۱۳۸۹-۱۲-۲۷، ۱۲:۲۶ عصر
اي جوين حق تو را بس خورده اند
گوئيا غيور مردان ... مرده اند
اي جوين تاريخ زيبايت كجاست
در تمدن در ادب جايت كجاست
اي كه خواهي اين بداني گوش كن
دردهاي اين جوين را نوش كن
روزگاري ما اديبي داشتيم
در دل تاريخ ما گل كاشتيم
او كتابش يك جهاني را گشود
يك به يك كار مغول روشن نمود
هيچ از تاريخ ها پرسيده ايد
يا كه آثار جوين را ديده ايد
ما مغول ها را مسلمان كرده ايم
از چپاول در پي نان كرده ايم
از اديبان فرصت ابراز نيست
نمره هاشان را همه گفتند بيست
باز گويم تا كه اينجا فرصت است
از كشاورزان و تاول هاي دست
از علي گفتن به وقت بيل و داس
صورت تفتيده اي كه چين بست
اي جوين بر سبزه زارت بس درود
مي توان از تو نوشتن صد سرود
درد را پنهان نمودي زير برگ
بانگ برآور كه حقت اين نبود
از جوين گويم قلم ها پر كشد
گفتني هامان به صد دفتر كشد
گر شما اين شعر را طاقت كنيد
حرف هايم قصه را بهتر كشد
« ما مگر نيرو جوين كم داشتيم
هر كجا يك سبزواري كاشتيم
طبق آماري كه دست من رسيد
مشهدي هم سوي ما ها مي دويد
بانك هامان سبزواري گشته اند
روي سردر بانك"ملي" رشته اند
هيچ مي داني چرا آمد فساد
جمكو را هم هديه كردند حزب باد
اي خدا اين حزب ها را قطع كن
ريشه اين كذب ها را قطع كن
حذب يعني شيعه و ديگر تمام
يعني الله و محمد با امام
خوب گفتند اين جوانان مي كنند كاراي زشت
هان آيا بذر اين زشتي ما اسلام كشت
بر سياست هاي پوشالي ما ها ننگ باد
شيعه بودن هاي تو خالي ماها ننگ باد
آن علي كه تهمت سني شنيد
هيچ آيا نقشه منصب كشيد
تخت نشيني را حسين از بن شكست
تا كه بي تن بر سر نيزه نشست
فولاد هم يك خيالي بيش نيست
نرخ بيكاري در اينجا حرف چيست
تا كه نرخ سبزواري هاست حرف
كله هاي ما جوانان ، مي كنند در زير برف
البته از دوست هم ما خورده ايم
آبروي دوست بودن برد ه ايم
كاش اينجا يك كمي احساس بود
كاش جاي تك روي ، اينجا كمي هم پاس بود
آي اي خوش منصبان كاري كنيد
لطف را برسينه ها جاري كنيد
مثل آقا آن اباالفضل رشيد
گاه گاهي هم علمداري كنيد
هان بعضي فكر كردن امليم
بهر شغل و پول ها ما ها هليم
ما جوين را دوست داريم تا ابد
ما جوانان عاشقيم اين است درد
فكر كردن ما كشاورزيم و بس
دادمدار و چون علف هرزيم و بس
ما توان ساختن داريم خوب
دل به كاري باختن داريم خوب
گر شما لطفي كنيد اسبي دهيد
ما توان تاختن داريم خوب
اين جوانان شاعران خوش بيان
عقده ها دارند به دل هاشان نهان
بودجه فرهنگ اين ها پس كجاست
اقتصاد و اجتماع و رنگ اين ها پس كجاست
بس قلم هاشان نوشت و پاك شد
شوق اين مظلوم ها در خاك شد
هيچ كس حتي نگاهي هم نكرد
تا كه گل در قلبشان خاشاك شد
سهم ما ها از ادب اين ها نبود
راست گوئيد بودجه را كرديد دود!!!؟
من خطابم يك كسي اينجا نبود
دردهاي ما همش اين ها نبود
ما كه از ديروز ها هستيم سرد
حرف من امروز بود فردا نبود
من فقط گفتم كه "آگاهيم " ما
ليك مي دانم اول راهيم ما
ليك گر امروز ما ديروز شد
تا به فردا جمله در چاهيم ما »[/font][/size]
عبدالرحمان ايلدرابادي ( جويني ) - تبسم (روستاي قزلقارشي)
گوئيا غيور مردان ... مرده اند
اي جوين تاريخ زيبايت كجاست
در تمدن در ادب جايت كجاست
اي كه خواهي اين بداني گوش كن
دردهاي اين جوين را نوش كن
روزگاري ما اديبي داشتيم
در دل تاريخ ما گل كاشتيم
او كتابش يك جهاني را گشود
يك به يك كار مغول روشن نمود
هيچ از تاريخ ها پرسيده ايد
يا كه آثار جوين را ديده ايد
ما مغول ها را مسلمان كرده ايم
از چپاول در پي نان كرده ايم
از اديبان فرصت ابراز نيست
نمره هاشان را همه گفتند بيست
باز گويم تا كه اينجا فرصت است
از كشاورزان و تاول هاي دست
از علي گفتن به وقت بيل و داس
صورت تفتيده اي كه چين بست
اي جوين بر سبزه زارت بس درود
مي توان از تو نوشتن صد سرود
درد را پنهان نمودي زير برگ
بانگ برآور كه حقت اين نبود
از جوين گويم قلم ها پر كشد
گفتني هامان به صد دفتر كشد
گر شما اين شعر را طاقت كنيد
حرف هايم قصه را بهتر كشد
« ما مگر نيرو جوين كم داشتيم
هر كجا يك سبزواري كاشتيم
طبق آماري كه دست من رسيد
مشهدي هم سوي ما ها مي دويد
بانك هامان سبزواري گشته اند
روي سردر بانك"ملي" رشته اند
هيچ مي داني چرا آمد فساد
جمكو را هم هديه كردند حزب باد
اي خدا اين حزب ها را قطع كن
ريشه اين كذب ها را قطع كن
حذب يعني شيعه و ديگر تمام
يعني الله و محمد با امام
خوب گفتند اين جوانان مي كنند كاراي زشت
هان آيا بذر اين زشتي ما اسلام كشت
بر سياست هاي پوشالي ما ها ننگ باد
شيعه بودن هاي تو خالي ماها ننگ باد
آن علي كه تهمت سني شنيد
هيچ آيا نقشه منصب كشيد
تخت نشيني را حسين از بن شكست
تا كه بي تن بر سر نيزه نشست
فولاد هم يك خيالي بيش نيست
نرخ بيكاري در اينجا حرف چيست
تا كه نرخ سبزواري هاست حرف
كله هاي ما جوانان ، مي كنند در زير برف
البته از دوست هم ما خورده ايم
آبروي دوست بودن برد ه ايم
كاش اينجا يك كمي احساس بود
كاش جاي تك روي ، اينجا كمي هم پاس بود
آي اي خوش منصبان كاري كنيد
لطف را برسينه ها جاري كنيد
مثل آقا آن اباالفضل رشيد
گاه گاهي هم علمداري كنيد
هان بعضي فكر كردن امليم
بهر شغل و پول ها ما ها هليم
ما جوين را دوست داريم تا ابد
ما جوانان عاشقيم اين است درد
فكر كردن ما كشاورزيم و بس
دادمدار و چون علف هرزيم و بس
ما توان ساختن داريم خوب
دل به كاري باختن داريم خوب
گر شما لطفي كنيد اسبي دهيد
ما توان تاختن داريم خوب
اين جوانان شاعران خوش بيان
عقده ها دارند به دل هاشان نهان
بودجه فرهنگ اين ها پس كجاست
اقتصاد و اجتماع و رنگ اين ها پس كجاست
بس قلم هاشان نوشت و پاك شد
شوق اين مظلوم ها در خاك شد
هيچ كس حتي نگاهي هم نكرد
تا كه گل در قلبشان خاشاك شد
سهم ما ها از ادب اين ها نبود
راست گوئيد بودجه را كرديد دود!!!؟
من خطابم يك كسي اينجا نبود
دردهاي ما همش اين ها نبود
ما كه از ديروز ها هستيم سرد
حرف من امروز بود فردا نبود
من فقط گفتم كه "آگاهيم " ما
ليك مي دانم اول راهيم ما
ليك گر امروز ما ديروز شد
تا به فردا جمله در چاهيم ما »[/font][/size]
عبدالرحمان ايلدرابادي ( جويني ) - تبسم (روستاي قزلقارشي)
از كوتاهي ماست كه ديوار بلند است