۱۳۹۲-۱-۶، ۰۴:۵۶ عصر
در قلب کوچکت
به چه می اندیشی
که شانه های غرورت
چنین عریانند ؟!
زمین اگر می دانست
لبخند تو را دزدیده اند
بهار را در خود فرو می خورد
و با بغض هزاران پائیز
ترک بر می داشت
بر سر ِ
کدام سفرۀ بی سین
بی شمعُ آبُ آینه
چه کسی
لب های تو را
به تبسّم تحویل خواهد کرد ؟!
خدای تو هم آیا
همان نزدیکی ست ؟!
که اندوه چشمانت
بهشت را به هم می ریزد !
به چه می اندیشی
که شانه های غرورت
چنین عریانند ؟!
زمین اگر می دانست
لبخند تو را دزدیده اند
بهار را در خود فرو می خورد
و با بغض هزاران پائیز
ترک بر می داشت
بر سر ِ
کدام سفرۀ بی سین
بی شمعُ آبُ آینه
چه کسی
لب های تو را
به تبسّم تحویل خواهد کرد ؟!
خدای تو هم آیا
همان نزدیکی ست ؟!
که اندوه چشمانت
بهشت را به هم می ریزد !