۱۳۹۹-۲-۲۱، ۱۲:۰۹ صبح
شعر امام خمینی نشنو از نی
مرحوم آقای واعظزاده خوانساری که از علما و بزرگان عرفان و اهل منبر بود با امام
خیلی مأنوس بود یک روز به من فرمود آقای برهانی امروز بیا به زیارت حاج آقا روحالله
برویم. به محضر امام رفتیم؛با توجه به سوابق رفاقتی که این دو با هم داشتند امام به او
فرمودند آقای واعظزاده ما به خاطر رفاقت با شما همیشه بهرهای را هم میبردیم چه از
مباحث علمی و چه از اشعار ادبی، تا امام این را فرمود مرحوم واعظزاده شروع کرد به
خواندن رباعی:
گیرد همه کس کمند و من گیسویت
جوید همه کس هلال و من ابرویت
در دایره دوازده برج تمام
یک ماه مبارک است آن هم رویت
امام هم فی البداهه این رباعی را در پاسخ او فرمودند:
گشود چشم نگارم زخواب ناز از هم
نظر کنید در فتنه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که میترسم
کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم!
بعد مرحوم واعظزاده شعر معروف مولوی را خواند که:
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جداییها شکایت میکند
امام در پاسخ فرمودند:
نشنو از نی کآن نوای بینواست
بشنو از دل کآن حریم کبریاست
نی بسوزد تل خاکستر شود
دل بسوزد خانه دلبر شود
مرحوم آقای واعظزاده خوانساری که از علما و بزرگان عرفان و اهل منبر بود با امام
خیلی مأنوس بود یک روز به من فرمود آقای برهانی امروز بیا به زیارت حاج آقا روحالله
برویم. به محضر امام رفتیم؛با توجه به سوابق رفاقتی که این دو با هم داشتند امام به او
فرمودند آقای واعظزاده ما به خاطر رفاقت با شما همیشه بهرهای را هم میبردیم چه از
مباحث علمی و چه از اشعار ادبی، تا امام این را فرمود مرحوم واعظزاده شروع کرد به
خواندن رباعی:
گیرد همه کس کمند و من گیسویت
جوید همه کس هلال و من ابرویت
در دایره دوازده برج تمام
یک ماه مبارک است آن هم رویت
امام هم فی البداهه این رباعی را در پاسخ او فرمودند:
گشود چشم نگارم زخواب ناز از هم
نظر کنید در فتنه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که میترسم
کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم!
بعد مرحوم واعظزاده شعر معروف مولوی را خواند که:
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جداییها شکایت میکند
امام در پاسخ فرمودند:
نشنو از نی کآن نوای بینواست
بشنو از دل کآن حریم کبریاست
نی بسوزد تل خاکستر شود
دل بسوزد خانه دلبر شود