۱۳۹۰-۱۲-۱۴، ۰۸:۴۹ صبح
یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت .بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت.پرسش این بود :
شما در یک شب طوفانی سرد در حال عبور کردن هستید سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند.
یک پیره زن که در حال مرگ است ، یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده است ،یک خانم یا آقا که در رویا هایتان خیال ازدواج با او را دارید . شما میتوانید تنها یکی را از این سه نفر برای سوار نمودن بر گزینید . کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟دلیل خود را به طور کامل شرح دهید .
پیش از این که ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید.(کدامیک را سوار میکنید؟)
از دویست نفری که در این آزمون شرکت کرده بودند ، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد ، او نوشته بود : سوییچ ماشین را به پزشک میدهم تا پیره زن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس میمانیم.
پاسخی زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد گویای بهترین پاسخ است مسلما همه می پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است ، اما هیچ کس در ابتدا به این پاسخ فکر نمیکند.
چرا؟
زیرا ما هرگز نمیخواهیم داشته ها و مزیت های خودمان را (ماشین)(قدرت)(موقعیت) و.. را از دست بدهیم .
اگر قادر باشیم خود خواهی ها محدودیتها و مزیتها ی خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات میتوانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم.
“شاید خیلی افراد به این پرسش ، و پاسخ قلبا رضایت داشته باشند”.