۱۳۹۰-۸-۱۲، ۱۲:۰۴ صبح
بسم الله
هنوز هم زمزمه صدایش در مدرسه فیلسوف الدوله و سپهسالار قدیم شنیده میشود، هنوز هم خیلیها به پیروی از او برای خواندن زیارت عاشورا، اربعین میگیرند، هنوز هم خیلیها مسجد امینالدوله بازار را به نام او میشناسند و هنوز هم شاگردانش همدیگر را «داداش جون» خطاب میکنند و بعد هم اشک در چشمانشان حلقه میزند.
حالا روزها گذشته اند و بیش از چهار سال از رحلت جانسوز آیتالله عبدالکریم حقشناس گذشته است، ولی هنوز هم بسیاری دل به سیر و سلوکی سپردهاند که او به آنها آموخته است.
گزارش زیر نگاهی گذراست به زندگی آن بزرگوار به زبان خودش که هفته نامه پنجره آن را روایت کرده است:
«مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتیح را میخواند و حتی آیات مبارکه قرآن را میان کلمات دیگر تشخیص میداد. این را به خوابی که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) دیده بود، مربوط میدانست. در آن رؤیا ایشان امام(علیه السلام) را دیده بود که به او دو قرص نان میدهد؛ یکی از آنها را شیطان میدزدد، اما او موفق میشود که دیگری را بخورد. پس از این که صبح از خواب برخاسته بود، دیگر میتوانست قرآن را بشناسد و بخواند.»
آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حقشناس تهرانی، در سال 1298 شمسی در خانوادهای متدین در خیابان عینالدوله تهران (ایران کنونی) متولد شد. نام پدرش علی بود و نشانان صفاکیش. او سالها بعد نام خانوادگیاش را برای رفع مشکل سربازی به حقشناس تغییر داد. پدرش یکی از صاحبمنصبان فرمانداری تهران بود و به همین دلیل به علیخان شهرت داشت، ولی او در همان دوران طفولیت عبدالکریم فوت کرد و سرپرستی بچهها بر دوش مادر افتاد. مادر هم تا سن 15 سالگی عبدالکریم زنده بود.
روایت تغییر مسیر زندگی
«من در همان سنین از مادر مرحومه ام خوابی دیدم. ایشان در عالم رؤیا دست دراز کرد و چراغی روشن را از سقفی با سیم کند. مادرم آن چراغ را به دست من داد. چراغ همچنان روشن ماند.»
راه زندگی عبدالکریم پس از دیدن این خواب تغییر کرد و چراغی پرفروغ در زندگیاش روشن شد. او در همین دوران از جمع فارغالتحصیلان مدرسه دارالفنون جدا شد و به جای ادامه تحصیل در دانشگاه یا اشتغال در یک اداره دولتی، به دنبال علوم دینی رفت. عبدالکریم نخست در محضر شیخ محمد حسین زاهد به یادگیری دروس حوزوی و نیز سلوک اخلاقی پرداخت.
خیلی زود استاد از اوضاع زندگی شاگرد جوانش آگاه شد و به او توصیه کرد که برای مؤمن، شایسته نیست دست بر سفره دیگران داشته باشد. عبدالکریم پس از توصیه استاد، از خانه دایی بیرون رفت و با توجه به تسلط بر ریاضیات جدید و زبان فرانسه که ارمغان تحصیل در دارالفنون بود، کار حساب و کتاب یکی از تجار بازار را بر عهده گرفت.
حقوق ماهانه پیشنهادی تاجر به عبدالکریم بین 20 تا 25 تومان بود، ولی او حقوق سه تومان را درخواست کرد و در ازای تعجب تاجر گفت:
«من حقوق کمتری میگیرم تا بتوانم نماز و درسم را سر وقت به جای آورم.»
![[تصویر: 63610_874.jpg]](http://tabnak.ir/files/fa/news/1389/5/2/63610_874.jpg)
حالا روزها گذشته اند و بیش از چهار سال از رحلت جانسوز آیتالله عبدالکریم حقشناس گذشته است، ولی هنوز هم بسیاری دل به سیر و سلوکی سپردهاند که او به آنها آموخته است.
گزارش زیر نگاهی گذراست به زندگی آن بزرگوار به زبان خودش که هفته نامه پنجره آن را روایت کرده است:
«مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتیح را میخواند و حتی آیات مبارکه قرآن را میان کلمات دیگر تشخیص میداد. این را به خوابی که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) دیده بود، مربوط میدانست. در آن رؤیا ایشان امام(علیه السلام) را دیده بود که به او دو قرص نان میدهد؛ یکی از آنها را شیطان میدزدد، اما او موفق میشود که دیگری را بخورد. پس از این که صبح از خواب برخاسته بود، دیگر میتوانست قرآن را بشناسد و بخواند.»
آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حقشناس تهرانی، در سال 1298 شمسی در خانوادهای متدین در خیابان عینالدوله تهران (ایران کنونی) متولد شد. نام پدرش علی بود و نشانان صفاکیش. او سالها بعد نام خانوادگیاش را برای رفع مشکل سربازی به حقشناس تغییر داد. پدرش یکی از صاحبمنصبان فرمانداری تهران بود و به همین دلیل به علیخان شهرت داشت، ولی او در همان دوران طفولیت عبدالکریم فوت کرد و سرپرستی بچهها بر دوش مادر افتاد. مادر هم تا سن 15 سالگی عبدالکریم زنده بود.
روایت تغییر مسیر زندگی
«من در همان سنین از مادر مرحومه ام خوابی دیدم. ایشان در عالم رؤیا دست دراز کرد و چراغی روشن را از سقفی با سیم کند. مادرم آن چراغ را به دست من داد. چراغ همچنان روشن ماند.»
راه زندگی عبدالکریم پس از دیدن این خواب تغییر کرد و چراغی پرفروغ در زندگیاش روشن شد. او در همین دوران از جمع فارغالتحصیلان مدرسه دارالفنون جدا شد و به جای ادامه تحصیل در دانشگاه یا اشتغال در یک اداره دولتی، به دنبال علوم دینی رفت. عبدالکریم نخست در محضر شیخ محمد حسین زاهد به یادگیری دروس حوزوی و نیز سلوک اخلاقی پرداخت.
خیلی زود استاد از اوضاع زندگی شاگرد جوانش آگاه شد و به او توصیه کرد که برای مؤمن، شایسته نیست دست بر سفره دیگران داشته باشد. عبدالکریم پس از توصیه استاد، از خانه دایی بیرون رفت و با توجه به تسلط بر ریاضیات جدید و زبان فرانسه که ارمغان تحصیل در دارالفنون بود، کار حساب و کتاب یکی از تجار بازار را بر عهده گرفت.
حقوق ماهانه پیشنهادی تاجر به عبدالکریم بین 20 تا 25 تومان بود، ولی او حقوق سه تومان را درخواست کرد و در ازای تعجب تاجر گفت:
«من حقوق کمتری میگیرم تا بتوانم نماز و درسم را سر وقت به جای آورم.»