قرارگاه سایبری عطاملک
  • رادیو عشق
  •  
  • مشاوره خانواده
  • طراحی لوگو
  • عضویت طلایی
    • ورود
    • ثبت نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
    یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
  • ورود
  • ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی متصل شوید

قرارگاه سایبری عطاملک › حیات طیبه › سمت خدا v
« قبلی 1 … 18 19 20 21 22 بعدی »
› چند داستان عجيب در مسئله توبه‏

امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 81 رأی - میانگین امتیازات: 2.8
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت‌های نمایش موضوع

چند داستان عجيب در مسئله توبه‏

ADMIN آفلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 25,696
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 250
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 241
سپاس شده 439 بار در 352 ارسال
#1
۱۳۹۰-۱۲-۱۷، ۰۶:۵۱ عصر

1- حضرت باقر عليه السلام مى‏فرمايد:



جوانى يهودى زياد خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏رسيد، حضرت كارهاى سبك و بدون زحمت به او ارجاع مى‏داد، و چه بسا او را دنبال كارهاى خودش مى‏فرستاد، و گاهى به توسّط او نامه‏اى به ايل و تبارش مى‏نوشت. چند روزى نيامد، حضرت احوال او را پرسيد، شخصى گفت: فكر كنم به خاطر بيمارى مهلكى كه به آن دچار شده امروز و فردا بيشتر مهلت زنده بودن نداشته باشد.




رسول حق صلى الله عليه و آله با جمعى از ياران به عيادتش رفت، از كرامات حبيب خدا اين بود كه با كسى حرف نمى‏زد مگر اين‏كه طرف جواب مى‏داد، جوان يهودى را صدا زدند، چشم گشود و گفت: لبّيك يا اباالقاسم. فرمود: به وحدانيت حق شهادت بده، جوان چشم به پدرش دوخت و از ترس پدر چيزى نگفت.




حضرت دوباره، شهادت به حق را به او تلقين كردند، جوان باز با نگاه به پدر سكوت كرد، بار سوم فرمودند: شهادت را بگو، باز جوانك به پدرش خيره شد،




حضرت فرمود: ميل دارى بگو، ميل ندارى نگو، جوان به وحدانيّت حق اقرار كرد و به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله گواهى داد و سپس مرد؛ حضرت به پدرش فرمود: كارى به اين جنازه نداشته باش، آنگاه به اصحاب فرمودند: او را غسل داده و كفن كنيد، سپس نزد من بياوريد تا بر او نماز بگزارم، و چون از خانه خارج شدند مرتب مى‏گفتند:



خدا را شكر كه به دست من يك انسان از آتش جهنّم نجات پيدا كرد.



2- امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:



مرگ كسى فرا رسيد به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند، حضرت با عدّه‏اى بالاى سرش رفتند، در حال بيهوشى بود، فرمودند: اى ملك الموت! دست نگاهدار از او سؤالى داشته باشم.



فرمود: چه مى‏بينى؟ عرضه داشت: سپيدى و سياهى زياد، فرمود: كدام به تو نزديكترند؟ عرض كرد: سياهى، فرمود: بگو:


اللَّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الْكَثيرَ مِنْ مَعاصِيكَ، وَاقْبَلْ مِنِّى الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ.


الهى، بسيارى معاصى مرا بيامرز، و طاعت و عبادت اندك مرا بپذير.



پس از گفتن اين دو جمله بيهوش شد، حضرت فرمود: ملك الموت آسان بگير تا از او سؤالى كنم، از بيهوشى درآمد، فرمود: چه مى‏بينى؟ گفت: سياهى و سپيدى زياد، فرمود: كدام به تو نزديكترند؟ عرضه داشت: سپيدى، حضرت فرمود:



غَفَرَاللَّهُ لِصاحِبِكُمْ.


خداوند دوست شما را مورد بخشش و مغفرت و لطف و رحمت و كرم و عنايت قرار داد.


3- رسول خدا صلى الله عليه و آله با جمعى از ياران از مدينه خارج شدند، هوا به شدّت گرم‏



بود، فرمودند: در مقابل خود چه مى‏بينيد؟ عرضه داشتند: جز يك شبح چيزى به نظر ما نمى‏رسد، فرمود: مردى است بيابانى، مقصدش مدينه است، در حدود شش روز است آب و نان نيافته.




شتر سوار نزديك شد، حضرت به او فرمودند: كجا؟ عرضه داشت: مدينه، فرمود: براى چه؟ پاسخ داد: زياد از شخصى كه مبعوث به رسالت شده خير و خوبى شنيده‏ام، عاشق زيارت او هستم، بروم تا به جمال دلارايش نظر كنم، فرمود:



آن كه به دنبالش هستى، منم، آيا حاضرى از بت پرستى دست بردارى؟ عرضه داشت: آرى، حضرت شهادتين را به او تلقين كرد، چون شهادتين گفت از حال رفت، نزديك بود از شتر به زمين افتد، حضرت فرمود: آرام او را از روى شتر به زمين بگذاريد، چون او را خواباندند، فرمود: آب تهيه كنيد تا غسلش دهيم، زيرا از دنيا رفت. پس از مراسم غسل و كفن همان جا قبرى آماده كردند، چون وى را دفن نمودند حضرت فرمود: چه آسان و راحت و بى‏رنج و زحمت به بهشت رفت!
ان الله مع الصابرین

رادیو عشق ❤

پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


موضوعات مرتبط با این موضوع…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  چگونه نماز توبه بخوانیم؟ ADMIN 0 206 ۱۴۰۰-۶-۸، ۰۵:۴۸ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  داستان امام حسین و آتش دنیا یا آتش آخرت ADMIN 0 172 ۱۴۰۰-۵-۲۶، ۰۵:۲۸ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  داستان های تکان دهنده حق الناس ADMIN 2 570 ۱۳۹۹-۹-۲۹، ۰۷:۴۶ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  داستان آقای حسینی و . . . ADMIN 0 322 ۱۳۹۹-۶-۲، ۰۴:۰۸ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  چگونه توبه کنم؟ ADMIN 19 972 ۱۳۹۹-۴-۲۹، ۰۶:۱۵ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
fjump داستان زیبا abasaleh 0 644 ۱۳۹۹-۲-۱۲، ۰۶:۵۵ عصر
آخرین ارسال: abasaleh
  "داستان ضامن آهو"حقیقت یا افسانه؟ ADMIN 1 1,629 ۱۳۹۰-۱۱-۲۵، ۰۱:۱۷ عصر
آخرین ارسال: هادی
  از کجا معلوم توبه ی من قبول شده؟ (مقاله ی فوق ویژه!!!!!!!!!) ADMIN 5 1,927 ۱۳۹۰-۱۱-۱۹، ۰۶:۴۶ عصر
آخرین ارسال: هادی

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی