۱۳۹۴-۲-۱۷، ۱۱:۰۹ عصر
گفت و گوی رجانیوز با دکتر احمد ناطقی عکاس جنگ بسیار خواندنی تقدیم شما
گروه عکس رجانیوز - محمد رضا جوفار : صحبت کردن با عکاس ها همیشه دلنشین و جذاب است به خصوص زمانی که خودت هم عکاس باشی و از تجربه های استاد استفاده کنی. دکتر احمد ناطقی عکاسی است که علاوه بر عشق به عکاسی در زمان عمر هنری خود بر خلاف بعضی از هنرمندان که برای کسب جایزه یا احترام به مملکت خود پشت کرده و سیاه نمایی می کنند به رغم پیشنهادهای وسوسه انگیزی که همیشه برای یک عکاس وجود دارد این کار را نکرد و همواره دغدغه هنر انقلاب اسلامی را داشت. وی در هر جایی که مثمر ثمر بود به فکر شیوه اصولی آموزش عکاسی و ارتقای اخلاقی هنرمندان بود، میتوان شاهد بر این مدعا را تاسیس خانه عکاسان دانست. ناطقی مبدع شیوه جدید آموزش عکاسی و دارای مدرک دکترای درجه یک هنری است. می توان به روشنی از کتابهای "مشق عشق" که با موضوع مناسک حج و بمباران شیمیایی حلبچه که با عنوان "صدای سکوت" منتشر شده است به تعهد و هنر این عکاس انقلابی به راحتی پی برد. متن کامل مصاحبه اختصاصی رجانیوز با این هنرمند متعهد را از نظر می گذرانید:
[img=0x0]http://www.rajanews.com/sites/default/files/content/images/story/94-02/15/IMG_9727.jpg[/img]
گروه عکس رجانیوز - محمد رضا جوفار : صحبت کردن با عکاس ها همیشه دلنشین و جذاب است به خصوص زمانی که خودت هم عکاس باشی و از تجربه های استاد استفاده کنی. دکتر احمد ناطقی عکاسی است که علاوه بر عشق به عکاسی در زمان عمر هنری خود بر خلاف بعضی از هنرمندان که برای کسب جایزه یا احترام به مملکت خود پشت کرده و سیاه نمایی می کنند به رغم پیشنهادهای وسوسه انگیزی که همیشه برای یک عکاس وجود دارد این کار را نکرد و همواره دغدغه هنر انقلاب اسلامی را داشت. وی در هر جایی که مثمر ثمر بود به فکر شیوه اصولی آموزش عکاسی و ارتقای اخلاقی هنرمندان بود، میتوان شاهد بر این مدعا را تاسیس خانه عکاسان دانست. ناطقی مبدع شیوه جدید آموزش عکاسی و دارای مدرک دکترای درجه یک هنری است. می توان به روشنی از کتابهای "مشق عشق" که با موضوع مناسک حج و بمباران شیمیایی حلبچه که با عنوان "صدای سکوت" منتشر شده است به تعهد و هنر این عکاس انقلابی به راحتی پی برد. متن کامل مصاحبه اختصاصی رجانیوز با این هنرمند متعهد را از نظر می گذرانید:
نقلقول:سایرین تاریخی شروع میکنند و ما از سالهای اخیر شروع میکنیم. شما استاد دانشگاه بودید و دیگر در دانشگاه تدریس نمیکنید؟ علت این کار را توضیح دهید.
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی* وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی* وَ احْلُلْ عُقْدَه مِّن لِّسَانِی* یفْقَهُوا قَوْلِی»(۱) دانشگاه جای خوبی نیست و من هم تدریس نمیکنم!
نقلقول:دلیل شما برای اثبات این حرف چیست؟
شرایط اجتماعی امروز بهگونهای رقم خورده است که دانشجو، خصوصاً در حوزه هنر حال و حوصله درس خواندن و کار کردن ندارد؛ از سوئی بخش اعظم جامعه مدرکگرایی را ملاک اصلی قرار داده است و از سوی دیگر دروس هنر به صورتی است که میشود استاد و دانشجو برای وقت نگذاشتن باهم کنار بیایند. قرآن فرموده است کمفروشی نکنید؛ اساساً خیلی اهل مماشات نیستم؛ نمیشود دانشگاه برویم و تدریس کنیم و بچهها بگویند، استاد باهم کنار می آئیم نمره آخر ترممان ردیف؟! ضمناً دانشکده هم خودش برای مماشات کردن یک سر ماجراست. نه به آنها فحش میدهم و نه درس، کنار میروم.
یکبار رئیس دپارتمان عکاسی دانشگاه آزاد عوض شد و رئیس جدید دپارتمان همه اساتید را جمع کرد و گفت بیاییم یک تغییر فوقالعاده ایجاد کنیم تا عکاسی درست شود. همه اساتید حضور داشتند و بحث این بود که چه کنیم و چه نکنیم. پیشنهاد دادم این رشته در دانشکده را یک سال تعطیل کنند و یک شرح درس جدید، مدرن درستوحسابی تهیه شود. گفتند نمیشود دپارتمان را تعطیل کرد. این پیشنهاد عملی نیست. گفتم پس ۴-۵ نفر را انتخاب کنیم حقوقشان را بگیرند و پس از یک کار تحقیقاتی اصولی، سال بعد شرح درس جدید بیاورند. گفتند دانشگاه نمیتواند برای این کار هزینه کند این کار شدنی نیست. گفتم وقتی اینطور است، نمیشود تدریس کرد. من این شرح درس و وضعیت فعلی را قبول ندارم. وقتی قبول ندارم چرا باید تدریس کنم؟ به دوستان عرض کردم پس همگی باهم سر کلاس درس نرویم تا دانشگاه که اینهمه از دانشجو پول میگیرد، برای این کار هزینه کند. یکدفعه دیدم یکی از آنطرف گفت: «آقا! بچهام روی گاز است.» یکی دیگر گفت: «الآن باید بروم بیمارستان مادرم فلان.» آنیکی گفت: «من که مستأجرم.» و قس علیهذا؛ من که غم نان نام نداشتم از دانشگاه بیرون آمدم. آنهایی که ماندند، هنوز هم هستند.
در دورانی که در خانه عکاسان بودم، یک هماندیشی ۳روزه گذاشتیم و همه اصحاب رسانه و آدمهای حسابی، افراد صاحبنام در حوزههای گوناگون ازجمله دانشگاهها و رسانهها را جمع کردیم؛ حاصل این هماندیشی یک بیانیه ۲ صفحهای بود. این بیانیه را برای رئیسجمهور وقت فرستادیم. پس از پیگیری رونوشت نامهای آمد که جناب آقای ... وزیر آموزش عالی، جهت بررسی و اعلام نظر. از طریق وزیر دنبال قضیه را گرفتیم. رونوشت دفتر وزیر آمد که مثلاً رئیس دانشگاه جهت بررسی و اعلام نظر. همینطور تا نامه به رئیس دپارتمان دانشکده رسید؛ دیگر چون آنجا دوستان بودند تماس گرفتیم که چی شد؟! گفت بابا... احمد! نمیشه، چرا اینقدر پیگیری میکنی؟!
آیا واقعاً وجدان بیدار میتواند در این فضا تدریس کند؟ به همین دلیل ترجیح دادم بروم درس بخوانم، بهجای اینکه درس بدهم.
نقلقول:چه میخوانید؟
علوم انسانی- اجتماعی. [میخندد.
نقلقول:دکترای هنر دارید؟
دکترای آموزش عالی ندارم. درجهیک هنری دارم. این مدرک با امضاء وزارت آموزش عالی، وزارت ارشاد، سازمان برنامه بودجه و تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی است. که این هم مانند سایر مدارج و مدارک ایرانی بهجز برای حقوق و استخدام ارزش دیگری ندارد.
نقلقول:در رزومهتان اشارهشده است، بنیانگذار شیوه جدید تدریس. دراینباره توضیح بفرمایید.
البته بهتر است بگوییم بنیانگذار خانه عکاسان و راهاندازی شیوه جدید آموزش عکاسی. در خانه عکاسان ایران، وقتی نتوانستم با شرایط دانشگاهی کنار بیایم، شیوه متفاوتی را برای آموزش شروع کردیم و همه شرح درسها را تغییر دادیم و کار را از نقطهای دیگر شروع کردیم که شرح دروسش اگر دور نریخته باشند موجود است. من میخواستم با شیوه خودم دانشکدهای تأسیس کنم.
به آموزش عالی رفتم و کلی داستان و قصه پیگیری کردیم اما گفتند الا و بالله همین شرح درس باید باشد. تعریف کار ما ۳ساله بود و از لابراتوار شروع نمیشد، بلکه آغاز کار مثل حوزه، درس و بحث بود و چون موفق در آنجا نشدیم، این روش را در انجمن عکاسان فردا پیادهسازی کردیم؛ اصلاً بحث این مدل آموزش که تا وارد شدی برو عکاسی و زیباییشناسی بخوان نبود، دانشجویان باید دو سال اخلاق، حکمت، فلسفه و امثال اینها را با اساتیدی که مرتبط بودند میخوانند. تازه در سال آخر رشته هنری خودشان را انتخاب میکردند اینطور نبود که بدو بدو بری لابراتوار و یکدفعه بفهمی عجب! و خداینکرده یک عکست در روزنامه چاپ شود و فکر کنی بهترین عکاس دنیا هستی. چنین اتفاقی نمیافتاد. البته الآن باوجود دوربین دیجیتال کار بدتر هم شده است. دانشکده صرفاً عکاسی نبود، بلکه دانشکده هنر بود. به شکل وارونگی شروع به کار میکردیم، الآن هم امکانش نیست، چون آموزش عالی وضعیتش را تغییر نمیدهد؛ بنابراین روی اعضاء انجمن عکاسان فردا اتود زدیم. نسبت خروجیهای موفق انجمن عکاسان فردا با دانشگاه قابل تحقیق و بررسی است.
نقلقول:درباره دورهای مثل حوزه قدری توضیح بدهید.
اعتقاد به این ندارم تاکسی فرهیخته ذهنی نشده باشد، میتواند باسواد، دانشگاهی و آکادمیک شود. اساساً تا وقتی هنرمند انسانیت، اخلاق و همه این ملاکها را درک نکند چگونه میتواند با آنها مواجه شود؟ مهم نیست الزاماً چه دینی دارد. وقتی زندگی خیلی از هنرمندان واقعی بزرگ دنیا را بررسی میکنید، متوجه میشوید آدمهایی مبتنی بر اخلاق، حکمت و فلسفه بودند. وقتی از این منظر ورود کردند هنرمندان بزرگی شدند و در تاریخ باقی ماندند.
امروز همسفرهای گروهی مد شده است. سفرها الزاماً نباید عکاسی صرف باشد، بلکه باید یک سفر اجتماعی، توأمان بادانش، فرهنگ، ادب، اخلاق، حکمت و فلسفه باشد و در کنارش عکاسی هم بکنند. ما اجازه نمیدادیم اعضاء انجمن عکاسان فردا گرفتار بازیهای ظاهری شوند؛ یک نمایشگاه بزنند، برایشان گل بیاورند و سوت بزند و هورا بکشند و بعد همفکر کند خیلی عکاس شدهاند. عکسهای این بچهها نقادی میشد؛ عکاسانی در حوزههای مختلف، از مرحوم بهمن جلالی و راستانی و فرزاد هاشمی و... و حتی جوانترها میآمدند و کار بچهها را نقد و راجع به آنها صحبت میکردند. اینجور نبود که بچههای انجمن عکاسان فردا در کنجی باشند؛ بلکه آنها را گرفتار بازیهای نمایشی نمیکردیم. معتقدم مهمترین، بزرگترین وجدیترین جمله درباره هنر، فرمایش حضرت امام خمینی (ره) است: «هنر عبارت است از دمیدن روح تعهد در انسانها.» یعنی از هر زاویهای که آن را بررسی کنید اینکه عکس ما در فلان روزنامه یا فلان نشریه یا سایت منتشر شد یا فلان جایزه را از امریکا یا انگلیس و یا فلان مسابقه گرفته و بهترین در عالم هستم، الزاماً هنر نیست. باید ببینیم آیا حقیقتاً این اتفاق افتاده است یا نه؟ هنر او روح تعهد را در انسانی دمیده است؟ یا عکس اعدام عدهای قاچاقچی را با زیرنویس دیگری به مسابقهای فرستادیم و جایزه گرفتیم و نام خودمان را هنرمند گذاشتهایم؟
این نوع تربیت در هنر و عکاسی مدنظر بوده و امروز همچنین چیزی مدنظرم است. اصلاً ضرورت ندارد طول رشته هنری در دانشگاه ۴ سال باشد و مثلاً استادی بگوید دوربینت را بگذار روی اتوماتیک و بینداز بالا، بعد عکسهایی استثنایی خلق میشود. وقتی تربیت دانشگاهی اینطوری بود، عکاسی ما همین خواهد شد. اگر امروز به من بگویید این خیل عظیم خروجیهای دانشگاه در حوزه عکاسی توانستهاند با عکسهایشان اتفاق مهمی در حوزه اخلاق، فرهنگ، ادب و عرصههای مختلف جامعهمان به وجود بیاورند، مشتاقانه میشنوم، مثال بزنید البته فارغ از معدود استثناها.
دوسالانه درست میکنیم، روزنامه روی ماشین میچسبانیم و یک سیخ از آن بیرون میزند و اسمش را هم میگذاریم هنر مدرن، مدرنیته، مینی مالیزم و انواع ایسم ها و پسوندهای دیگر. وقتی میپرسی این چیست؟ برایم بگو. چه اتفاقی را داری به وجود میآوری؟ خیلی خوششانس باشی میگویند تو متوجه نیستی؛ خوب اگر میخواهی روزنامه آویزان کنی، یک میخ و حلقه هم رویش بزنی و یکتکه چسب هم بچسبانی و چند تا کار عجیبوغریب دیگر، اقلاً به این بگو اثر هنری این دیگر عنوانش عکس نیست و جایش هم در مسابقه عکاسی نیست.
مرتب دوسالانه برگزار میکنیم و از اینجور آثار در آنها میگذاریم و میگوییم امسال خیلی شرکت کردهاند. مرتب با اعداد و شماره مسابقات و... کلمات بازی میکنیم. اگر همه این حرفهایی که میزنم اسمش تحجر است، من خیلی آدم متحجری هستم.
تا زمانی که این اتفاقات، این آموزشها، این ادبیات و این شکل نگاه به هنر هست، هیچ روح تعهدی در هیچ انسانی دمیده نخواهد شد. هرکسی هم در مقابل این جمله بحثوجدلی دارد، حاضرم در هزاران نفر با او مناظره کنم؛ حاضرم راجع به جزء جزء موضوع بحث کنم که هنر، روح و دمیدن یعنی چه؟ ببینیم همه فلاسفه، حکما و بزرگان درباره روح چه گفتهاند. روح چیست؟ انسان کیست؟ و هنرمند کیست؟
نقلقول:اگر اشتباه نکنم در سال ۷۱ شما بنیانگذار خانه عکاسان ایران هم هستید! هدف از تاسیس خانه عکاسان چه بود؟
البته جرقههایش از سال ۶۸ زده شد. واقعیت این است که خانه عکاسان را برای عکاسان درست نکردم، بلکه برای انجمن عکاسان فردا درست کردم، یعنی معتقد بودم کودکان آیندهسازان جهان هستند. وقتی جشنواره بینالمللی کودک و نوجوان سوره را راه انداختیم، درواقع بر مبنای همین شعار بود که این کودکان هستند که دنیای ما را میسازند و ما از هر جنبهای باید روی آنها کارکنیم؛ بنابراین جایی را درست کردیم که عکاسان را جمع کنیم و آنها بیایند و چراغ این خانه را روشن کنند و این خانه وجود داشته باشد و زیر نور این چراغ کودکان و نوجوانان بهتدریج بیایند و از پایه تربیت شوند. بر همین اساس جشنواره کودک راهاندازی شد. از درون جشنواره کودک، جوانانی را برای انجمن انتخاب کردیم؛ انجمنی با همان تفکری که اشاره کردم، خیلیها اطلاع ندارند انجمن چهکار کرد. خیلی هم نمیخواستیم هوار هوار کنیم که میخواهیم چه کنیم. بروند سابقهاش را نگاه کنند. ما در مناسبتهای مختلف، برای بچههای ۷ تا ۱۷ ساله در سه رده سنی ایستگاه عکاسی برگزار میکردیم و دوربین به دستشان میدادیم. اعضاء باسابقهتر انجمن هم مربی بودند و اینها دوربین در اختیار بچهها میگذاشتند و آنها عکس میگرفتند. عکسهایشان را بررسی و از میان آنها نخبههایی را پیدا و به انجمن دعوت میکردیم. انجمن یک سیکل کادر سازی داشت. مهمترین معضل امروز جامعه ما این است که کادر سازی نمیکنیم. اینها دائماً کادر سازی و تبدیل به آدمهای باتجربهای میشدند و بعد خودشان مدیریت میکردند. شرایطی ایجادشده بود که افراد انجمن هم ارتباطات اجتماعی و مدیریت یاد بگیرند و هم کودکان و نوجوانانی که انگیزه داشتند جذب شوند. این سیکل باید اتفاق میافتاد و تا امروز هم ادامه پیدا میکرد. از بین اینها میشد یک گروه بزرگ هنرمند متعهد به وجود بیاید، ولی متأسفانه زورمان نرسید. مثل رجانیوز که ممکن است تعطیل شود!
نقلقول:خدا نکند. در سال ۸۵ بهعنوان چهره ماندگار انتخاب شدید. نظرتان چیست؟
نظری ندارم. از این چیزها زیاد به آدمها میگویند. برخلاف همه جای دنیا، هیچکدام از این نشانها، جوایز و لوح تقدیرها و امثالهم حتی ارزش اعتباری هم ندارند، چون با عوض شدن دولتها یک عده معتبر و عدهای دیگر بیاعتبار میشوند. چرا؟ چون زیرساختهایمان اصولی نیستند. خیلی تفاوتی نمیکند مثلاً نشان عالی هنرهای تجسمی داشته یا نداشته باشی. تا زمانی که زیرساخت فرهنگی ما درست نشود، چهره ماندگار شدن یا نشدن هیچ تفاوتی را ایجاد نمیکند. به نظرم اگر مباحث فرهنگی را که حضرت آقا مطرح کردهاند مرور کنیم، خیلی روشن متوجه میشویم دل ایشان کاملاً خون است؛ یعنی ایشان به فرهنگی که امروز در کشور جاری است، به شکل کلان اعتقاد ندارند. چیزی که مدنظر ایشان است، یک زیرساخت فرهنگی فرهیخته که باید اتفاق بیفتد، طبیعتاً یک فرد در جایگاه رهبری که نمیتواند کار اجرایی و ساختاری بکند. ایشان رهنمود میدهند و اشاره میکنند، ولی آنهایی که باید کار کنند، نمیکنند. فرهنگ ما نیاز به یک پالایش اساسی دارد. بسیاری از متولیان فرهنگی ما تا به امروز بیکفایت بودهاند.
برای مثال ما بهصورت سالانه جشن خانه عکاسان را برگزار میکردیم، حضور عکاسان از طیفهای مختلف بهنوبه خود بهصورت جمع ضدین منحصربهفرد بود؛ اما بهیکباره آدمی که امروز هم در کشور مسئولیت فرهنگی کلان دارد، کنار نامه خانه عکاسان مینویسد: «آقای ناطقی! جشن سالگرد عکاسان را چه با پول حوزه، چه با پول خودتان برگزار نکنید.»
همین مدیر میگوید شما کار هنری بلد نیستید. ما در آموزشوپرورش که بودیم، اگر میخواستیم بگوییم صرفهجویی یعنی چه، میز و صندلیهایی را که روی پشتبام ریخته بودند و در تابستان پایههایشان در قیر رفته بود دادیم عکس گرفتند؛ بعد آمدیم از آن پایین هم که سقف چکه میکرد. عکس گرفتیم و نشان دادیم اسراف چگونه است! وقتی دیدگاه آدمی که امروز مسئولیت فرهنگی دارد این است، تکلیف معلوم است. ایشان جلوی دوربین تلویزیون میرفت و مصاحبه میکرد و میگفت بله باید با جوانان اینطور و آنطور رفتار کرد؛ الآن هم از سر قحطالرجالی میرود. بعد به انجمن عکاسان فردا میآمد و میگفت چرا وقت این جوانها را تلف میکنید؟ بفرستید بروند دنبال کار و زندگیشان. حالا با چه عواقبی؟ بماند.
تا زمانی که این آدمها در رأس امور و جایگاه تصمیمگیری برای مسائل فرهنگی باشند، قطعاً اتفاقی که مدنظر حضرت آقاست نمیافتد. حضرت آقا سالها پیش در تذکر به عواقب مسائل فرهنگی فرمودند: « از طرف پرسیدند داری چهکار میکنی؟ جواب داد دارم دهل میزنم گفتند ما که صدایی نمیشنویم گفت صدایش بعداً درمیآید.» امروز صدای آن دهل در حوزه فرهنگ درآمده است.
نقلقول:چند وقت پیش از عکاسهایی که از اعدامها عکس میگیرند و به خارج میفرستند، عکسهایشان را کارکرده بودیم. بعضیهایشان با همین عکسها عکاس سال ۲۰۱۳، ۲۰۱۴ اروپا و... شدهاند. بحث بر سر این است که وقتی سیاه نمایی میکنند، جایزه میگیرند و از عکسهایشان تقدیر میشود. نظر شما چیست؟
باید سادهلوح باشیم که متوجه نباشیم آنچه امروز شاهد آن هستیم، حاصل جنگ نرم دشمنان است. همین چند وقت پیش بود که حضرت آقا فرمودند اشکال ندارد درباره ۱+۵ و سایر مسائل صحبت شود، ولی مواظب باشید اینها خطرناکاند و دروغ میگویند. اینها حیلهگرند. خیلی سادهلوحانه است فکر کنیم جایزه اسکار الزاماً معنای حقیقی یک فیلم هنرمندانه را دارد. خیلی سادهلوحانه است که فکر کنم وقتی کسی در world press photo جایزه میگیرد، یک عکاس حقیقی است. اگر کسی بپرسد آیا world press photo عکسهای خوبی هم دارد؟ پاسخ روشن است؛ قطعاً! عکسهای حرفهای و فوقالعاده، اما این مغایر با تحلیل من نیست. آیا در پسزمینه تفکر world press photo همچون سایر غولهای رسانهای هیچ سیاست استکباری وجود ندارد؟ کتابهای بیست سال اخیر world press photo را بیاورید تا برایتان تحلیل و آنالیز کنم و بگویم توسط این جایزه دادنها و اتفاقها چه چیزی به جامعه جهانی تزریق میشود. خیلی سادهلوحانه است که بگوییم اسرائیل کشور خوب و متمدنی است؛ و کاملاً اتفاقی است که شرکتهای اسرائیلی و آمریکائی اسپانسر world press photo هستند!
امروز دولتمردان امریکا را اسرائیل تعیین میکنند. چطور فکر کنیم برندگان جوایز جشنواره و مسابقاتی ازایندست بر اساس شایستهسالاری انتخاب میشوند است؟ برگزارکنندگان و دستاندرکاران این مسابقات چه چیزی را از دنیا میخواهد؟ میخواهند چه چیزی را به دنیا پیشنهاد بدهند؟ میخواهند با دنیا چه بکنند؟ در چه صورتی این اثر به نفعشان است؟
و سادهلوحانه است که فیلمهای آخرالزمانی را اتفاقی تلقی کنیم و بگوییم این فیلمها را همینطوری ساختهاند. همهچیز را که ما نمیبافیم؛ این ابداً توهم توطئه نیست.
نمیگویم همهچیز باید همانی باشد که ما میخواهیم؛ ابداً. هر کشوری سیاست و استراتژی خودش را دارد؛ و البته آنها بر اساس استراتژی خودشان دارند درست عمل میکنند.۵۰ سال ۱۰۰ سال برای کارها و سیاستشان برنامهریزی کردهاند.
از قبل روی بعضی از عکاسان کار میکنند، در فتنههای مختلف با دلارهایشان آنان را وادار به فعالیت میکنند نتیجه فعالیتهایشان را مستمر منتشر میکنند و بعد همین عکاسان میشوند همکار آژانسهایشان و شرایط مناسب برایشان فراهم میشود، بعد جایزه و بازهم جوایز دیگری و بعد در بوق و کرنا و...! و باز خیلی سادهلوحانه است اگر کسی فکر کند این جوایز بدون استراتژِی فرهنگی اهداء شده است.
شهرت بسیار لذتبخش است. دلار خیلی کارها میکند. همین دو تا برای خیلی چیزها کافی است. البته عکاسان و هنرمندان فقط مسئول بخشی از ماجرا هستند و بخش زیادی از آن بر عهده متولیان فرهنگی ماست. باید بفهمیم یک هنرمند به جایگاه، پول، شهرت، محبوبیت و از همه مهمتر نیاز به ارائه صحیح آثار و تفکرش دارد. وقتی این را فهمیدیم، با روشی صحیح، خودمان به اینها پول و دلار میدهیم و آنها را مدیریت میکنیم. ولی وقتی کفایت نداریم او را مدیریت کنیم و او هم نیازهایش در اینجا برآورده نمیشود، جایی دیگر نیاز او را در قبال خواستههایشان تأمین میکند.
برخی از عکاسان خوب ما وقتی میروند برای یک آژانس کار میکنند، میشوند یک مزدور بهتماممعنا. مزدور یعنی کسی که مزد میگیرد و هر کاری را که کارفرما بخواهد برایش انجام میدهد. چند درصد از این عکاسانی که رفتند و برای این آژانسها کارکردند و دلار گرفتند، وضعیت دستمالکاغذی را پیدا نکردند؟ چند درصدشان مؤلف باقیماندهاند؟
رسانهها، آموزشگاهها و متولیان فرهنگ و هنر چه مقدار با زبان تخصصی و در صورت نیاز عامیانه مردم را با هنرمتعهد و اصولی و رسالت آن آشنا کردهاند؟ نگاه من صرفاً نگاه مذهبی به این قضیه نیست. هنرمند در هر جای دنیا میتواند هیچ مذهبی هم نداشته باشد اما هنرمند باشد، اعتقاد قطعیام این است که هر هنرمندی که اثری را خلق میکند و ماناست، در لحظه خلق اثر با معبودی ارتباطی برقرار کرده و چهارچوبهای ذهنی درستی داشته است.
نقلقول:نقلقول: نقش عکاسی را در فتنه چگونه ارزیابی میکنید؟
نگاهم به فتنه این شکلی نیست. این عکاس نمیگرفت، آنیکی میگرفت. خیلی چیز عجیبوغریبی نیست. به نظر من اصلاً عکس اینطور نیست. آنها با این قضیه بازی کردند که آقا! عکاسی که این دست خونی را گرفته چنین و چنان کرده است! مگر فکر میکنید خودشان عکسهای موردنیازشان را نداشتند؟ تصور میکنیم آنها آدمهای ناتوانی بودند و نتوانستند؟ آنها میخواستند با دست و ابزار خود ما جریان سازی کنند. سادهلوحانه است اگر فکر کنیم بهصورت کاملاً اتفاقی یک عکاس ایرانی این عکسها را گرفته است و ارسال کرده است؛ خیر آنها مرتب هنرمندان و افراد مهم و مفید را رصد میکنند؛ عکاسان مستعد را از قبل شناسایی و در موردش کار و برنامهریزی و نقشه راه تعریف میکنند. به بهانههای مختلف آنان را دعوت کردهاند، دیدگاه، نگرش و روش کار آنان را موردبررسی قرار دادهاند بعد سر بزنگاه از آنان استفاده ابزاری کردهاند.
یکوقتی در رسانهها تیتر شد «توهم توطئه» بله توهم و بافتنی هم داریم، اما توطئه هم وجود دارد. ترور دانشمندان هستهای توهم بود؟ ورود ویروس در سیستم هستهای ما توهم بود؟ تحمیل جنگ به ما توهم بود؟
خیر، تعدادی گزینه را که نزدیک به خواستههایشان هست انتخاب و روی این تعداد کارکردند. بعضی از گزینهها جلو آمدند و بریدند. بعضیهایشان به درد نمیخوردند. دو سه تا هم موفق شدند و به مراحل بعدی رفتند. برایشان فضا ایجاد کردند.جوری او را بالا میبرند که همه عکاسان میگویند فلانی به فلان توطئه گوش کرد و بالا رفت. پس میشود از این طریق بالا رفت. اسمش را هم توطئه نمیگذارد. میگوید برای فلان جریان عکس گرفت و به آنها داد و بزرگ شد. این طراحیشده است، ولی متولیان فرهنگی و جنگ نرم ما در این حوزهها چهکار میکنند؟
به نظر من خیلی مهم نیست عکاس چه نقشی داشته یا نداشته باشد. درهرصورت قرار بود فتنهای اتفاق بیفتد و یک جریان سازی شود. همهچیز دستبهدست هم دادهاند و این اتفاق افتاده است. مهم این بود که این اتفاق به سرمان نیاید، ولی از ناکارآمدی خودمان این بلا سرمان آمد. ایجاد فتنه تعطیل هم نشده که تصور کنیم تمام شد. بهطور طبیعی وقتی کسی حمله میکند و موفق نمیشود، بلافاصله پسفردای آنکه نمیآید دوباره حمله کند. همه مهرهها تغییر میدهند و جابهجا میکنند، اتفاقاتی میافتد و بعدازآن طراحی و سازماندهی دیگری صورت میگیرد.