۱۳۹۹-۱۱-۱۷، ۰۸:۵۶ عصر
موهاي کوتاه و مشکی آلیس مثل همیشه سیخ سیخ نبود ، موهایش در حلقه هاي صاف و براق اطراف صورت
پریایی اش ریخته شده بودند که به طرز عجیبی استیل کارمندانه به او داده بود .
« سلام چارلی » : در حال کشاندن من بیرون از خانه به طور نامفهمومی از بالاي شانه اش گفت
وقتی وارد پورشه شدم آلیس من را ارزیابی کرد .
« ؟ اوه خداي من ، چشماتو ببین ! چی کار کردي ؟ نکنه دیشب رو بیدار موندي » : با سرزنش گفت
« تقریباً »
یعنی من باید فقط کلی وقت رو صرف بی نظیر نشون دادن چهره ات کنم بلا . می تونستی بیشتر » : با اخم گفت
« ! مراقب مواد اولیه کارم باشی
هیچ کس توقع نداره من بی نظیر بشم . مشکل بزرگتر اینه که من ممکنه وسط مراسم خوابم ببره و نتونم به موقع »
« "بله" رو بگم . و بعد هم ادوارد فرار کنه
« اگر این اتفاق خواست بیفته من دسته گلم رو به سمتت پرت می کنم » : او خندید و گفت
« مرسی »
« حداقل فردا تو هواپیما وقت کافی واسه خواب خواهی داشت »
یکی از ابروهایم را بالا بردم، و به فردا فکر کردم . ما امشب بعد از مهمانی به راه می افتادیم و فردا هنوز در هواپیما
بودیم . ادوارد حتی یک اشاره ي کوچک به جایی که می خواستیم برویم نکرده بود ، من راجع به اسرارآمیز بودنش
خیلی استرس نداشتم . اما این خیلی عجیب بود که ندانم فرداشب کجا می خوابم ؟ البته امیدوار بودم که فردا در حال
خواب نباشم...
آلیس فهمید چیز درستی نگفته و ابروهایش را در هم کشید .
« وسایلتون جمع و آماده ست »
او این رو گفت تا توجه من رو به خودش جلب کنه که البته موفق هم بود .
« ! آلیس ، اي کاش می گذاشتی خودم وسایلم رو جمع کنم »
« اگه می گذاشتم خیلی چیزا در مورد مسافرت تون لو می رفت »
« و فرصت یه خرید بزرگ رو ازت می گرفت »
تو راسماً تا دو ساعت کوتاه دیگه خواهر من خواهی بو د... وقتشه که این لباس هاي بی ربط رو با لباس هاي جدید »
« عوض کنی
من با اخم از شیشه ي جلویی ماشین به بیرون نگاه کردم تا اینکه تقریبا رسیدیم .
« ؟ اون برگشته » : پرسیدم
نگران نباش . قبل از اینکه موسیقی پخش شه برمیگرده . اما فرقی نمیکنه کی بیاد چون تو قرار نیست ببینیش . ما »
« به شیوه ي سنتی عمل می کنیم
« ! سنت ها » : با صداي خرخر مانندي گفتم
« خیله خب ، به غیر از خود عروس و داماد »
« می دونی که اون دزدکی نگاه می کنه »
اوه ، نه ، براي همینه که فقط من تو رو توي لباس عروسی دیدم . من خیلی مراقب بودم که وقتی ادوارد دور و بر »
« منه بهش فکر نکنم
خب ، می بینم که دوباره از دکوراسیون جشن فارق التحصیلی » : هنگامی که به مسیر خانه شان پیچیدیم گفتم
مسیر سه مایلی تا خانه شان غرق در هزاران چراغ چشمک بود . آلیس این بار پاپیون هاي سفید « . استفاده کردي
ساتنی را هم اصافه کرده بود .
نه چیزي کم و کسر و نه چیزي اضافه داره . ازش لذت ببر چون تا وقتش نشه ، نمی تونی دکوراسیون توي خونه رو »
آلیس ماشین را به درون گاراژ غار مانند که در سمت شمال ساختمان اصلی قرار داشت ، برد . هنوز جاي « . ببینی
جیپ امت خالی بود .
« ؟ از کی تا حالا عروس اجازه نداره دکوراسیون رو ببینه » : اعتراض کردم و گفتم
« از وقتی که من رو مسئول کارا کرده . من می خوام وقتی که از پله ها پایین می یاي کاملاً تحت تاثیر
پریایی اش ریخته شده بودند که به طرز عجیبی استیل کارمندانه به او داده بود .
« سلام چارلی » : در حال کشاندن من بیرون از خانه به طور نامفهمومی از بالاي شانه اش گفت
وقتی وارد پورشه شدم آلیس من را ارزیابی کرد .
« ؟ اوه خداي من ، چشماتو ببین ! چی کار کردي ؟ نکنه دیشب رو بیدار موندي » : با سرزنش گفت
« تقریباً »
یعنی من باید فقط کلی وقت رو صرف بی نظیر نشون دادن چهره ات کنم بلا . می تونستی بیشتر » : با اخم گفت
« ! مراقب مواد اولیه کارم باشی
هیچ کس توقع نداره من بی نظیر بشم . مشکل بزرگتر اینه که من ممکنه وسط مراسم خوابم ببره و نتونم به موقع »
« "بله" رو بگم . و بعد هم ادوارد فرار کنه
« اگر این اتفاق خواست بیفته من دسته گلم رو به سمتت پرت می کنم » : او خندید و گفت
« مرسی »
« حداقل فردا تو هواپیما وقت کافی واسه خواب خواهی داشت »
یکی از ابروهایم را بالا بردم، و به فردا فکر کردم . ما امشب بعد از مهمانی به راه می افتادیم و فردا هنوز در هواپیما
بودیم . ادوارد حتی یک اشاره ي کوچک به جایی که می خواستیم برویم نکرده بود ، من راجع به اسرارآمیز بودنش
خیلی استرس نداشتم . اما این خیلی عجیب بود که ندانم فرداشب کجا می خوابم ؟ البته امیدوار بودم که فردا در حال
خواب نباشم...
آلیس فهمید چیز درستی نگفته و ابروهایش را در هم کشید .
« وسایلتون جمع و آماده ست »
او این رو گفت تا توجه من رو به خودش جلب کنه که البته موفق هم بود .
« ! آلیس ، اي کاش می گذاشتی خودم وسایلم رو جمع کنم »
« اگه می گذاشتم خیلی چیزا در مورد مسافرت تون لو می رفت »
« و فرصت یه خرید بزرگ رو ازت می گرفت »
تو راسماً تا دو ساعت کوتاه دیگه خواهر من خواهی بو د... وقتشه که این لباس هاي بی ربط رو با لباس هاي جدید »
« عوض کنی
من با اخم از شیشه ي جلویی ماشین به بیرون نگاه کردم تا اینکه تقریبا رسیدیم .
« ؟ اون برگشته » : پرسیدم
نگران نباش . قبل از اینکه موسیقی پخش شه برمیگرده . اما فرقی نمیکنه کی بیاد چون تو قرار نیست ببینیش . ما »
« به شیوه ي سنتی عمل می کنیم
« ! سنت ها » : با صداي خرخر مانندي گفتم
« خیله خب ، به غیر از خود عروس و داماد »
« می دونی که اون دزدکی نگاه می کنه »
اوه ، نه ، براي همینه که فقط من تو رو توي لباس عروسی دیدم . من خیلی مراقب بودم که وقتی ادوارد دور و بر »
« منه بهش فکر نکنم
خب ، می بینم که دوباره از دکوراسیون جشن فارق التحصیلی » : هنگامی که به مسیر خانه شان پیچیدیم گفتم
مسیر سه مایلی تا خانه شان غرق در هزاران چراغ چشمک بود . آلیس این بار پاپیون هاي سفید « . استفاده کردي
ساتنی را هم اصافه کرده بود .
نه چیزي کم و کسر و نه چیزي اضافه داره . ازش لذت ببر چون تا وقتش نشه ، نمی تونی دکوراسیون توي خونه رو »
آلیس ماشین را به درون گاراژ غار مانند که در سمت شمال ساختمان اصلی قرار داشت ، برد . هنوز جاي « . ببینی
جیپ امت خالی بود .
« ؟ از کی تا حالا عروس اجازه نداره دکوراسیون رو ببینه » : اعتراض کردم و گفتم
« از وقتی که من رو مسئول کارا کرده . من می خوام وقتی که از پله ها پایین می یاي کاملاً تحت تاثیر