۱۳۹۹-۵-۷، ۰۶:۰۵ عصر
امام علی علیه السلام می فرماید: «در شگفتم از کسی که میخواهد زمام تربیت مردم را به دست گیرد و حال این که نفس خودش از نظر فساد و خرابی بدترین چیز است.» اوّل برو خودت را آباد کن! نمیخواهد دیگری را آباد کنی!
سلسله مباحث اخلاقی آیت الله تهرانی در مورد تربیت
عن علی(علیهالسلام) قال: «مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ»[1]
تربیت به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن به غیر است. قبلا بحث کردیم که انسان در چهار محیط خانوادگی ،آموزشی ،رفاقتی و شغلی الگوهایی تربیتی را می پذیرد و این امر مستلزم این نیست که ما قصد کنیم که از فلان شخص چیزی بیاموزیم یا او قصد کرده باشد که به دیگری چیزی بیاموزد ، این که انسان از محیط و افراد اثر می پذیرد یک اصل است و لازمه طبیعت بشری وی .
قصد روش دهنده در روش گرفتن مدخلیت ندارد، یعنی اینطور نیست که اگر او قصد کند، روش گیرنده میتواند روش بگیرد و اگر او قصد نکند، دیگری نمیتواند از او روش بگیرد. این مطلب دقیقی است که قبلاً هم به آن اشاره کردهام.
شرایط مربّیان
بحث من فقط متمرکز به یک گروه است و آنها کسانی هستند که قصد میکنند به دیگران روش بدهند. من میخواهم افرادی را مطرح کنم که از آنها به مربّیان تعبیر میکنند. مربّیان یعنی روش دهندگان و تربیت کنندگانی که میخواهند با قصد به دیگری روش دهند. در این رابطه مطالبی را در گذشته عرض کردم، ولی الآن میخواهم مستقلاً بحث کنم.
کسانی که میخواهند در جامعه و در هر محیطی به عنوان مربّی، آموزش دهنده و تربیت کننده باشند و میخواهند غیر را تربیت کنند، باید دارای شرایطی باشند. اوّلین شرط و اساسیترین شرط نسبت به آنها این است که آنها باید خود ساخته باشند تا بتوانند دیگران را بسازند. ما در روایاتمان تحت عناوین مختلفی این معنا را داریم که انسان ابتدا باید خودش و بعد دیگران را تربیت کند، کسی که خودش را نساخته و تربیت نکرده است، اگر بخواهد دیگری را تربیت کند، نه تنها فایده ندارد، بلکه گاهی اثر عکس هم دارد. من قبلاً به اینها اشاره کردهام. کسی که خودش مؤدّب به آداب شرع و عقل نیست، نمیتواند دیگری را مؤدّب به آداب شرع و عقل کند.
بزرگ ترین قبایح آن است که انسانی فرمان ناپذیر، به دیگران دستوری دهد و با بی خیالی، دیگران را از بدی باز دارد. کسی که در نظر دیگران به آلودگی شهره است، دعوت به حکمت کند و در خود عیوبی ببیند ولی به اصلاح آن ها نپردازد و غیر خود را نصیحت نماید، اما به خود خیانت کند.
مقدم داشتن تربیت خود بر دیگران
در روایتی از علی(علیهالسلام) است که حضرت فرمود: «أفضل الأدب ما بدأت به نفسک»[2] با فضیلتترین تربیتها این است که از خودت شروع کنی. اوّل برو خودت را تربیت کن! اگر توانستی به سراغ دیگران برو! چون فضیلت این بیشتر است.
حضرت در جملهای دیگر میفرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ یتَصَدَّى لِصَلَاحِ النَّاسِ وَ نَفْسُهُ أَشَدُّ شَیءٍ فَسَاداً»[3] در شگفتم از کسی که میخواهد زمام تربیت مردم را به دست گیرد و حال این که نفس خودش از نظر فساد و خرابی بدترین چیز است. اوّل برو خودت را آباد کن! نمیخواهد دیگری را آباد کنی!
باز در روایت دیگری از علی(علیهالسلام) داریم که فرمود: «من ساس نفسه أدرک السیاسة»، کسی که خودش را ساخته است، میتواند جامعه را بسازد و زمام امور جامعه را به دست بگیرد. «من ساس نفسه أدرک السیاسة»[4] سیاست تدبیر جامعه و سازندگی در سطح کلان است.
اینکه ما میگوییم «اوّل برو خودت را تربیت کن» در جمیع ابعاد وجودی به خصوص در بُعد نفسانی است، چون ما بُعد قلبی و بُعد عقلانی هم داریم. من الآن بحث را بر بُعد نفسانی، یعنی در رابطه با نفس که یک مجموعه از شهوت، غضب و وهم است، متمرکز میکنم. انسانی که میخواهد نسبت به غیر مربّیگری کند، باید ابتدا خودش را ساخته باشد تا بتواند مربّی دیگری شود. در هر محیطی که باشد، فرقی نمیکند.
موعظه کردن
تربیت، سرلوحه دعوت انبیای الهی
از استادم(رضواناللهتعالیعلیه) جملاتی را برایتان نقل میکنم. ایشان در رابطه با تأدیب نفس، در باب نفوس میفرماید: «آنچه که سرلوحه دعوت انبیای عظام است، تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیه و روش رفتاری دادن به شهوت، غضب و وهم انسانها است». یعنی انبیاء مرزبندیهای الهیه را برای إعمال غضب و شهوت، بیان میکنند و میگویند: «انسانها باید بر طبق آن مرزبندیها تربیت شوند».
بعد ایشان میفرماید که بعضیها گمان کردند که دعوت نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دو جنبه دارد؛ دعوت به دنیا و دعوت به آخرت؛ دنیایی و اخروی به طور مطلق. به تعبیر ایشان چه بسا بعضی هم این را کمال نبوّت فرض کردند. میفرماید: «اینها اصلاً از دیانت بیخبر هستند، نمیفهمند دین یعنی چه»!
کسی که خودش را ساخته است، میتواند جامعه را بسازد و زمام امور جامعه را به دست بگیرد.
ببینید ایشان چهقدر محکم میفرماید! بعد از این میفرماید: «دعوت به دنیا، از مقصد انبیا به کلی خارج است». جهت هم این است که حسّ شهوت و غضب و به تعبیر ایشان شیطان باطنی و ظاهری برای دعوت به دنیا کفایت میکند. آن کسی که دارد میرود، دیگر «هول دادن» ندارد. دعوت به دنیا، احتیاجی به قرآن و نبی ندارد؛ همان شهوت و غضب کافی است. پس انبیا برای چه آمدند؟ ایشان آمدند که مخلوقات را تربیت کنند.
کلام امیرالمؤمنین در مورد تربیت نفس
این مطالبی که ایشان گفتند، متّخذ از معارف ما است، حالا من روایتی را از علی(علیه السلام) مطرح میکنم؛ دارد که حضرت فرمود: «النَّفْسُ مَجْبُولَةٌ عَلَى سُوءِ الْأَدَبِ»، نفس از نظر درونی، به قول ما جبلّت و ساختارش بر سوء ادب و بیتربیتی استوار است. «وَ الْعَبْدُ مَأْمُورٌ بِمُلَازَمَةِ حُسْنِ الْأَدَبِ» و بنده هم از ناحیه خداوند مأمور است که نفس خود را خوب تربیت کند. «وَ النَّفْسُ تَجْرِی بِطَبْعِهَا فِی مَیدَانِ الْمُخَالَفَةِ» شهوت، غضب و وهم میخواهند به طور گسترده عمل کنند، یعنی هم از فرمان الهی و هم از فرمان عبد سرپیچی کنند، «وَ الْعَبْدُ یجْهَدُ بِرَدِّهَا عَنْ سُوءِ الْمُطَالَبَةِ»، درحالی که بنده مأمور است، نفسش را از خواستههای زشتی که دارد، باز دارد. «فَمَتَى أَطْلَقَ عِنَانَهَا فَهُوَ شَرِیکٌ فِی فَسَادِهَا»، پس هر کس که مهار شهوت و غضب و وهم را رها کند، در فساد آنها شریک است. «وَ مَنْ أَعَانَ نَفْسَهُ فِی هَوَى نَفْسِهِ فَقَدْ أَشْرَکَ نَفْسَهُ فِی قَتْلِ نَفْسِهِ»[5] ؛ و هر کس که به نفس، در خواستههایش کمک کند و هر چه که شهوت، غضب و وهم او میخواهد، به آنها بدهد، در خودکشیاش شرکت کرده است، یعنی خود کشی کرده است.
استاد ما میفرماید: «نه تنها کار انبیاء دعوت به دنیا نیست، بلکه تمام تلاش آنها برای بازداشتن از دعوت نفس، یعنی بیبند و باری شهوت و غضب و شیطان باطنی است». تعبیر ایشان که یک تعبیر علمی است، این است: «مأموریت انبیا این است که تقیید اطلاق شهوت و غضب کنند و تحدید موارد منافع دنیایی کنند. این طور نیست که هر جا نفس خواست، سر کند و هر جا که نخواست رو برگرداند».
آنچه که سرلوحه دعوت انبیای عظام است، تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیه و روش رفتاری دادن به شهوت، غضب و وهم انسانها است.
لذا علی(علیه السلام) در روایتی میفرماید: «ضبط النفس عند الرغب و الرهب من أفضل الأدب»[6] آنجایی که شهوتت راغب است و آنجایی که میخواهد از خوبی رو برگرداند، مهارش را در دستت بگیر! این عمل از بهترین تربیتها است .
علامه راغب اصفهانی نیز نوشته است:
«بزرگ ترین قبایح آن است که انسانی فرمان ناپذیر، به دیگران دستوری دهد و با بی خیالی، دیگران را از بدی باز دارد. کسی که در نظر دیگران به آلودگی شهره است، دعوت به حکمت کند و در خود عیوبی ببیند ولی به اصلاح آن ها نپردازد و غیر خود را نصیحت نماید، اما به خود خیانت کند»
پس اولین مرحله نصیحت آن است که نسبت به نفس خود انسان باشد چون کسی که به خود خیانت کند، کمتر می تواند دیگران را نصیحت کند.» [7]
یک حکایت سازنده
در این رابطه داستان جالب و شگفت انگیزی از عالم الهی، مرحوم آخوند ملاعباس تربتی نقل شده است.
یکی از محافظان فرزند آخوند ملا کاظم خراسانی نقل می کند:
«در ایام زمستان برای سرکشی به املاک آقا، به نیشابور رفته بودیم. در مراجعه به مشهد در راه، بین شریف آباد و مشهد برفگیر شدیم و در قهوه خانه «حوض حاج مهدی » ماندیم... غیر از ما جمعی دیگر نیز به همان قهوه خانه پناه آورده بودند. شب فرا رسیده بود که اتومبیلی از طرف مشهد رسید و چهار نفر از جوانان پولدار و خوشگذران مشهد که چهار خانم را با خود داشتند به سبب برف و تاریکی به همین قهوه خانه آمدند.
وقتی کسی خود را بسازد و در مقام رسیدن به کمالات بکوشد و پای بند به اصول اخلاقی باشد ،این شخص وقتی دیگران را امر به کاری می کند به یقین سفارش وی در عمق جان و دل افراد اثر می گزارد اما کسی که در ظاهر شخص موجهی است و در خفا دست به هر فسق و فجوری می زند این شخص اگر تمام عمرش هم نصیحت کند حتی یک نفر را هم نمی تواند تحت تأثیر قرار دهد .
سخنرانی
آمدن آن ها در آن شب تاریک برفی در میان کوهستان، بزم عشرتی مجانی برای مسافران به وجود آورد. جوانان بطری های مشروب و خوراکی ها را چیدند و زنان، بعضی به خوانندگی و بعضی به رقص پرداختند. در گرماگرم این بساط، در قهوه خانه باز شد و مرحوم حاج آخوند، با سه چهار نفر که از تربت به مشهد می رفتند و مرکبشان الاغ بود، از ناچاری برف و تاریکی شب، رو به همین قهوه خانه آورده بودند و از صاحب قهوه خانه اجازه می خواستند که به آن ها جایی بدهد و او گفت: سکوی آن طرف خالی است. حاج علی اکبر می گفت: من با مشاهده این وضع هراسان شدم و گفتم که نکند از جانب حاج آخوند نسبت به این ها تعرضی بشود یا از جانب این ها به آن مرد اهانت گردد. آماده شدم که اگر خواستند به حاج آخوند اهانت کنند، در مقام دفاع برآیم... لکن حاج آخوند وارد قهوه خانه شد، به طوری که گویا نه کسی را می بیند و نه چیزی می شنود. به سوی آن سکو رفت و چون نماز مغرب و عشا را نخوانده بودند، از قهوه چی پرسیدند: قبله کدام طرف است؟ و او سمت قبله را نشان داد.
حاج آخوند به نماز ایستاد و آن چهار نفر به وی اقتدا کردند. یکی اذان گفت و حاج آخوند اقامه گفت و وارد نماز شدند. من هم غنیمت دانستم، وضو گرفتم و اقتدا کردم. چند نفر دیگر نیز از مسافران، از بزم عشرت رو برگردانده و به صف جماعت پیوستند. قهوه چی نیز گفت: غنیمت است یک شب اقلا نمازی پشت سر حاج آخوند بخوانیم.
خلاصه وقتی که از نماز فارغ گشتیم، از جوان ها و خانم ها اثری نبود. بساط خود را جمع کرده بودند و نفهمیدیم که در آن شب برفی، به کجا رفتند .» [8]
وقتی کسی خود را بسازد و در مقام رسیدن به کمالات بکوشد و پای بند به اصول اخلاقی باشد ،این شخص وقتی دیگران را امر به کاری می کند به یقین سفارش وی در عمق جان و دل افراد اثر می گزارد اما کسی که در ظاهر شخص موجهی است و در خفا دست به هر فسق و فجوری می زند این شخص اگر تمام عمرش هم نصیحت کند حتی یک نفر را هم نمی تواند تحت تأثیر قرار دهد .
پی نوشت ها :
[1] . بحارالأنوار، ج89، ص214
[2] . غررالحکم، ص247
[3] . مستدرکالوسائل، ج11، ص315
[4] . غررالحکم، ص331
[5] . مستدرکالوسائل، ج11، ص137
[6] . غررالحکم، ص238
[7] بر کرانه سعادت، ص 261 و 167.
[8] فضیلت های فراموش شده، ص 128 و 129
سلسله مباحث اخلاقی آیت الله تهرانی در مورد تربیت
عن علی(علیهالسلام) قال: «مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِمِ»[1]
تربیت به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن به غیر است. قبلا بحث کردیم که انسان در چهار محیط خانوادگی ،آموزشی ،رفاقتی و شغلی الگوهایی تربیتی را می پذیرد و این امر مستلزم این نیست که ما قصد کنیم که از فلان شخص چیزی بیاموزیم یا او قصد کرده باشد که به دیگری چیزی بیاموزد ، این که انسان از محیط و افراد اثر می پذیرد یک اصل است و لازمه طبیعت بشری وی .
قصد روش دهنده در روش گرفتن مدخلیت ندارد، یعنی اینطور نیست که اگر او قصد کند، روش گیرنده میتواند روش بگیرد و اگر او قصد نکند، دیگری نمیتواند از او روش بگیرد. این مطلب دقیقی است که قبلاً هم به آن اشاره کردهام.
شرایط مربّیان
بحث من فقط متمرکز به یک گروه است و آنها کسانی هستند که قصد میکنند به دیگران روش بدهند. من میخواهم افرادی را مطرح کنم که از آنها به مربّیان تعبیر میکنند. مربّیان یعنی روش دهندگان و تربیت کنندگانی که میخواهند با قصد به دیگری روش دهند. در این رابطه مطالبی را در گذشته عرض کردم، ولی الآن میخواهم مستقلاً بحث کنم.
کسانی که میخواهند در جامعه و در هر محیطی به عنوان مربّی، آموزش دهنده و تربیت کننده باشند و میخواهند غیر را تربیت کنند، باید دارای شرایطی باشند. اوّلین شرط و اساسیترین شرط نسبت به آنها این است که آنها باید خود ساخته باشند تا بتوانند دیگران را بسازند. ما در روایاتمان تحت عناوین مختلفی این معنا را داریم که انسان ابتدا باید خودش و بعد دیگران را تربیت کند، کسی که خودش را نساخته و تربیت نکرده است، اگر بخواهد دیگری را تربیت کند، نه تنها فایده ندارد، بلکه گاهی اثر عکس هم دارد. من قبلاً به اینها اشاره کردهام. کسی که خودش مؤدّب به آداب شرع و عقل نیست، نمیتواند دیگری را مؤدّب به آداب شرع و عقل کند.
بزرگ ترین قبایح آن است که انسانی فرمان ناپذیر، به دیگران دستوری دهد و با بی خیالی، دیگران را از بدی باز دارد. کسی که در نظر دیگران به آلودگی شهره است، دعوت به حکمت کند و در خود عیوبی ببیند ولی به اصلاح آن ها نپردازد و غیر خود را نصیحت نماید، اما به خود خیانت کند.
مقدم داشتن تربیت خود بر دیگران
در روایتی از علی(علیهالسلام) است که حضرت فرمود: «أفضل الأدب ما بدأت به نفسک»[2] با فضیلتترین تربیتها این است که از خودت شروع کنی. اوّل برو خودت را تربیت کن! اگر توانستی به سراغ دیگران برو! چون فضیلت این بیشتر است.
حضرت در جملهای دیگر میفرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ یتَصَدَّى لِصَلَاحِ النَّاسِ وَ نَفْسُهُ أَشَدُّ شَیءٍ فَسَاداً»[3] در شگفتم از کسی که میخواهد زمام تربیت مردم را به دست گیرد و حال این که نفس خودش از نظر فساد و خرابی بدترین چیز است. اوّل برو خودت را آباد کن! نمیخواهد دیگری را آباد کنی!
باز در روایت دیگری از علی(علیهالسلام) داریم که فرمود: «من ساس نفسه أدرک السیاسة»، کسی که خودش را ساخته است، میتواند جامعه را بسازد و زمام امور جامعه را به دست بگیرد. «من ساس نفسه أدرک السیاسة»[4] سیاست تدبیر جامعه و سازندگی در سطح کلان است.
اینکه ما میگوییم «اوّل برو خودت را تربیت کن» در جمیع ابعاد وجودی به خصوص در بُعد نفسانی است، چون ما بُعد قلبی و بُعد عقلانی هم داریم. من الآن بحث را بر بُعد نفسانی، یعنی در رابطه با نفس که یک مجموعه از شهوت، غضب و وهم است، متمرکز میکنم. انسانی که میخواهد نسبت به غیر مربّیگری کند، باید ابتدا خودش را ساخته باشد تا بتواند مربّی دیگری شود. در هر محیطی که باشد، فرقی نمیکند.
موعظه کردن
تربیت، سرلوحه دعوت انبیای الهی
از استادم(رضواناللهتعالیعلیه) جملاتی را برایتان نقل میکنم. ایشان در رابطه با تأدیب نفس، در باب نفوس میفرماید: «آنچه که سرلوحه دعوت انبیای عظام است، تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیه و روش رفتاری دادن به شهوت، غضب و وهم انسانها است». یعنی انبیاء مرزبندیهای الهیه را برای إعمال غضب و شهوت، بیان میکنند و میگویند: «انسانها باید بر طبق آن مرزبندیها تربیت شوند».
بعد ایشان میفرماید که بعضیها گمان کردند که دعوت نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دو جنبه دارد؛ دعوت به دنیا و دعوت به آخرت؛ دنیایی و اخروی به طور مطلق. به تعبیر ایشان چه بسا بعضی هم این را کمال نبوّت فرض کردند. میفرماید: «اینها اصلاً از دیانت بیخبر هستند، نمیفهمند دین یعنی چه»!
کسی که خودش را ساخته است، میتواند جامعه را بسازد و زمام امور جامعه را به دست بگیرد.
ببینید ایشان چهقدر محکم میفرماید! بعد از این میفرماید: «دعوت به دنیا، از مقصد انبیا به کلی خارج است». جهت هم این است که حسّ شهوت و غضب و به تعبیر ایشان شیطان باطنی و ظاهری برای دعوت به دنیا کفایت میکند. آن کسی که دارد میرود، دیگر «هول دادن» ندارد. دعوت به دنیا، احتیاجی به قرآن و نبی ندارد؛ همان شهوت و غضب کافی است. پس انبیا برای چه آمدند؟ ایشان آمدند که مخلوقات را تربیت کنند.
کلام امیرالمؤمنین در مورد تربیت نفس
این مطالبی که ایشان گفتند، متّخذ از معارف ما است، حالا من روایتی را از علی(علیه السلام) مطرح میکنم؛ دارد که حضرت فرمود: «النَّفْسُ مَجْبُولَةٌ عَلَى سُوءِ الْأَدَبِ»، نفس از نظر درونی، به قول ما جبلّت و ساختارش بر سوء ادب و بیتربیتی استوار است. «وَ الْعَبْدُ مَأْمُورٌ بِمُلَازَمَةِ حُسْنِ الْأَدَبِ» و بنده هم از ناحیه خداوند مأمور است که نفس خود را خوب تربیت کند. «وَ النَّفْسُ تَجْرِی بِطَبْعِهَا فِی مَیدَانِ الْمُخَالَفَةِ» شهوت، غضب و وهم میخواهند به طور گسترده عمل کنند، یعنی هم از فرمان الهی و هم از فرمان عبد سرپیچی کنند، «وَ الْعَبْدُ یجْهَدُ بِرَدِّهَا عَنْ سُوءِ الْمُطَالَبَةِ»، درحالی که بنده مأمور است، نفسش را از خواستههای زشتی که دارد، باز دارد. «فَمَتَى أَطْلَقَ عِنَانَهَا فَهُوَ شَرِیکٌ فِی فَسَادِهَا»، پس هر کس که مهار شهوت و غضب و وهم را رها کند، در فساد آنها شریک است. «وَ مَنْ أَعَانَ نَفْسَهُ فِی هَوَى نَفْسِهِ فَقَدْ أَشْرَکَ نَفْسَهُ فِی قَتْلِ نَفْسِهِ»[5] ؛ و هر کس که به نفس، در خواستههایش کمک کند و هر چه که شهوت، غضب و وهم او میخواهد، به آنها بدهد، در خودکشیاش شرکت کرده است، یعنی خود کشی کرده است.
استاد ما میفرماید: «نه تنها کار انبیاء دعوت به دنیا نیست، بلکه تمام تلاش آنها برای بازداشتن از دعوت نفس، یعنی بیبند و باری شهوت و غضب و شیطان باطنی است». تعبیر ایشان که یک تعبیر علمی است، این است: «مأموریت انبیا این است که تقیید اطلاق شهوت و غضب کنند و تحدید موارد منافع دنیایی کنند. این طور نیست که هر جا نفس خواست، سر کند و هر جا که نخواست رو برگرداند».
آنچه که سرلوحه دعوت انبیای عظام است، تأدیب نفوس و تحدید هواهای نفسانیه و روش رفتاری دادن به شهوت، غضب و وهم انسانها است.
لذا علی(علیه السلام) در روایتی میفرماید: «ضبط النفس عند الرغب و الرهب من أفضل الأدب»[6] آنجایی که شهوتت راغب است و آنجایی که میخواهد از خوبی رو برگرداند، مهارش را در دستت بگیر! این عمل از بهترین تربیتها است .
علامه راغب اصفهانی نیز نوشته است:
«بزرگ ترین قبایح آن است که انسانی فرمان ناپذیر، به دیگران دستوری دهد و با بی خیالی، دیگران را از بدی باز دارد. کسی که در نظر دیگران به آلودگی شهره است، دعوت به حکمت کند و در خود عیوبی ببیند ولی به اصلاح آن ها نپردازد و غیر خود را نصیحت نماید، اما به خود خیانت کند»
پس اولین مرحله نصیحت آن است که نسبت به نفس خود انسان باشد چون کسی که به خود خیانت کند، کمتر می تواند دیگران را نصیحت کند.» [7]
یک حکایت سازنده
در این رابطه داستان جالب و شگفت انگیزی از عالم الهی، مرحوم آخوند ملاعباس تربتی نقل شده است.
یکی از محافظان فرزند آخوند ملا کاظم خراسانی نقل می کند:
«در ایام زمستان برای سرکشی به املاک آقا، به نیشابور رفته بودیم. در مراجعه به مشهد در راه، بین شریف آباد و مشهد برفگیر شدیم و در قهوه خانه «حوض حاج مهدی » ماندیم... غیر از ما جمعی دیگر نیز به همان قهوه خانه پناه آورده بودند. شب فرا رسیده بود که اتومبیلی از طرف مشهد رسید و چهار نفر از جوانان پولدار و خوشگذران مشهد که چهار خانم را با خود داشتند به سبب برف و تاریکی به همین قهوه خانه آمدند.
وقتی کسی خود را بسازد و در مقام رسیدن به کمالات بکوشد و پای بند به اصول اخلاقی باشد ،این شخص وقتی دیگران را امر به کاری می کند به یقین سفارش وی در عمق جان و دل افراد اثر می گزارد اما کسی که در ظاهر شخص موجهی است و در خفا دست به هر فسق و فجوری می زند این شخص اگر تمام عمرش هم نصیحت کند حتی یک نفر را هم نمی تواند تحت تأثیر قرار دهد .
سخنرانی
آمدن آن ها در آن شب تاریک برفی در میان کوهستان، بزم عشرتی مجانی برای مسافران به وجود آورد. جوانان بطری های مشروب و خوراکی ها را چیدند و زنان، بعضی به خوانندگی و بعضی به رقص پرداختند. در گرماگرم این بساط، در قهوه خانه باز شد و مرحوم حاج آخوند، با سه چهار نفر که از تربت به مشهد می رفتند و مرکبشان الاغ بود، از ناچاری برف و تاریکی شب، رو به همین قهوه خانه آورده بودند و از صاحب قهوه خانه اجازه می خواستند که به آن ها جایی بدهد و او گفت: سکوی آن طرف خالی است. حاج علی اکبر می گفت: من با مشاهده این وضع هراسان شدم و گفتم که نکند از جانب حاج آخوند نسبت به این ها تعرضی بشود یا از جانب این ها به آن مرد اهانت گردد. آماده شدم که اگر خواستند به حاج آخوند اهانت کنند، در مقام دفاع برآیم... لکن حاج آخوند وارد قهوه خانه شد، به طوری که گویا نه کسی را می بیند و نه چیزی می شنود. به سوی آن سکو رفت و چون نماز مغرب و عشا را نخوانده بودند، از قهوه چی پرسیدند: قبله کدام طرف است؟ و او سمت قبله را نشان داد.
حاج آخوند به نماز ایستاد و آن چهار نفر به وی اقتدا کردند. یکی اذان گفت و حاج آخوند اقامه گفت و وارد نماز شدند. من هم غنیمت دانستم، وضو گرفتم و اقتدا کردم. چند نفر دیگر نیز از مسافران، از بزم عشرت رو برگردانده و به صف جماعت پیوستند. قهوه چی نیز گفت: غنیمت است یک شب اقلا نمازی پشت سر حاج آخوند بخوانیم.
خلاصه وقتی که از نماز فارغ گشتیم، از جوان ها و خانم ها اثری نبود. بساط خود را جمع کرده بودند و نفهمیدیم که در آن شب برفی، به کجا رفتند .» [8]
وقتی کسی خود را بسازد و در مقام رسیدن به کمالات بکوشد و پای بند به اصول اخلاقی باشد ،این شخص وقتی دیگران را امر به کاری می کند به یقین سفارش وی در عمق جان و دل افراد اثر می گزارد اما کسی که در ظاهر شخص موجهی است و در خفا دست به هر فسق و فجوری می زند این شخص اگر تمام عمرش هم نصیحت کند حتی یک نفر را هم نمی تواند تحت تأثیر قرار دهد .
پی نوشت ها :
[1] . بحارالأنوار، ج89، ص214
[2] . غررالحکم، ص247
[3] . مستدرکالوسائل، ج11، ص315
[4] . غررالحکم، ص331
[5] . مستدرکالوسائل، ج11، ص137
[6] . غررالحکم، ص238
[7] بر کرانه سعادت، ص 261 و 167.
[8] فضیلت های فراموش شده، ص 128 و 129