۱۳۹۰-۱-۸، ۰۴:۱۴ عصر
آنچه پدران بايد درباره طرز برخورد با دخترشان بدانند
هنوز از زماني که پدرها نقش رييس خانه را بازي ميکردند، مدت زيادي نگذشته. اما اين روزها برخلاف آن روز و روزگار، پدرها به فرزندانشان بسيار نزديکتر شدهاند.
روانشناسان ميگويند اينکه پدر هم به اندازه مادر براي رشد رواني کودکان مهم و باارزش است و برقراري تعادل بين روابط اين دو با فرزندانشان ميتواند از نظر رواني سبب رشد صحيح کودکان شود، از مسائلي است که اين روزها زياد در روانشناسي مورد بحث قرار ميگيرد. مرد چون در ميان کودک و مادر قرار دارد ـ هم به موجب حضور فيزيکي و هم به موجب جايگاه رواني خود ـ به کودک اين اجازه را ميدهد که هويت خاص خود بيابد. پدر نقش مهمي در شناسايي هويت جنسي کودک داشته و در عين حال که مادر سعي ميکند با نقش حفاظتي خود فرزند را حفظ کند، پدر، او را به سمت بيرون گرايش ميدهد و در کنار دادن حس اعتماد و امنيت به او اجازه شکستن محدوديتها را ميدهد.
پدر براي دختر بر خلاف پسرها نوعي «تاييد» است و روابط بين آن دو به طور ناخودآگاه براي هر دو طرف اهميت و برتري خاصي دارد. مهم اين است که معمولا اين رابطه که از همان ماه اول تولد آغاز ميشود هميشه تعادل ندارد و گاهي يک رابطه بسيار نزديک و عاطفي و گاهي يک رابطه با فاصله بين پدر و دختر شکل ميگيرد.
وقتي آزمايشات، باروري يک خانم را تاييد ميکند همسر او در رابطه با دختر يا پسر بودن فرزندش تفکر ميکند. اما وقتي در سونوگرافي جنسيت جنين مشخص ميشود هر يک از زن و مرد به شکل گوناگون در رابطه با فرزندش تفکر کرده و نگراني، برنامه و خواستهاي مخصوص به خودش را دنبال ميکند. اگر پدر در محيطي پدرسالار بزرگ شده باشد که در آن ارجحيت با پسر بوده است معمولا مرد از اينکه جنسيت فرزندش دختر است، ناراحت خواهد شد. اگر اين حس به قدري شديد باشد که بعد از تولد هم ادامه يابد احتمال دارد فرزند دختر به دليل جنسيت خود در خانواده تحقير شود.
خوشبختانه روزگار عوض شده است. بسياري از مردان به داشتن دختر افتخار ميکنند چون زنان نيز توانستهاند مانند مردان تحصيل و کار کنند و سبب افتخار پدر شوند.
رابطه پدر با دختر و تاريخچه زندگي
گاهي نوعي رابطه دختر و پدر به تاريخچه زندگي شخصي پدر هم بازميگردد. برخي مردان دوست دارند همان رابطهاي را با دخترشان ايجاد کنند که با مادرشان داشتهاند و برخي ديگر عشقي را نثار او ميکنند که نتوانستهاند تجربه کنند. نکته مهم اينجاست که پدر در ارتباط با دختر گذشته را رها کند و سعي نمايد در زمان حال زندگي کند. برخي مردان از داشتن دختر خوشحال ميشوند چون رابطه خوبي با پدر خود نداشتهاند. براي اين دسته از افراد داشتن پسر به معني تبديل شدن به همان پدري است که آنها در کودکي از او خرسند نبودهاند. در حالي که داشتن دختر سبب ميشود وزن تاريخ گذشته سبکتر شده و مرد بتواند رابطه جديدي با فرزند خود ايجاد کند.
پدر به دختر دنيا را ميشناساند
پدر براي دختر و پسر حکم کسي را دارد که بين فرزند و مادر جدايي مياندازد. مادر فرزند را به دنيا ميآورد و پدر دنيا را به او ميشناساند. در واقع پدر غريبه شناسانده شدهاي است که او را از دستان قدرتمند مادر جدا کرده و در پناه خود به او هويتي مستقل در جهان ميبخشد. در واقع اين پدر است که دختر را به سمت ديگران فرستاده و به او دويدن و پريدن و ديگر تواناييهاي فيزيکي را ميآموزاند. وي همچنين حامي هميشگي دختر در فعاليتهاي اجتماعي و هوشي است و به تربيت و آموزش او اهميت زيادي ميدهد. در ضمن پدر اولين مردي است که به عنوان نمونه جنس مذکر دختر با او آشنا ميشود.
عقده اديپ و عقده الکترا
سن 3 تا 6 سالگي اصطلاحا سن عقده اديپ نام دارد. عقده اديپ به رابطه بين پسر و مادر اشاره دارد و معادل آن در رابطه بين دختر و پدر، عقده الکترا ناميده ميشود. اين مرحله، مرحلهاي ساختاري براي رشد کودک است. در صورتي که اين مرحله به خوبي گذرانده شود و تعادلات هورموني برقرار شود، دختر بچه قادر خواهد بود در سن بلوغ دوستدار جنس مذکر باشد. در واقع در اين سن دختر عشقي را نسبت به مادر خود احساس ميکند و فورا به حضور يک جداکننده خود از مادرش يعني پدر پي ميبرد. پدر که از نظر او غريبهاي است که مادر را به سمت خود جلب ميکند و مايه شادي او است، او را ناراحت ميکند چون عشق مادر نسبت به او را کاهش داده است. در اين مرحله دختر در تضاد با مادر قرار ميگيرد و سعي ميکند عشق پدر را به جاي مادر به سمت خود جلب کند. در همين موقع است که متوجه ميشود مادر او، همسر پدر و مورد علاقه اوست. مهمترين وظيفه پدر در اين سن مقابله با دختر و روشن کردن اين مساله براي اوست که او جايگاه فرزندي دارد و نميتواند جاي همسر او باشد. در واقع در اين مرحله اديپ دختر ابتدا با از دست دادن عشق مادر و سپس پدر ـ برخلاف پسر که عشق مادر را از دست نميدهد ـ بزرگ ميشود.
والدين الگو هستند
پيروز شدن کودک برعقده اديپ يا الکترا به نوع رفتار زوجين بستگي دارد. نقش مهم پدر جدا کردن دختر از مادر و پس از آن ارزش نهادن به او به عنوان دخترش است. دختر به پدري نياز دارد که او را دوست داشته باشد و در ضمن با عشق ورزيدن به مادر به دختر بياموزد که بايد تبديل به زني دوستداشتني توسط مرد در آينده شود. مردي که به همسرش اظهار عشق نميکند اين احساس را به دختر آموزش نداده و عشق را در آينده در او خفه ميکند.
منبعalamat.com
هنوز از زماني که پدرها نقش رييس خانه را بازي ميکردند، مدت زيادي نگذشته. اما اين روزها برخلاف آن روز و روزگار، پدرها به فرزندانشان بسيار نزديکتر شدهاند.
روانشناسان ميگويند اينکه پدر هم به اندازه مادر براي رشد رواني کودکان مهم و باارزش است و برقراري تعادل بين روابط اين دو با فرزندانشان ميتواند از نظر رواني سبب رشد صحيح کودکان شود، از مسائلي است که اين روزها زياد در روانشناسي مورد بحث قرار ميگيرد. مرد چون در ميان کودک و مادر قرار دارد ـ هم به موجب حضور فيزيکي و هم به موجب جايگاه رواني خود ـ به کودک اين اجازه را ميدهد که هويت خاص خود بيابد. پدر نقش مهمي در شناسايي هويت جنسي کودک داشته و در عين حال که مادر سعي ميکند با نقش حفاظتي خود فرزند را حفظ کند، پدر، او را به سمت بيرون گرايش ميدهد و در کنار دادن حس اعتماد و امنيت به او اجازه شکستن محدوديتها را ميدهد.
پدر براي دختر بر خلاف پسرها نوعي «تاييد» است و روابط بين آن دو به طور ناخودآگاه براي هر دو طرف اهميت و برتري خاصي دارد. مهم اين است که معمولا اين رابطه که از همان ماه اول تولد آغاز ميشود هميشه تعادل ندارد و گاهي يک رابطه بسيار نزديک و عاطفي و گاهي يک رابطه با فاصله بين پدر و دختر شکل ميگيرد.
وقتي آزمايشات، باروري يک خانم را تاييد ميکند همسر او در رابطه با دختر يا پسر بودن فرزندش تفکر ميکند. اما وقتي در سونوگرافي جنسيت جنين مشخص ميشود هر يک از زن و مرد به شکل گوناگون در رابطه با فرزندش تفکر کرده و نگراني، برنامه و خواستهاي مخصوص به خودش را دنبال ميکند. اگر پدر در محيطي پدرسالار بزرگ شده باشد که در آن ارجحيت با پسر بوده است معمولا مرد از اينکه جنسيت فرزندش دختر است، ناراحت خواهد شد. اگر اين حس به قدري شديد باشد که بعد از تولد هم ادامه يابد احتمال دارد فرزند دختر به دليل جنسيت خود در خانواده تحقير شود.
خوشبختانه روزگار عوض شده است. بسياري از مردان به داشتن دختر افتخار ميکنند چون زنان نيز توانستهاند مانند مردان تحصيل و کار کنند و سبب افتخار پدر شوند.
رابطه پدر با دختر و تاريخچه زندگي
گاهي نوعي رابطه دختر و پدر به تاريخچه زندگي شخصي پدر هم بازميگردد. برخي مردان دوست دارند همان رابطهاي را با دخترشان ايجاد کنند که با مادرشان داشتهاند و برخي ديگر عشقي را نثار او ميکنند که نتوانستهاند تجربه کنند. نکته مهم اينجاست که پدر در ارتباط با دختر گذشته را رها کند و سعي نمايد در زمان حال زندگي کند. برخي مردان از داشتن دختر خوشحال ميشوند چون رابطه خوبي با پدر خود نداشتهاند. براي اين دسته از افراد داشتن پسر به معني تبديل شدن به همان پدري است که آنها در کودکي از او خرسند نبودهاند. در حالي که داشتن دختر سبب ميشود وزن تاريخ گذشته سبکتر شده و مرد بتواند رابطه جديدي با فرزند خود ايجاد کند.
پدر به دختر دنيا را ميشناساند
پدر براي دختر و پسر حکم کسي را دارد که بين فرزند و مادر جدايي مياندازد. مادر فرزند را به دنيا ميآورد و پدر دنيا را به او ميشناساند. در واقع پدر غريبه شناسانده شدهاي است که او را از دستان قدرتمند مادر جدا کرده و در پناه خود به او هويتي مستقل در جهان ميبخشد. در واقع اين پدر است که دختر را به سمت ديگران فرستاده و به او دويدن و پريدن و ديگر تواناييهاي فيزيکي را ميآموزاند. وي همچنين حامي هميشگي دختر در فعاليتهاي اجتماعي و هوشي است و به تربيت و آموزش او اهميت زيادي ميدهد. در ضمن پدر اولين مردي است که به عنوان نمونه جنس مذکر دختر با او آشنا ميشود.
عقده اديپ و عقده الکترا
سن 3 تا 6 سالگي اصطلاحا سن عقده اديپ نام دارد. عقده اديپ به رابطه بين پسر و مادر اشاره دارد و معادل آن در رابطه بين دختر و پدر، عقده الکترا ناميده ميشود. اين مرحله، مرحلهاي ساختاري براي رشد کودک است. در صورتي که اين مرحله به خوبي گذرانده شود و تعادلات هورموني برقرار شود، دختر بچه قادر خواهد بود در سن بلوغ دوستدار جنس مذکر باشد. در واقع در اين سن دختر عشقي را نسبت به مادر خود احساس ميکند و فورا به حضور يک جداکننده خود از مادرش يعني پدر پي ميبرد. پدر که از نظر او غريبهاي است که مادر را به سمت خود جلب ميکند و مايه شادي او است، او را ناراحت ميکند چون عشق مادر نسبت به او را کاهش داده است. در اين مرحله دختر در تضاد با مادر قرار ميگيرد و سعي ميکند عشق پدر را به جاي مادر به سمت خود جلب کند. در همين موقع است که متوجه ميشود مادر او، همسر پدر و مورد علاقه اوست. مهمترين وظيفه پدر در اين سن مقابله با دختر و روشن کردن اين مساله براي اوست که او جايگاه فرزندي دارد و نميتواند جاي همسر او باشد. در واقع در اين مرحله اديپ دختر ابتدا با از دست دادن عشق مادر و سپس پدر ـ برخلاف پسر که عشق مادر را از دست نميدهد ـ بزرگ ميشود.
والدين الگو هستند
پيروز شدن کودک برعقده اديپ يا الکترا به نوع رفتار زوجين بستگي دارد. نقش مهم پدر جدا کردن دختر از مادر و پس از آن ارزش نهادن به او به عنوان دخترش است. دختر به پدري نياز دارد که او را دوست داشته باشد و در ضمن با عشق ورزيدن به مادر به دختر بياموزد که بايد تبديل به زني دوستداشتني توسط مرد در آينده شود. مردي که به همسرش اظهار عشق نميکند اين احساس را به دختر آموزش نداده و عشق را در آينده در او خفه ميکند.
منبعalamat.com