۱۳۹۹-۱۲-۱۷، ۰۶:۵۶ صبح
قسمت بیست و یک
مامان برای ایوب سنگ تمام میگذاشت
وقتی ایوب خانه ما بود ،مامان خیلی بیشتر از همیشه غذا درست میکرد....
میخندید و میگفت
-الهی برایت بمیرم دختر،وقتی ازدواج کنی فقط توی اشپزخانه ای.....
باید مدام بپزی بدهی ایوب.....ماشاءالله خیلی خوب میخورد.....
فهمیده بودم ک ایوب وقتی ک خوشحال و سرحال است
زیاد میخورد.....
شبی،نبود ک ایوب خانه مانماند..و صبح دور هم صبحانه نخوریم....
مامان برای ایوب سنگ تمام میگذاشت
وقتی ایوب خانه ما بود ،مامان خیلی بیشتر از همیشه غذا درست میکرد....
میخندید و میگفت
-الهی برایت بمیرم دختر،وقتی ازدواج کنی فقط توی اشپزخانه ای.....
باید مدام بپزی بدهی ایوب.....ماشاءالله خیلی خوب میخورد.....
فهمیده بودم ک ایوب وقتی ک خوشحال و سرحال است
زیاد میخورد.....
شبی،نبود ک ایوب خانه مانماند..و صبح دور هم صبحانه نخوریم....