قرارگاه سایبری عطاملک
  • رادیو عشق
  • مشاوره خانواده
  • معجون عشق
  • عضویت طلایی
    • ورود
    • ثبت نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
    یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
  • ورود
  • ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی متصل شوید

قرارگاه سایبری عطاملک › حیات طیبه › هنر › کتاب | رمان | ادبیات v
« قبلی 1 … 18 19 20 21 22 … 29 بعدی »
› ماجراي سفر من و خدا با دوچرخه

آخرین مطالب ارسالی
آمار انجمن
آخرين ارسال ها
موضوع نويسنده آخرين ارسال کننده انجمن
  [ تربیت فرزند ]   Larcin Lazer Game Guide: M... rodeoneerer rodeoneerer مشاوره خانواده و ازدواج
  [ تربیت فرزند ]   در موبایل پسرم عکس پورن دی... هوروش هوروش مشاوره خانواده و ازدواج
  [عشق و ازدواج]  آیا عشق برای ازدواج کافی است؟ mahsa111 mahsa111 مشاوره خانواده و ازدواج
  ایرانسل بسته های اینترنت نامحدود را حذف کر ali5280 ali5280 رایانه و موبایل
  هاست چیست؟ C00028 C00028 مجازیست
  چگونه DNS را تغییر بدهیم؟ ali5280 ali5280 رایانه و موبایل
  [ مشاوره فردی]  ] پدرم به مادرم خیانت میکنه حنا ملایجردی مشاوره خانواده و ازدواج
برترین امتیاز گیرندگان
ADMIN 25933
رمان 6198
~~sara~~ 2495
مشاورانه 2481
*Ertebat* 1299
sarah 1283
محمدی پور 1159
abasaleh 1012
برترين ارسال کنندگان
ADMIN 9448
رمان 1571
kabootar 1216
مشاورانه 751
~~sara~~ 563
narges 414
sarah 274
mohamadi1392 246

فروش دامنه bloger.app | مشاوره خانواده در واتساپ | دانلود سخنرانی‌های رائفی پور | کتاب صوتی لهوف | نذر فرهنگی |
Your browser does not support the audio element.

امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 34 رأی - میانگین امتیازات: 3.18
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت‌های نمایش موضوع

ماجراي سفر من و خدا با دوچرخه

sarah آفلاین
عضو رسمی
**
امتیاز: 1,284
تاریخ عضویت: دي ۱۳۹۱
محل سکونت: جوين
اعتبار: 105
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 50
سپاس شده 142 بار در 111 ارسال
#1
۱۳۹۱-۱۰-۱۰، ۱۰:۲۵ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳۹۱-۱۰-۱۰، ۱۰:۲۸ صبح، توسط sarah.)

زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست از ركاب
زدن بردارد.
اوایل، خداوند را فقط یك ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه كه همه
عیب و ایرادهایم را ثبت می‌كند تا بعداً تك تك آنها را به‌رخم بكشد.

به این ترتیب، خداوند مى خواست به من بفهماند كه من لایق بهشت رفتن هستم یا
سزاوار جهنم. او همیشه حضور داشت، .

ولى بعدها، این قدرت متعال را بهتر شناختم و آن هم موقعى بود كه حس كردم زندگى
كردن مثل دوچرخه سوارى است، آن هم دوچرخه سوارى در یك جاده ناهموار!
اما خوبیش به این بود كه خدا با من همراه بود و پشت سر من ركاب مى‌زد.
آن روزها كه من ركاب مى‌زدم و او كمكم مى‌كرد، تقریباً راه را مى‌دانستم، اما
ركاب زدن دائمى، در جاده‌اى قابل پیش بینى كسلم مى‌كرد، چون همیشه
كوتاه‌ترین فاصله‌ها را پیدا مى‌كردم.

یادم نمى‌آید كى بود كه به من گفت جاهایمان را عوض كنیم، ولى هرچه بود از آن موقع به بعد، اوضاع
مثل سابق نبود. خدا با من همراه بود و من پشت سراو ركاب مى‌زدم.
حالا دیگر زندگى كردن در كنار یك قدرت مطلق، هیجان عجیبى داشت.

او مسیرهاى دلپذیر و میانبرهاى اصلى را در كوه ها و لبه پرتگاه ها مى
شناخت و از این گذشته می‌توانست با حداكثر سرعت براند،
او مرا در جاده‌هاى خطرناك و صعب‌العبور، اما بسیار زیبا و با شكوه به
پیش مى‌برد، و من غرق سعادت مى‌شدم.

گاهى نگران مى‌شدم و مى‌پرسیدم، «دارى منو كجا مى‌برى» او مى‌خندید و جوابم را
نمى‌داد و من حس مى‌كردم دارم كم كم به او اعتماد مى‌كنم.

بزودى زندگى كسالت بارم را فراموش كردم و وارد دنیایى پر از ماجراهاى
رنگارنگ شدم. هنگامى كه مى‌‌گفتم، «دارم مى‌ترسم» بر مى‌گشت و دستم را
مى‌گرفت.

او مرا به آدم‌هایى معرفى كرد كه هدایایى را به من مى‌دادند كه به آنها نیاز داشتم.
هدایایى چون عشق، پذیرش، شفا و شادمانى. آنها به من توشه سفر مى‌دادند تا
بتوانم به راهم ادامه بدهم. سفر ما؛ سفر من و خدا.
و ما باز رفتیم و رفتیم..

حالا هدیه ها خیلى زیاد شده بودند و خداوند گفت: «همه‌شان را ببخش. بار
زیادى هستند. خیلى سنگین‌اند
چیزهایی که دست کم می گیریم ,کسی دیگر برای به دست آوردنشان راز و نیاز می کند
Atamalek
پاسخ
ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط ADMIN
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی