۱۳۹۹-۷-۳، ۰۹:۳۰ عصر
شهیدی که دوباره شهید شد
رهبر ما آن طفل دوازده سالهاى است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجك خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد (صحيفه امام ج14 ص 73 - پيام حضرت امام خمینی به ملت ايران و مسلمانان جهان در 22 بهمن 1359)
پ ن
یک روزی بود که دشمن بعثی با همکاری رئیس جمهور خائنی چون بنی صدر، به کشورحمله کرد. شیرینی پیروزی انقلاب بر کام مردم زجر کشید از دست طاغوتی چون شاه ملعون را تاخ کرد. جوان دوازده ساله ای به نام محمد حسین فهمیده از درس بازی های کودکانه دست کشید راهی جبهه شد، در گیرودار جنگ متوجه شد که تانگ دشمن بطرف رزمنده ها در حرکت است. رزمنده ها هیچ سلاحی برای منهدم کردنتانگ نداشتند. او با بستن نارنجک هایش بدور کمر خود را زیر تانگ انداخت و رزمنده گان را از کشته شدن نجات داد.
در لحظه شهادت حتما زبان حال شهید فهمیده سخنان حضرت قاسم بوده است، مرگ را احلی من العسل می دانسته.
بعد چهل سال کسانی که با خون دادن شهدا بر مسند پست های مهم تکیه زدند، و از آرامش و امنیتی که رهاورد خون شهدا بود استفاده کردند!کم کم نشئه قدرت به کامشان مستی داد، دوباره به جان پیکر شهدا افتادند. اول نامشان را از سردر کوچه ها که سردر دل افراد محله بود پاره کردند. بعد افتادند به جان پیکر آنها و با لودر تندیسشان را قتل عام کردند! در جلفا شهردار و شورای شهر، این قاتلان بدمست، تندیس محمد حسین فهمیده که پنجه بر وجدان منافقانه شان می کشید، چون نمی توانستند مانند او کار کنند!با آن سن کم خود توانسته بود کار مهمی انجام دهد که دشمن نتوانست حتی یک وجب از خاک مقدس ایران را بگیرد. با لودر از بیخ کنند!
بنابراین تندیسی را با نام عباس میرزا با احترام در میدان ورودی جلفا گذاشتند تا هروقت اورا می بینند دچار وجدان درد نشوند.چون عباس میرزا با بی عرضگی سه استان شمالی آذربایجان را به روسیه تزاری واگذار کرده است! با نماد کردن باقیمانده طاغوتیان خود را بیشتر شبیه آنها میبینند.
از همه اینها زشت تر سکوت مسئولین شهر جلفا از بالاترین تا پائین ترین شان لب دوختندو مهر نفاق بردهانشان زدند.
رهبر ما آن طفل دوازده سالهاى است كه با قلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجك خود را زير تانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد (صحيفه امام ج14 ص 73 - پيام حضرت امام خمینی به ملت ايران و مسلمانان جهان در 22 بهمن 1359)
پ ن
یک روزی بود که دشمن بعثی با همکاری رئیس جمهور خائنی چون بنی صدر، به کشورحمله کرد. شیرینی پیروزی انقلاب بر کام مردم زجر کشید از دست طاغوتی چون شاه ملعون را تاخ کرد. جوان دوازده ساله ای به نام محمد حسین فهمیده از درس بازی های کودکانه دست کشید راهی جبهه شد، در گیرودار جنگ متوجه شد که تانگ دشمن بطرف رزمنده ها در حرکت است. رزمنده ها هیچ سلاحی برای منهدم کردنتانگ نداشتند. او با بستن نارنجک هایش بدور کمر خود را زیر تانگ انداخت و رزمنده گان را از کشته شدن نجات داد.
در لحظه شهادت حتما زبان حال شهید فهمیده سخنان حضرت قاسم بوده است، مرگ را احلی من العسل می دانسته.
بعد چهل سال کسانی که با خون دادن شهدا بر مسند پست های مهم تکیه زدند، و از آرامش و امنیتی که رهاورد خون شهدا بود استفاده کردند!کم کم نشئه قدرت به کامشان مستی داد، دوباره به جان پیکر شهدا افتادند. اول نامشان را از سردر کوچه ها که سردر دل افراد محله بود پاره کردند. بعد افتادند به جان پیکر آنها و با لودر تندیسشان را قتل عام کردند! در جلفا شهردار و شورای شهر، این قاتلان بدمست، تندیس محمد حسین فهمیده که پنجه بر وجدان منافقانه شان می کشید، چون نمی توانستند مانند او کار کنند!با آن سن کم خود توانسته بود کار مهمی انجام دهد که دشمن نتوانست حتی یک وجب از خاک مقدس ایران را بگیرد. با لودر از بیخ کنند!
بنابراین تندیسی را با نام عباس میرزا با احترام در میدان ورودی جلفا گذاشتند تا هروقت اورا می بینند دچار وجدان درد نشوند.چون عباس میرزا با بی عرضگی سه استان شمالی آذربایجان را به روسیه تزاری واگذار کرده است! با نماد کردن باقیمانده طاغوتیان خود را بیشتر شبیه آنها میبینند.
از همه اینها زشت تر سکوت مسئولین شهر جلفا از بالاترین تا پائین ترین شان لب دوختندو مهر نفاق بردهانشان زدند.