روي تخته سنگي نوشته شده بود:
اگر جواني عاشق شد چه کند؟
من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند.
براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي
[b] من کسي نوشته بود:
[/b] اگر صبر نداشته باشد چه کند؟
من هم با بي حوصلگي نوشتم:
بميرد بهتر است.
[b]براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم.
[/b] انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد.
اما زير تخته سنگ
جواني را مرده يافتم...
آن شراب طهوررا که شنیده ای بهشتیان را می خورانند، میکده اش کربلاست...