۱۳۹۲-۱-۱۷، ۰۲:۵۱ عصر
شهامت گذشتن از گردو ها
حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد،
آن را پشت اسبگذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:
"این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هرکدامیک گردو بردارید، به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه میرسد".
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند ویکییکی از داخل سبد گردو برداشتند.
پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسیددر کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یکگردو برمیداشت و پی کار خود میرفت. مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد باخودگفت:"نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم.در نتیجه بهاین پسر باهوش چیزی نمیرسد."
او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابهلای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمینبرداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:"من از همان اول گردو نمیخواستم اینسبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالیراهیمنزل خود شد.
خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند.
خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمیدانند و دایم با آنهاکلنجارمیروند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم وبه اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجتها و جدلهای افرادخانواده دارد.
خیلیها وقتی در شرکت یا موسسهای کار میکنند سعی دارندتکخوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتریبه دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت،آنهارا گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه میدارد و حفظاین سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم میکنند که فرد اصلا متوجه نمیشود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کلهشقی و تعصب وخودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتیسبد از هم میپاشد و گردوها روی زمین ولو میشوندو هر کدام به سوییمیروند، تازه میفهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیینکننده بوده است.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن راقدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تورنگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچکس سهم شایسته ودرخورش نخواهد رسید.
دیگر فرصتها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت وآرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دستنخواهد آمد.بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهایداخل آن.
بنابراین حواسمان جمع باشد که بیجهت سرگرم گردوبازی نشویم
و اصلکاری رااز دست ندهیم.
حکایت میکنند که روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد،
آن را پشت اسبگذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:
"این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هرکدامیک گردو بردارید، به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه میرسد".
مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند ویکییکی از داخل سبد گردو برداشتند.
پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد. اما وقتی نوبتش رسیددر کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد. به این ترتیب هر کسی یکگردو برمیداشت و پی کار خود میرفت. مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد باخودگفت:"نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم.در نتیجه بهاین پسر باهوش چیزی نمیرسد."
او چنین کرد و دو گردو برداشت و در لابهلای جمعیت گم شد. سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمینبرداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:"من از همان اول گردو نمیخواستم اینسبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد." این را گفت و با خوشحالیراهیمنزل خود شد.
خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند.
خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمیدانند و دایم با آنهاکلنجارمیروند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم وبه اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجتها و جدلهای افرادخانواده دارد.
خیلیها وقتی در شرکت یا موسسهای کار میکنند سعی دارندتکخوری کنند و در حق بقیه نفرات مجموعه ظلم روا دارند و فقط سهم بیشتریبه دست آورند. آنها از این نکته ظریف غافلند که تیمی که در قالب شرکت،آنهارا گرد هم جمع کرده مانند سبدی است که گردوها را در خود نگه میدارد و حفظاین سبد و تیم به مراتب بیشتر از چند گردوی اضافه است.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم میکنند که فرد اصلا متوجه نمیشود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کلهشقی و تعصب وخودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتیسبد از هم میپاشد و گردوها روی زمین ولو میشوندو هر کدام به سوییمیروند، تازه میفهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیینکننده بوده است.
بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن راقدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود. چرا که وقتی این تورنگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچکس سهم شایسته ودرخورش نخواهد رسید.
دیگر فرصتها برابر در اختیار کسی قرار نخواهد گرفت وآرامش و قراری که در یک چهارچوب محکم و استوار قابل حصول است به دستنخواهد آمد.بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهایداخل آن.
بنابراین حواسمان جمع باشد که بیجهت سرگرم گردوبازی نشویم
و اصلکاری رااز دست ندهیم.
آن شراب طهوررا که شنیده ای بهشتیان را می خورانند، میکده اش کربلاست...