت: sarzamine pars
اعتبار: 14
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 16
سپاس شده 10 بار در 10 ارسال
#4
۱۳۹۱-۷-۱۸، ۰۲:۳۴ عصر
من در آنجا هستم

در آسمان ها جایی که می نگری ..

من آنجا هستم

جایی که قدم می زنی

تنهای تنها . .

جایی که می خوابی ، در کنارت ، بی حرکت . . !

جایی که عاشق شدی

و عاشقت شدم

بی دروغ من آنجا هستم

کشته شده

غرق به خون

بی جان

زیر یک سنگ قبر

تنهاتر از همیشه . .

بدون تو ...

و چه سخت است

بدون "تو" بودن . . .
نمیشکنم !


تنها


گاهی


مچاله می شوم . . .
پاسخ
ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی