مشاوره خانواده رایگان عطاملک
  • شبکه اجتماعی ویترین
  • مشاوره خانواده
  • رادیو عشق
  • جایزه بگیرید
    • ورود
    • ثبت‌نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
  • ورود
  • ثبت‌نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
مشاوره خانواده رایگان عطاملک › حیات طیبه › سمت خدا › انقلاب اسلامی / دفاع مقدس / مدافعان حرم v
« قبلی 1 … 7 8 9 10 11 بعدی »
› شهیدی که روز مادر برای مادرش گل فرستاد

امتیاز موضوع:
  • 32 رأی - میانگین امتیازات: 3.06
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شهیدی که روز مادر برای مادرش گل فرستاد

ADMIN آفلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 26,135
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 254
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 246
سپاس شده 469 بار در 377 ارسال
#1
۱۳۹۲-۸-۲۱، ۰۸:۱۷ صبح
وبسایت شهدا شرمنده ایم  نوشت:
 
یکی از شهدا روز مادر به خواب مادرش آمد و یک اتاق پر از گل به او هدیه داد.


[تصویر:  69842487059480852370-300x217.jpg]
نزدیک عید سال ۶۲ بود قرار بود برود سوسنگرد، من مریض بودم، قرار بود از تهران بیاید مرا ببیند و برود، توی راه چند بار تصادف کرده بود، ساعت ۱۰ شب رسید خونه،با لباس بسیجی پیشم دراز کشیده بود،یکدفعه متوجه اش شدم، گفتم کی اومدی، گفت:نیم ساعتی میشه، بهش گفتم، عیده، نرو، گفت نه باید برم تا اونهایی که شش ماهه نرفتن مرخصی بتونن برن خانواده هاشون ببینن، صبح ساعت شش راه افتاد، تا ۱۸ فروردین تو سوسنگرد بود،بعد از مدتی برای امتحانات نهایی اومد زنجان،یک روز کارنامشو آورد، همه نمراتش بین ۱۸ تا ۲۰ بود،کارنامشو گرفت جلوی چشمم گفت: حاج خانم راضی شدی؟

این مادر شهید ادامه داد: اول تیر همون سال توی پایگاه امام حسین (ع) دوره آموزشی شرکت کرد و بعد هم امتحان دانشگاهش را داد، مهر همون سال، اومده بود زنجان، من تهران بودم، بخاطر من تهران اومد و برای آخرین بار با من خداحافظی کرد، خواهرش کوچیک بود و خیلی بی تابی می کرد، نمی ذاشت بره، به زور ازش جدا کردن، انگار فهمیده بود، برگشتنی در کار نیست، تو پارک خواهر و برادرو از هم جدا کردن،
وی گفت: برام نامه نوشته بود، ۱۳ آبان می آیم، جواب نامه من به اون نرسید، ۱۳ آبان همون سال شهید شد، ۱۷ روز پیکرش پیدا نشد، روز اربعین پیکر پاکش در زنجان تشییع و به خاک سپرده شد، اسفند همون سال ساکش رو برام آوردن،دو دست گرم کن، یک دست لباس بسیجی و یک جزوه زیارت عاشورا بود و یک برگه که ۱۰۰ بار نوشته شده بود، السلام علیک یا ابا عبدالله، دوستاش می گفتن، شب ها تو جبهه همیشه زیارت عاشورا می خونده، دوستاش بهش می گفتن عاشق.
خانم پارسا فرمود: مهر ماه سال ۵۸ من و پدرش رفتیم مکه، بعد از گذشت ۳۵ روز اومدیم وطن، این پسر نوجوان که هیچ کس تصورشو نمی کرد، کاری بتونه از پیش ببره چنان برنامه ریزی برای اومدن ما کرده بود که همه حیرت می کردند،با عموش اومد تبریز استقبال، تو زنجانم برنامه ویژه ای تدارک دیده بود،اعضای فامیل رو با یه اتوبوس به استقبال ما در زنجان برنامه ریزی کرده بود، کاش اون زمان فیلمبرداری می کردیم، تا امروز …
این مادر شهید گفت: توی آخرین نامش نوشته بود، ماموریتم تمام می شود، اما عملیاتی در پیش است که در آن عملیات شرکت خواهم کرد،چون به کمک کار خاله اش بود، توی مهدیه قصر فیروزه برنامه ویژه ای برای یادبودش برگزار کردند، خیلی با شکوه بود.
وی ادامه داد: روز مادر بود بچه ها بهم زنگ زده بودن، شب با دوچرخش به خوابم آمد،یک ربع تمام نشست پیشم،خواست بره گفتم، بیشتر بمون کجا میری، گفت: باید برم، کلاس دارم، منو محکم بغل کرد و بوسید و گفت: این گل ها را برای تو آورده ام و هدیه ها را برای دیگران، نگاه که کردم یک اتاق پر از گل برایم آورده بود، از خواب که بیدار شدم تا دو روز جای دستشو احساس می کردم.
پارسا افزود: یک عکس سه در چهار گرفته بود، به پدرش گفته بود، میدونی این عکس به چه دردی میخوره، پدرش گفته بود به چه دردی، گفته بود، بزرگ کنی، بزنی جلوی ماشین، پدرش خیلی ناراحت شده بود، اومد به من گفت، صداش کردم، فرشاد چی میگی، برو یک عکس جدید بنداز، رفت و یک عکس جدید گرفت.
وی خاطرنشان کرد: توی یک نمایشگاهی وصیت نامه ها و آثار شهدا را به نمایش گذاشته بودند، یادم نمیره، یک نفر جلوی وصیت نامه فرشاد نوشته بود، وصیت نامه شهید فرشاد عباسی بیداد می کند.
این مادر شهید تصریح کرد: زندگی من پر از خاطرات فرشاده، درست پنج ساعت بعد از تولدش دچار عارضه ای شد، دکترا قطع امید کرده بودند،خونریزی شدیدی از نافش داشت، ساعت ۱۰ شب دکتر اومد، خدا به ما لطف کرد و فرشاد و دوباره به ما داد،درست در هشت ماهگی دوباره دچار خروسک و تنگی نفس شد، حالش خیلی بد بود،بازهم نظر خدا به روی فرشاد بود، اوایل سال ۵۸ دچار بیماری سختی شد، قربانی نذر کردم، گفته بودن تا ۴۰ روز نباید چیزی بخوره،یه روز عمه اش بهش خربزه و خاکشیر داد، همون درمون فرشاد شد، اما خواست خدا رفتن فرشاد بود، خودش داده بود توی ۱۸ سالگیش ازم گرفت.
وی گفت: فرشاد خیلی فعال، مهربان، دلسوز و کمک کار بود، ظرف می شست، توی جمع کردن سفره کمک می کرد، هر کاری که می تونست برام انجام می داد،دانش آموز خودم بود، من بزرگتر از اون بودمو و مادرش اما همه درد دل هامو به فرشاد می گفتم.
پارسا یادآور شد: دو سال برای کمک به خاله اش رفت تهران، مهدیه فیروزه تهران شاهد فعالیت های فرشاده،دو از دوستاش از جمله محمد رضا ساهپوشان قبل از فرشاد شهید شدند، طاقت نیاورد، گفت: باید برم جبهه،مادر محمد رضا بهش گفته بود، محمد رضا رفت شهید شد، مادرش رو تنها گذاشت تو پسر من باش نرو، بهش گفته بود،میرم تقاص خون محمد رضا را بگیرم، بیچاره خانم مونده بود چی جواب فرشادو بده.
وی افزود: گفت باید رضایت بدید برم جبهه، تا دم اتوبوس اعزام باهاش رفتم، به علی اکبر عباسی سپردمش،عصر که از مدرسه اومدم دیدم عصبانی نشسته خونه، گفتم چی شد نرفتی، گفت نه دعاهای تو نذاشت من برم، من روزه نذر کرده بودم که نره، اما بعد از چند روز دوباره رفت.
پارسا افزود: ۲.۵ سال روی دستم خوابید، بهترین دوستم بود، گاهی دو برادر دعوا می کردن، چند بار شیشه های خونه را شکسته بودن، پدرشون گفته بود، اگه یکبار دیگه بشکنید باید پولشو خودتون بدید، یکبار دیگه که شیشه شکسته بود، رفتم خونه دیدم نامه نوشتن، ببخش بیشتر از این پول نداشتیم.
وی بیان داشت: دو برادر ۲۷ ماه باهم اختلاف سنی داشتن،همه کارهاشون باهم بود،به من می گفتن مامان بابا نامحرم باید پیشش چادر سر کنی، رساله براشون آوردم و توضیح دادم که من می تونم توخونه حجاب نداشته باشم، تربیت شده مرحوم آقاجان بودن،ما توی یک خانواده با مادر بزرگ، عمو و میهمانانی که همیشه به این خونه رفت و آمد می کردند، زندگی می کردیم،این رفت و آمدها و شخصیت های بزرگ تاثیر بسیاری در تربیت فرزندانم داشت.
مادر شهید عباسی ادامه داد: کمتر از شش سالش بود نماز خوندن شروع کرد،روزه می گرفت، ماه رمضان یک سالی تیرماه بود، تو ایوان سفره مینداخت و شربت خاکشیر برای همه افراد خانواده آماده می کرد، همیشه با شربت خاکشیر افطارشو باز می کرد،شب های جمعه ساعت برای دعای کمیل می رفتیم مسجد،یه شب تا دعای کمیل تموم بشه سه بار خوابیدم و بیدار شدم، وقتی رسیدیم خونه، تلویزونم دعای کمیل داشت، نشستیم باهم دوباره دعای کمیل گوش دادیم،ساعت چهار صبح نماز خوندیم و بعد خوابیدیم،فرشاد برای شهادت خلق شده بود.
وی افزود: قرار بود با هم سه روز بریم مشهد اما کسی پیدا نشد که دخترمو نگه داره، بعد شهادتش که مشهد رفتم، هر لحظه جاشو خالی کردم.
شبکه اجتماعی ویترین

]دانلود از مایکت[
  | 
]دانلود از کافه بازار[


قرائت صلوات و فاتحه برای پسر عمویم
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط



بنر تبلیغاتی ویترین


« قدیمی‌تر | جدیدتر »


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد ADMIN 0 992 ۱۴۰۰-۱۰-۳۰، ۰۷:۴۱ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  رویای صادقه مادر جلال + خاطره شهادت ADMIN 0 949 ۱۴۰۰-۶-۳، ۰۷:۱۹ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  ماجرای شفاعت شهید گمنام برای پسر فلج ADMIN 0 1,267 ۱۴۰۰-۳-۱۴، ۰۸:۱۶ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  کاری که فرمانده سپاه ماهان با مادرش می‌کرد! ADMIN 0 1,534 ۱۴۰۰-۱-۲۶، ۱۲:۱۸ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  داستان واقعی عاشقانه ای برای تو + دانلود pdf ADMIN 21 6,560 ۱۳۹۹-۱۲-۲۲، ۰۸:۴۹ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  انتشار سخنان شهید بهشتی در جمع طلاب برای اولین بار ADMIN 14 4,244 ۱۳۹۹-۱۰-۲۰، ۰۵:۱۱ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  شهیدی که دوباره شهید شد! ADMIN 0 1,366 ۱۳۹۹-۷-۳، ۰۹:۳۰ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  شهیدی که گوگل را دور میزد! ADMIN 0 1,395 ۱۳۹۹-۳-۲۴، ۰۶:۳۲ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  کلیدی که شهیدی را شناسایی کرد ADMIN 0 1,447 ۱۳۹۳-۹-۱۴، ۰۵:۳۹ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
fjump پرسيد :ناهار چي داريم مادر؟؟؟؟ ~~sara~~ 0 1,455 ۱۳۹۲-۳-۸، ۰۲:۵۶ عصر
آخرین ارسال: ~~sara~~

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
بارگذاري مجدد
آمار انجمن
آخرين ارسال ها
موضوع تاريخ, زمان  آخرين ارسال کننده انجمن
  صبح غریب | دل نوشته هایم ▼ ۸-۵, ۱۰:۴۸ ADMIN مجازیست
  [ مشاوره فردی] ] رابطه ... ▼ ۷-۳۰, ۰۹:۱۳ daneshi مشاوره خانواد...
  ستاد سایبری آیت الله رئیس... ▼ ۷-۳۰, ۰۹:۰۱ daneshi گفتگوی ایرانی...
  [ همسرداری ] مشاوره لا... ▼ ۷-۱۶, ۰۱:۵۰ ADMIN مشاوره خانواد...
  [ همسرداری ] زندگی با ... ▼ ۶-۳۱, ۱۳:۱۹ ملایجردی مشاوره خانواد...
  [ همسرداری ] اختلاف با... ▼ ۶-۱۹, ۲۰:۰۴ محمدی پور مشاوره خانواد...
  [ همسرداری ] خیانت همس... ▼ ۵-۱۵, ۰۲:۲۸ بانو مشاوره خانواد...
  همکاری مارگو رابی و تیم ب... ▼ ۵-۵, ۱۴:۴۳ niloofarmajdi هنر
  [عشق و ازدواج] همسر دوم ▼ ۵-۲, ۰۶:۵۲ محمدی پور مشاوره خانواد...
  [تولید انجمن] مرکز نیکوکا... ▼ ۴-۲۵, ۱۲:۴۷ ADMIN اخبار شهرستان...
  [ مشاوره فردی] ] سختگیر... ▼ ۴-۱۳, ۱۹:۱۴ bazkoni مشاوره خانواد...
برترين سپاس شده ها
ADMIN 469
~~sara~~ 187
tanaz22 166
kabootar 159
sarah 142
جديدترين کاربران
Pouya1999 امروز
Caesar2 ۸-۱۸
مهری ۸-۱۷
N2am ۸-۱۶
Nazninz ۸-۱۴
بيشترين پاسخ ها
  اخبار انتخابا... 334
  رمان واقعی نس... 172
  ستاد سایبری آ... 160
  رمان سفر به د... 146
  دانلود سخنران... 143
برترين ارسال کنندگان
ADMIN 9503
رمان 1571
kabootar 1216
مشاورانه 751
~~sara~~ 563
بيشترين بازديدها
  آموزش رایگان ... 89194
  اموزش فعالیت ... 56139
  خاطرات یک دخت... 55588
  اخبار انتخابا... 51783
  دانلود کتاب م... 47217
برترين اعتبارگيرنده ها
ADMIN 254
kabootar 142
dayana 122
~~sara~~ 118
sarah 105

بنر تبلیغاتی ویترین
مرورگر شما این فایل صوتی را پشتیبانی نمی‌کند.

  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی