یکی از اعضای انجمن نویسندگان جوین با نام مستعار خان مطلبی طنز در باب گردشگری جوین نوشته اند که تقدیم حضورتان می گردد
وقتی که دیدیم سودی در نوشتن نیست و اوضاع مالی مردم هم که الحمدالله عالی است و ماهم خوشی زده زیر دلمان و چه حاجت به نوشتن حرفای مردم و ناراحت کردن دل مسئولین داریم و رفتیم سراغ گردشگری ؛و چون وضعیت جیب مبارک هم حکایت خانه عوام است گفتیم چه حاجت به ایران گردی آن باشد برای غیر عوام ,تورهای خارجی ,ما به همان جوین گردی خود بسنده کردیم.
خلاصه نقل ,راه طبیعت گردی جوین را پیش گرفتیم و سوار بر مرکب دو چرخ خود راه به سوی آبشار پیراکوه پیش گرفتیم خداوند لطف داشت و هوا بسیار مطبوع بود ولی انگار جاده لطف دریغ داشت و پنجری لاستیک برایمان ابتدای جاده راه آهن گذاشت . این پنچری و ایستادن اهل منزل آن هم ساعتی تا دوستی برسد و یاریمان کند و البته در این میان ادمهای هم بودند از این شر انبانی برای خود دوخته اند آن هم نه زیاد به قیمت گردنه ولی منی که در صف بیش از دو نفری نانوای نایستاده بودم توی صف یک ساعتی آپاراتی ایستادم چاره چه بود؟. البته آدمی که حرف به گوشش نرود همین است هی مردم پیامک زدند و از این جاده وصف ها کردند و ما وصفش شنیدیم و سر تکان دادیم و حال به صورت پخش مستقیم جلوی عده ای ایستاده بودم و آنها هم که انگار تریبون ۲۰:۳۰ گیرشان آمده بود دل پرشان را بر سر من خالی میکردند حال ما کجا و میرزا بنویس روزنامه کجا فقط لطفش به خالی کردن دل این بندگان خداست که لاستیک و جلوبندی ماشین و موتورشان توی این راه خراب شده بود .جای فرماندار و رئیس اداره راه و ترابری خالی حالی کردیم . ولی خدا رو شکر هنوز بقیه مسیر جز تیغه بولدزر چیزی ندیده بود و ما با خیال راحت طی طریق کردیم تا به مقصد رسیدیم . ولی ضعف طبیعت این است که یاد نگرفته چطور این پلاستیک ها را از بین ببرد تا این قدر آدم احساس قدم زدن در کنار سطل زباله نکند. پدر این مرغ ها را هم خدا بیامرزد که تخم هایشان جان دانشجویان و مجرد ها و پرو بالشان هم جان ما طبیعت خوران را نجات داده است.ولی قصه بازگشت کم از رفت نداشت و عذاب دیدار با جاده دل آدم را می لرزاند سقم هم سیاه نیست ولی جاده هم جاده نیست .
باز لاستیک ها کار دستمان داد و پیاده تا آپاراتی آمدن روحیمان را شاد کرد و در راه هم کلی دعا به جان این راه سازها کردم که این جاده را به این شکل مهندسی کردند تا ما بتوانیم یک پیاده روی هم داشته باشیم تا حداقل کفاش محل هم از فیض این گردشگری ما بی نصیب نماند و موتور را آپاراتی و کفشمان را کفاشی روبرا کند تازه من فکر میکردم وجود بیمارستان در این مسیر جاده نقاب به کارخانه قند چه حکمتی دارد ,تازه فهمیده ام که این جاده با این چاله ها حتما کلی مصدوم تولید خواهد کرد که نیاز به پانسمان و جراحی متخصص و …. خواهند داشت و وجود این بیمارستان باعث شده در زمان و نجات جان مصدومین میسر است . اگر یکی دو تا آپاراتی و صافکاری و جلوبندی سازی هم توی این جاده افتتاح کنند دیگه مشکلی برای لذت بردن از رانندگی نمی ماند
منبع : http://kavook.jovein.com/?p=621
وقتی که دیدیم سودی در نوشتن نیست و اوضاع مالی مردم هم که الحمدالله عالی است و ماهم خوشی زده زیر دلمان و چه حاجت به نوشتن حرفای مردم و ناراحت کردن دل مسئولین داریم و رفتیم سراغ گردشگری ؛و چون وضعیت جیب مبارک هم حکایت خانه عوام است گفتیم چه حاجت به ایران گردی آن باشد برای غیر عوام ,تورهای خارجی ,ما به همان جوین گردی خود بسنده کردیم.
خلاصه نقل ,راه طبیعت گردی جوین را پیش گرفتیم و سوار بر مرکب دو چرخ خود راه به سوی آبشار پیراکوه پیش گرفتیم خداوند لطف داشت و هوا بسیار مطبوع بود ولی انگار جاده لطف دریغ داشت و پنجری لاستیک برایمان ابتدای جاده راه آهن گذاشت . این پنچری و ایستادن اهل منزل آن هم ساعتی تا دوستی برسد و یاریمان کند و البته در این میان ادمهای هم بودند از این شر انبانی برای خود دوخته اند آن هم نه زیاد به قیمت گردنه ولی منی که در صف بیش از دو نفری نانوای نایستاده بودم توی صف یک ساعتی آپاراتی ایستادم چاره چه بود؟. البته آدمی که حرف به گوشش نرود همین است هی مردم پیامک زدند و از این جاده وصف ها کردند و ما وصفش شنیدیم و سر تکان دادیم و حال به صورت پخش مستقیم جلوی عده ای ایستاده بودم و آنها هم که انگار تریبون ۲۰:۳۰ گیرشان آمده بود دل پرشان را بر سر من خالی میکردند حال ما کجا و میرزا بنویس روزنامه کجا فقط لطفش به خالی کردن دل این بندگان خداست که لاستیک و جلوبندی ماشین و موتورشان توی این راه خراب شده بود .جای فرماندار و رئیس اداره راه و ترابری خالی حالی کردیم . ولی خدا رو شکر هنوز بقیه مسیر جز تیغه بولدزر چیزی ندیده بود و ما با خیال راحت طی طریق کردیم تا به مقصد رسیدیم . ولی ضعف طبیعت این است که یاد نگرفته چطور این پلاستیک ها را از بین ببرد تا این قدر آدم احساس قدم زدن در کنار سطل زباله نکند. پدر این مرغ ها را هم خدا بیامرزد که تخم هایشان جان دانشجویان و مجرد ها و پرو بالشان هم جان ما طبیعت خوران را نجات داده است.ولی قصه بازگشت کم از رفت نداشت و عذاب دیدار با جاده دل آدم را می لرزاند سقم هم سیاه نیست ولی جاده هم جاده نیست .
باز لاستیک ها کار دستمان داد و پیاده تا آپاراتی آمدن روحیمان را شاد کرد و در راه هم کلی دعا به جان این راه سازها کردم که این جاده را به این شکل مهندسی کردند تا ما بتوانیم یک پیاده روی هم داشته باشیم تا حداقل کفاش محل هم از فیض این گردشگری ما بی نصیب نماند و موتور را آپاراتی و کفشمان را کفاشی روبرا کند تازه من فکر میکردم وجود بیمارستان در این مسیر جاده نقاب به کارخانه قند چه حکمتی دارد ,تازه فهمیده ام که این جاده با این چاله ها حتما کلی مصدوم تولید خواهد کرد که نیاز به پانسمان و جراحی متخصص و …. خواهند داشت و وجود این بیمارستان باعث شده در زمان و نجات جان مصدومین میسر است . اگر یکی دو تا آپاراتی و صافکاری و جلوبندی سازی هم توی این جاده افتتاح کنند دیگه مشکلی برای لذت بردن از رانندگی نمی ماند
منبع : http://kavook.jovein.com/?p=621