۱۳۹۰-۳-۶، ۱۲:۳۳ عصر
رامنیکو والکا (Ramnicu Valcea) تنها ۱۲۰ هزار نفر جمعيت دارد، اما در میان خبرگان اعمال قانون در سرتاسر دنیا با نام اختصاری هکرویل شناخته میشود. این شهر پر از خلافکاران آنلاینی است که در خیابانها با اتومبیلهای اروپایی گران قیمتشان جولان میدهند.به فاصله سه ساعت از بخارست، جاده شماره ۷ ورودي دلنشیني را برای دامنههاي آلپ فراهم میآورد. خانههای قدیمی که فضاي حیاط آنها با مرغ و خروس پر شده و رختهایی که بر بندرخت آویزان شدهاند، ظاهری سنتی و نوستالژیک را برای این منطقه به ارمغان آورده است. همین موضوع سبب میشود، زمانی که به رامنیکو والکا ميرسيد و نمایندگی مرسدس بنز را مشاهده میكنيد، به سرعت متوجه تغییر عمیق بافت منطقه شوید. درست در میان مزارع سرسبز، سدانهایی را میبینید که از پشت دیوارهای شیشهای خود نمایی میکنند. ملک کناری این مجموعه نیز یک نمایشگاه دیگر خودروهای لوکس است که در آن تعدادی از گرانترین خودروهای ساخت قاره سبز به نمایش درآمدهاند. اینجا دنیایی متفاوت از اطرافش است...
درواقع خیابانهای رامنیکو والکا مملو از خودروهای گران قیمتی مانند انواع و اقسام بیامو، آئودی و مرسدس بنزهایی است که رانندگان بسیار جوان دارند. رانندگانی که به زحمت سنشان به ۳۰ سال میرسد، ماشینهایشان را با زنجیرهای طلا اسپرت کردهاند و در پشت چراغهای قرمز بیتابی میکنند. من از راننده تاکسیام پرسیدم: «آیا تمام این مردان شغلهای پردرآمدی دارند؟» او خندید و دستهایش را بالا نگه داشته و انگشتانش را به حالت تایپ کردن روی صفحهكليد قرار داد و گفت: «آنها از اینترنت پول ميدزدند.»
در میان مسئولان فعال در زمینه اعمال قانون، این شهر ۱۲۰ هزار نفری با نام هکرویل مشهور است. نامی که درواقع تا حدودی بیمسمی است. این شهر پر از کلاهبرداران آنلاین است، اما درصد کمی از آنها هکرهای واقعی هستند. بيشتر آنها در زمینه ترفندهاي تجارت الکترونیکی و حملههاي بدافزار روی کسب و کارها متخصص هستند. بنابر گزارش مقامات رسمي، حجم این کلاهبرداریها در طول دهه گذشته به دهها میلیون دلار میرسد. درآمدهایی که درواقع منبع توسعه آپارتمانهاي جدید، کلوبهاي شبانه و مراکز خرید شهر کوچک رومانیایی است. رامنیکو والکا شهری است که کسب و کار اصلی آن جرائم سایبری است و البته در این امر هم بسیار موفق عمل میکند.
در رستورانی واقع در محلهاي پر از آپارتمانهاي جدید و ویلاهای گرانقیمت، با بوگدان استویکا و آلکساندرو فرونزا دیدار کردم. دو نفر از چهار پلیس منطقه که در زمینه جرائم دیجیتال فعالیت میکنند. استویکا، ۳۲ ساله، جوانی چهارشانه و بسیار قوی هیکل است که حالت صورتش به ندرت تغییر میکند. در مقابل فرونزای ۲۹ ساله قدی بلند و صورتی اصلاح کرده و تمیز دارد. فرونزا که از حس شوخطبعی مناسبی نیز برخوردار است، میگوید: «بعد از خوردن مقداري غذا، انگلیسیام بهتر خواهد شد.» ما سر میزی در نوک حیات بزرگ رستوران نشستیم و مکالمهمان با موسیقی پاپ رومانیایی همراه شد.
هم استویکا و هم فرونزا در رامنیکو والکا بزرگ شدهاند. استویکا میگوید: «تنها خودرویی که آن روزها در خیابانها وجود داشت محصولات دایشیا بود.» اشاره او به خودروساز بزرگ رومانیایی است. استویکا ادامه میدهد، دسترسی به اطلاعات نیز محدود بود. برنامه تلویزیون در روزهای هفته به دو ساعت برنامه تهیه شده توسط دولت محدود بود که آن نیز عموماً به پوشش سخنان دیکتاتور آن زمان رومانی، نیکولای چائوشسکو، محدود میشد. استویکا میگوید: «البته نیم ساعت کارتون هم یک شنبهها از تلویزیون پخش میشد.»
درسال ۱۹۸۹، تظاهرات ضددولتی مردم به شروع انقلاب و اعدام چائوشسکو و همسرش منجر شد و کشور شروع به پوست اندازی و حرکت به سوی اقتصاد بازكرد تا سال ۱۹۹۸، یعنی زمانی که استویکا دبیرستان را به پایان برده و به آکادمی پلیس رفت، انقلاب دیگری در کشور شروع شده بود: «اینترنت.» رامنیکو والکا از بسیاری از شهرهای دیگر این کشور به نسبت فقیر به طرز قابل توجهی بهتر بود. آنها کارخانجات قدیمی شیمیایی داشته و از صنعت توریسم سود قابل توجهی میبردند. اما حتی در این شهر نیز بسیاری از زنان و مردان جوان ناامیدانه به دنبال شغل ميگشتند.
![[تصویر: village1_s.jpg]](http://www.shabakeh-mag.com/data/gallery/2011/5/village1_s.jpg)
کلاهبرداران اینترنتی و زیردستانشان رامنیکو والکا را به قطبی برای جرائم سازمان یافته بینالمللی تبدیل کردهاند.
هیچکس دقیقاً نمیداند که چرا و چگونه این جوانان شروع به فریب دادن افراد روی اینترنت كردند. کودروت اولارو، رئیس اداره تحقیقات مربوط به جرائم سازمان یافته و تروریسم رومانی در این باره میگوید: «اگر فهميدید، ما را هم مطلع سازید!» در هر حال به هر دلیلی، جرائم آنلاین تا سال ۲۰۰۲ کاملاً در این شهر رشد کرده بود. کافههاي سايبري این شهر شروع به ارائه اینترنت ارزان كردند و کلاهبرداران رامنیکو والکا خود را با ارسال آگهیهاي جعلي روی eBay و دیگر سایتهای حراج برای فریب دادن قربانیان و راضیکردن آنها به ارسال پول سرگرم میکردند. وضعیت تا جایی پیش رفت که در نهایت مأموران اف بیاي و پلیس بخارست نسبت به موضوع علاقهمند شدند.
در روزهای نخستین، خلافکاران نابغههاي بزرگي نبودند. یکی از نخستين موارد مشهور منطقه در شهر همسایه پیتشت اتفاق افتاد. یک کلاهبردار چندین تبلیغ را در زمینه گوشیهاي تلفنهمراه روی اینترنت فرستاده و همکارش مسئول جمع آوری پول سفارشهايي بود که هیچ وقت به مقصد نمیرسید. این دو مرد توانستند در مدت کوتاهی چند صد دلار از قربانیان امریکاییشان به جیب زنند. نکته جالب توجه اينکه کسی که مسئول دریافت پولها بود حتی به خود زحمت استفاده از یک شناسه هويت جعلي را نیز نداده بود. کوستل یون، یکی از پلیسهاي فعال در زمینه جرائم سایبری در پیتشت میگوید: «او را در یک کافه اینترنتی در حال گفتوگو کردن یافتم. بلافاصله به همه چیز اعتراف کرد.»
اما مانند هر کسب و کار دیگری، هرزنامهفرستان نیز خلاقتر شده و با شرایط جدید خود را وفق دادند. یکی از نخستين پیشرفتها راه اندازی سرویسهاي جعلي escrow بود. نحوه کار به این صورت بود که از قربانیان خواسته میشد تا مبالغی را به این سرویسهای به اصطلاح امن شخص ثالث بسپارند. این سرویسها سایتهایی داشتند که آنها را به مانند یک شركت مشروع و امن جلوه میداد. این ترفندها در طول سالیان بعد بهتر و بهتر نیز شدند. به عنوان مثال، برای توضیح قیمت به شدت نازل یک خودروی دست دوم، کلاهبردار خود را به عنوان سربازي امریکایی جا میزد که در خارج اِسکان دارد و حال میخواهد خودروی خود را در ایالاتمتحده به فروش بگذارد. این داستان حتی با یک Contact در ایالاتمتحده (و نه در رومانی) برای دریافت پول نیز همراه میشد تا کل وضعیت برای قربانی قابل باورتر به نظر آید. در روزهای نخستین دزدان تنها برای خرید خودروهایی که درواقع وجود خارجی نداشتند، پول درخواست ميكردند. اما با پیشرفتهتر شدن موضوع، آنها شروع به ارائه پیشنهادهایی کردند که در آن یک خودرو را صرفاً برای آزمايش نزد شما ميفرستادند و شما به غیر از هزینه نقل و انتقال خودرو هیچ پول دیگری را نباید پرداخت ميكرديد.
![[تصویر: village2_s.jpg]](http://www.shabakeh-mag.com/data/gallery/2011/5/village2_s.jpg)
نمایان شدن ناگهانی نمایشگاههای اتومبیل لوکس از میان مزارع سرسبز علامتی برای اعلام ورود به رامنیکو والکا است.
هنرمندان کلاهبردار حتی پا را از این نیز فراتر گذاشتند. مایکل اوبانکس، یک مأمور افبیاي در بخارست میگوید: «آنها یاد گرفتند تا سناریوهایی را طراحی كنند.» و ادامه میدهد: «ماايمیلهاي رد و بدل شدهای را در میان مجرمان دیدیم که در آن دستور العمل پاسخگویی به سؤالات مختلف نوشته شده بود. مجرمان شروع به استخدام افراد مسلط به زبان انگلیسیكردند تاايمیلهايي شکیل به مقصد ایالاتمتحده بفرستند. متخصصان نیز به آرامی وارد این صنعت شدند و سایتهاي جعلي را طراحی کرده یا قراردادهای سطح پایین تنظیم ميكردند.»
تا سال ۲۰۰۵ رومانی شهرتي منفی را در زمینه کلاهبرداریهاي آنلاین پیدا كرد به حدي که خریداران سعی ميكردند تا از ارسال پول به این منطقه خودداری كنند. اما نقشهای اول و منفی این داستان بازهم خود را با شرایط وفق دادند و پرداختها را طوری تنظیم كردند تا از طریق کشورهای دیگر اروپایی صورت گیرند. جایی که همدستانشان حاضر بوده و پول را از طرف آنها دریافت میکردند. در این نقطه یک سطح جدید به این سازمانها اضافه شد، افرادی که در نقش حامل یا پول شو ظاهر شده و در ازای دریافت درصدی مشخص پول را به طرف رومانیایی ميسپردند. این افراد «پیکان» نامیده شدند و وجود آنها بود که رامنیکو والکا را به یک مرکز جرائم سازمان یافته بینالمللی تبدیل كرد.
بسیاری از این پیکانها رومانیاییهايي بودند که در کشورهای اروپایغربی و ایالاتمتحده زندگی میکردند. بعضی جوانان خود شهر رامنیکو والکا بودند که برای یافتن شغلی مناسب دست به مهاجرت زده بودند. آنها به دفترهای انتقال اعتبار (wire transfer) رفته و پول قربانی را دریافت میکردند، سپس با کم کردن حق کمیسیونشان باقیمانده را به رامنیکووالکا یا پیکانهاي دیگر شبکه ارسال ميكردند. این سیستم مانند یک دیواره آتش رفتار میکرد و به این ترتیب، یافتن مغزمتفکر عملیات برای مأموران قانون بسیار مشکل ميشد.در رومانی، پلیسهاي محلی به این نتیجه رسیدند که برای مبارزه با جرائم سایبری نیاز به افرادی دارند که به صورت تمام وقت در این بخش مشغول کار شوند. فرونزا که قبل از شرکت در آکادمی پلیس در دوران دبیرستان در زمینه انفورماتیک تحصیل کرده بود، در حال کار روی یک مورد مرتبط با مواد مخدر در بخارست بود که تصمیم گرفت به این بخش منتقل شود. در نهایت، او به استویکا پیوست تا به شکار تبهکاران آنلاین بپردازند. این دو به زودی دریافتند که تبهکاران این چنینی نسبت به تبهکاران حوزههاي دیگر از پلیس نرمش بیشتری را انتظار دارند، زیرا اعمال خلاف آنها صرفاً خارجیها را تحت تأثیر قرار میدهد. فرونزا میگوید: «این افراد به طور معمول میگویند،"من از هموطنانم دزدی نمیکنم".» و ادامه میدهد: «اما جرم، جرم است. شما مجبورید هزینه انجام آن را بپردازید.»
این روزها به طور معمول استویکا و فرونزا درگیر پرسش و پاسخ از آشنایان دوران کودکی مجرمان یا برعکس، برخورد با مجرمان در یک موقعیت اجتماعی هستند. فرونزا در گذشته با یکی از مظنونان تحت نظر در یک تیم فوتبال بازی میکرد. این ارتباطات باعث شده تا این دو پلیس چالش قابل توجهی را برای صنعت به وجود آورند. کمی از یازده شب گذشته بود که استویکا مکالمه ما را قطع کرده و به من اشاره کرد تا به میزی که در آن طرف حیاط قرار دارد، نگاه کنم. در آنجا گروه کوچکی از جوانانی با لباسهای براق و دو دختر نوجوان چند دقیقهای است که مستقر شدهاند. تمام مردها تحت تعقیب هستند. استویکا میگوید: «اینجا شهر کوچکی است.»
عنصر مشخصکننده مرکز شهر رامنیکو والکا برج مربوط به مرکز خرید شهر است که بیشتر شبیه مدل شیشهای کلبه اسکیموها میماند. خیابانها با فروشگاههای خیره کننده محصولات چرمی، مدهای ایتالیایی پر شدهاند. نیروی تقاضایی که این فروشگاهها را سیراب میکند، درواقع از درآمدهای خلاف نشأت میگیرد. در نزدیکی این مرکز خرید، کلوب شبانهاي وجود دارد که هماکنون پلیس آن را به دلیل فعالیتهای مشکوک و غیرقانونی صاحبانش تعطیل کرده است. تقریباً در هر کوچهای ساختمانهای جدید و شیکی در حال ایجاد هستند، اما چیزی که بیش از همه در رامنیکو والکا خودنمایی میکند، دفاتر انتقال وجه نقد است. دستكم یک دوجین از دفاتر Western Union در منطقهاي شامل چهار خیابان در پایین شهر وجود دارند. علامتهاي سیاه و زرد این شركت در سرتاسر شهر به وفور دیده ميشوند، شاید حتی بیشتر از علامتهاي استارباکس!
در حال رانندگی در خیابانی تمیز و سطح بالا که پر از خانههای زیبا بود، استویکا با اشاره به چند آپارتمان گفت، آنها به افرادی تعلق دارند که هماکنون تحت بازجویی هستند. استویکا با اخم میگوید: «من واقعاً نمیدانم که آیا مردم رامنیکو والکا خیلی باهوش هستند یا اینکه خیلی احمق. آنها خیلی باهم حرف میزنند. یک نفر شغل را از فرد دیگر یاد میگیرد. آنها از دوستان دبیرستانشان میپرسند؛ هی، آیا میخواهی کمی پول دربیاوری؟ من میخواهم از تو به عنوان یک پیکان استفاده کنم، سپس پیکان یاد میگیرد که خودش نیز کلاهبرداری انجام دهد.» درواقع موضوع تا حد زیادی شبیه همان نیرویی است که یک محله را خاص میکند. به عنوان مثال، منطقه مد نیویورک یا مرکز هوایی در کالیفرنیای جنوبی را در نظر بگیرید. مایکل میسی، یک جامعه شناس دانشگاه کورنل که در زمینه شبکههای اجتماعی مطالعه میکند، در این باره میگوید: «وقتی صحبت از نیاز به تخصصهاي مختلف پیش میآید، دوستان و اعضای خانواده کارآفرین اولیه در مقایسه با مجرمان احتمالی ساکن در مناطق ایزوله، راحتتر به منابع موجود دسترسی ميیابند. حتی ممکن است منابع سیاسی محلیاي نیز برای فراهم آوردن درجهای از امنیت در این جامعه به وجود آید.»
![[تصویر: village3_s.jpg]](http://www.shabakeh-mag.com/data/gallery/2011/5/village3_s.jpg)
علامتهاي Western Union در سراسر شهر مانند علامتهاي استارباکس پخش شدهاند.
دزدی آنلاین به عنوان بليتي برای به دست آوردن زندگیاي خوب به زودی جای خود را در میان عدهای از جوانان باز کرد و باعث شد تا جامعه رامنیکو والکا به کلی تغییر كند. خلافکاران درجه نخست آنهایی بودند که لباسهای شیک و خودروهای زیبا داشتند، البته جوانان محلی دیگر نیز درآمد مناسبی داشتند و درست مانند دره سیلیکون تشکیل خوشهاي از عملیات مختلف در یک منطقه خاص کار را برای تازه واردها بسیار راحتتر كرد. گری دیکسون یک مأمور افبیاي که از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ در بخارست کار میکرد، میگوید: «در اینجا تمرکز خیره کنندهاي از افرادی وجود دارد که تمام عملیات مورد نیاز را برای ساخت یک فریب مجرمانه فراهم میآورند. اگر تخصص شما کلاهبرداریهاي مربوط به حراج باشد، شما میتوانید به راحتی فردی را که باید پولها را جمع آوری کند، بیابید. در مقابل اگر شما فردی باشید که میتوانید پول را جمعآوری کند میتوانید به راحتی برای سرویس خودتان خریداری پیدا کنید.
استویکا و فرونزا هر دو شکایت دارند که آنها با منابعی محدود در حال جنگ با جریانی توقفناپذیر هستند. اما آنها موفقیتهایی نیز داشتهاند. درواقع مورد سال ۲۰۰۸ که برای نخستينبار آناتومی شبکههای کلاهبرداری رامنیکو والکا را نمایان کرد، نتیجه بازجوییهاي استویکا از کارآفرینی جوان با نام رومئو چیتا بود.استویکا میگوید، چیتا کارش را بهعنوان یک پیکان در انگلستان آغاز کرد و عملکرد مناسبی را از خویش بروز داد. او در سلسله مراتب پیشرفت کرد و در نهایت با استخدام چندتن از دوستانش حلقه مخصوص خود را تشکیل داد. مقامات رومانیایی تحقیقات درباره او را از سال ۲۰۰۶ آغاز كردند، یعنی زمانی که وی هر چند ماه خودروهای گرانقیمت میخرید و هر شب به کلوبهای اختصاصی میرفت، آن هم در حالتی که هیچ منبعی برای کسب درآمد مشروع برایش ثبت نشده بود. چیتا یک ISP با عنوان NetOne راهاندازی كرد که به اعتقاد مقامات به عنوان آشیانهاي برای فعالیتهای کلاهبردارانه او عمل ميکند. به گفته استویکا، وقتی پلیسها قصد داشتند تا مشتریان وی را شناسایی كنند، چیتا به طور معمول اظهار میکرد، NetOne هیچ رکوردی را نگه نمیدارد.
در ژانویه ۲۰۰۸ یک خبرچین به استویکا شماره تلفن دو مردی را داد که برای چیتا کار میکردند. پلیس به کنترل تلفنهای آنها پرداخت و فردای آن روز یکی از آنها پیام متنیاي را برای چیتا فرستاد که در آن شماره کنترل انتقال پول را آورده بود، دنباله عددی یکتایی که برای دریافت پول لازم است. استویکا و تیمش چیتا و همکارانش را که استویکا آنان را «مدار پولی» میخواند، تحت نظر گرفتند. پلیسها در حال حاضر مشکوک هستند که عملیات از کلاهبرداریهاي معمول رامنیکو والکا کمی پیچیدهتر باشد. به عنوان مثال، در یکی از این موارد فرد خلافکار ايميلهاي متعددي به شركتهاي امريكايي که عضو IRS دپارتمان حقوق یا آژانسهاي دیگر هستند، ارسال میکند. از طریق اسبهاي تروجانی که به این ايمیلها متصل هستند، اطلاعات مربوط به حساب بانکی شرکتها را استخراج میکنند. نکته جالب توجه اين که آنها حتی افرادی را در لاس وگاس در استخدام خود دارند، استویکا میگوید، بعضی از این افراد بیخانمان هستند تا برای آنها حسابهای بانکی جعلي باز شود و پول را دریافت دارند.
در همان ماهی که استویکا، چیتا را سایه به سایه دنبال میکرد، یک افسر پلیس خودرویی را به دلیل سرعت زیاد در وستلیک از زیرمجموعههاي کلیولند در اوهایو متوقف كرد. درست در همان زمانی که وی مشغول نوشتن برگ جریمه بود، متوجه مقداری ماده مخدر در خودرو شد و دو سرنشین خودرو را دستگیر كرد. جستوجوهای بعدی نشان داد، این دو مرد، هشت تلفن همراه، دو کامپیوتر، اوراق شناسايي جعلي، تعداد زیادی رسید انتقال پول و ۶۳ هزار دلار پول نقد نیز به همراه داشتند. بازجوییهاي پلیس ادامه پیدا کرد و مشخص شد که هر دوی این افراد رومانیایی بوده و به عنوان پیکان برای تشکیلاتی که به چیتا وصل میشود، کار میکنند. آنها بیشتر ژانویه را به رانندگی و دریافت پول از دفاتر مختلف Western Union و MoneyGram در میدوست پرداخته بودند. اعترافات آنها مدارک و اسناد بیشتری را درباره این گروههای خلافکار در ایالاتمتحده و رومانی آشکار كرد و شبکهاي حداقل 25 نفری از هم دستان گروه چیتا را شناسایی كرد.
تابستان آن سال شاهد حملههاي مداوم و پیدرپی مأموران اف بیاي و مقامات رومانیایی در هر دو طرف اقیانوس اطلس به خلافکاران شد. چیتا چهارده ماه را در حبس گذراند و تنها قبل از دادگاه برای آمادهسازی دفاعیاتش بود که آزادی مشروطی به وی اهدا شد. در نمودار سازمانی دفتر استویکا هنوز هم چیتا در صدر باقیمانده است. کافه کلاس، کافی شاپی دلپذیر است که تراسی رو به خیابانی آرام دارد. وقتی وارد آن شدم، تقریباً هیچکس در آن نبود. تنها صاحب کافه پشت دخل و زوج جوانی در میزی کناری نشسته بودند.
استویکا من را از این ملاقات منع کرد، اما تصمیم قطعی بود. میخواستم ببینم کسی که به عنوان یک پادشاه خلاف شناخته میشود چه شکلی است. من از مالک پرسیدم، آیا میداند چیتا کجا است و وی گفت، میتواند به وی زنگ بزند. بعد از یک مکالمه کوتاه وی تلفن را قطع کرد و گفت، چیتا در بخارست است. من به وی یادآوری کردم که چیتا با توجه به دستور دادگاه نمیتواند رامنیکو والکا را ترک کند. صاحب بار لبخندی به من زد و دوباره چند دقیقه را به صحبت با تلفن گذراند و در نهایت به من اشاره کرد، كه بنشینم. چیتا در راه بود.
![[تصویر: village4_s.jpg]](http://www.shabakeh-mag.com/data/gallery/2011/5/village4_s.jpg)
رامنیکو والکا به دره سیلیکون دزدی آنلاین تبدیل شده است. مکانی که خوشهاي از عملیات مختلف به یک مجرم تازه کار فرصت بالاکشیدن خویش را میدهد.
من میزی در تراس را انتخاب کردم. هنگامی که با استویکا در شهر گردش میکردیم، وی یک مرسدس نقرهاي را نشان داده و گفت، آن خودرو متعلق به چیتا است. پس وقتی یک جگوار سبز در جلوی در توقف کرد، به آن اهمیتی ندادم. جوانی با شلوار برمودا، کفش کتانی و تی شرتی سفید از خودرو خارج شده و وارد کافه شد. وی مستقیم به سمت من آمد و خود را ماریان، برادر چیتا معرفی کرد. او به طور مرتب لبهایش را به شیوهاي عصبی ميجويد و با آیفونش بازی میکرد. پس از آنکه سیگاری روشن کرد و چند تلفن زد، گفت: «چیتا دارد ميآید. البته وی کمی ناهشيار است.»
چند دقیقه بعد چیتا وارد کافه شد. وی شلواری کوتاه، پیراهن آبی روشن پولو و صندل پوشیده بود که باعث میشد بیشتر از آنکه شبیه یک مغز متفکر مجرم باشد، به یک دانشجوی کالج شبیه باشد. برخلاف شهرت دنیای زیرزمینی رامنیکو والکا به خشونت به نسبت پایین، چیتا یک محافظ قوی هیکل را به همراه خود آورده بود: مردی جوان با عینک دودی و خالکوبی بزرگی روی بازوها. او به نحوی دستهایش را بالا پایین برده و خود را راست و چپ میکرد که گویی دارد برای یک دعوای حسابی آماده میشود.چیتا دست من را به سختی فشارد و کنارم نشست. با این حال هنوز طرفی دیگر را نگاه میکرد. دو مرد دیگر نیز به ما پیوستند. زوج جوانی که در میزکناری نشسته بودند نیز برای ملاقات با چیتا به سر میز ما آمده و با او دست دادند. به طور مشخص آنها وی را شناخته بودند. صاحب کافه بلند شد و رفت. همانطور که داشت از در بیرون میرفت، نگاهی سنگین به من انداخت و گفت: «موفق باشی.»
مرد دارای خالکوبی با حالت مشکوکی به طرف من خم میشود و میپرسد: «آیا تو را باراک اوباما فرستاده است؟» و من جواب میدهم که اینطور نیست، سپس همه به غیر از من سیگاری روشن میکنند. بیتابی ماریان به طور مرتب افزایش مییابد و میخواهد هدف اصلی من را درک كند. در نهایت، من اسمم را به او میگویم و از وی میخواهم تا اسمم را از طریق آیفونش جستوجو كند. او پس از وارد کردن اسمم در گوگل صفحه نمایش را به برادرش نشان میدهد. همه کمی احساس راحتي ميكنند و من زير لب از اینترنت باندپهن بی سیم تشکر میکنم. ماریان از زوج جوان میخواهد تا مسئولیت ترجمه را برای چیتا برعهده گیرند. آنها نیز قبول میکنند تا بمانند. چیتا از آنها میخواهد تا به من بگویند تا بایستم، سپس شروع به بازرسی بدنی من میکند تا مطمئن شود دستگاه شنود به همراه ندارم. میپرسم: «نظر شما درباره اتهاماتی که به شما نسبت ميدهند، چیست؟» چیتا به انگلیسی جواب میدهد «آنها جعلي هستند.»
ماریان نیز برای توضیح بیشتر اضافه میکند: «همه آنها مزخرف است.» چیتا دفاعش را به زبان رومانیایی ادامه میدهد و زوج مترجم نیز بسیار با شوق و علاقه آن را به انگلیسی برمیگردانند. زن جوان میگوید: «او حتی بلد نیست انگلیسی حرف بزند، پس برایش غیرممکن است تا تبلیغاتی را به صورت آنلاین ارسال كند یا با خریداران ايمیل رد و بدل کند. او حتی آدرس ايمیل نیز ندارد، پس چگونه میتواند روی اینترنت کلاهبرداری انجام دهد؟» من از چیتا درخواست یک مصاحبه رسمی و ضبط شده را میکنم، اما محافظ وی با صدای بلند مانع ادامه صحبت من شده و میگوید: «شما به اتاقتان در هتل برگردید.» سپس دستش را برای یک هايفایو بالا میآورد و من نیز در عمل مجبور میشوم تا با او همراهی کنم. دو مرد پشت سر او میخندند و چیتا نیز آخرین پک را قبل از برخواستن از صندلی به سیگارش میزند. او در حالتي نیست که بتواند درباره شواهد صحبت کند. ماریان میگوید: «مصاحبه تمام شده است.»
آنها در خارج از کافه و در پیاده رو شروع به پرسه زدن میکنند. آنها برای دستهای که به انجام جرائم سازمان یافته محکومند بیش از حد مبتذل و پیش پا افتاده به نظر میآیند. به نظر تنها سعی دارند تا از یک زندگی خوب با تلاش و خطري کم سود برند. مقامات محلي چندین حلقه کلاهبرداری را در طول سالهای اخیر از کار انداختهاند. تنها ۱۸۸ دستگیری در سال ۲۰۱۰ در رومانی انجام پذیرفت، اما به نظر میآید اصل کاریها همچنان مشغول هستند. من با زوجي که در ترجمه به من کمک کرده بودند، تنها ماندم. مرد جوان میگوید، قبلاً اسم چیتا را از دوستانش شنیده بوده و نام او را در روزنامه دیده است. او به من میگوید، به تازگی دیپلم مهندسیاش را از مؤسسهای در بخارست دریافت کرده و هماکنون به دنبال کاری در رامنیکو والکا، زادگاهش، ميگردد. وی ادامه میدهد: «هنوز هیچ چیز پیدا نکردهام.» در حالیکه به جگوار ماریان و مرسدس چیتا فکر میکردم، لحظهای از ذهنم گذشت که شاید او هم به دنبال شغلی در مقام پیکان مي گردد. داستان مانند همان چیزی است که فرونزا در رستوران به من گفت: «دو نفر از آنها را دستگیر میکنی و بیست نفر دیگر جای آنها را میگیرند. ما تنها دو افسر پلیس هستیم، اما آنها دو هزار نفرند.»