۱۳۹۹-۱۰-۱۳، ۰۵:۱۶ صبح
خیلیها مسلمان بودند و سرباز پیامبر، اما آنقدر فدایی و ازخودگذشته نبودند که فحشهایی را که به سوی پیامبر(ص) شلیک میشد به جان بخرند. فوق فوقش سپر تیرها میشدند اما فحشها را دیگر نه! خیلیها عنوان صحابه و مهاجرین و انصار یدک میکشیدند اما هیچ کس مانند امیرالمؤمنین(ع) ذوب در پیامبر(ص) نشد. شأن و کلاس و پرستیژ دیگران اجازه نمیداد مثل علی(ع) دور پیامبر(ص) بگردند. از این رو هر که جرأت نداشت به پیامبر(ص) ناسزا بگوید حوالهی امیرالمؤمنین(ع) میکرد.
حضرت آیت الله مصباح(ره) فقیه و متفکر و فیلسوف و نواندیش کمنظیر عالم تشیّع بود که خیلی بیشتر از این حرفها میتوانست برای خود کیسهی جاه و آبرو بدوزد، اما چنان بیمهابا و نترس و صریح در دفاع از ولایت برمیخاست و بر منافقان میتاخت که هر که در دلش کرمی نسبت به ولایت داشته به ناچار سنگی هم به سوی مصباح انداخته است.
تکلیف را هر چه بود نشان میداد و به آن عمل میکرد و حرف حق را هر چه بود میگفت و کاری نداشت، میگیرد یا نمیگیرد، استقبال میشود یا نمیشود. انگار به چیزی به نام آبرو اعتقادی نداشت این مرد!
در بامداد سالروز شهادت حاج قاسم، با اجازهی سردار میخواهم بگویم: جهاد, مصباح گاهی از جهاد حود سردار هم سختتر بود. آن مرد میدان جهاد با جان بود و این قهرمان جهاد با آبرو! بیخود مداد العلماء بهتر از دماء الشهداء نشده است؛ گاهی یک حرف حق زدن یا نوشتن، شأن و جایگاه و آبروی عالم را به باد میدهد و هزار جور انگ و برچسب را به او میچسباند. بهانهی حرف حق نزدن و در لفافه دوپهلو چیزی گفتن که نه سیخ بسوزد و نه پیاز هم الی ما شاء الله است. ای بسا جوجه طلبهای که یک صدم مصباح علم و شأن و وجاهت ندارد؛ کلّاً دو صف و نصفی نماز جماعت سرمایهی دنیا و آخرت اوست، اما از ترس این که دو سه صف نماز جماعت آبتر نرود یا فلان حاجی بدش نیاید، محافظهکار میشود و حرف حق را نمیزند. آن دیگری یکی به نعل میزند و یکی به میخ تا ردیف بودجهاش قطع نشود. این یکی به خیال خودش میخواهد آن وریها را جذب کند، ولی گام به گامش خودش غرق سلیقهی مخاطبش شده و سر از حرفهای صد من یک غاز درمیآورد.
مصباح فیلسوف متفکری بود که اصلا به این چیزها فکر نمیکرد؛ به آبرویش، به جانش، به شأن و وجاهت علمیاش، به حفظ مریدانش، به ردیف بودجهی مؤسسهاش و به خیلی چیزهای, دیگر! به اسلام و انقلاب و ولایت میاندیشید و به این که اسلام در شرایط کنونی چه میخواهد و چگونه میتواند خود را خرج اسلام کند.
دشمن دانشمند هستهای را ترور فیزیکی میکند، اما دانشمند علوم انسانی را که با فکر و قلم و زبانش از ولایت دفاع میکند ترور شخصیتی میکند. آن را یکبار میزند و این را دهها و صدها بار که هر کدامش از منفجر کردن و تیرباران کردن دردناکتر است. راه جهاد جذاب و دلکش است، اما آنجا که مجاهدان باید (لَا یَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَائِم) باشند تعداد ریزش میکند و بازار توجیه و محافظهکاری داغ میشود.
خوشا به حال مصباح که با درگذشتش کفار و منافقین خوشحال شدند و باز طعنهها و و کنایههایشان را از سر گرفتند. نوش جانش آن فحشها و ناسزاهایی را که رهبر را نشانه گرفته بود اما او خود را سپر کرد و به جان خرید. سلام و درود خدا بر او که مشورتهای محافظهکارانهی دوستان و شاگردان و خیرخواهان نه چندان آگاه را به دیوار میکوبید و آزادمنشانه به دفاع از ولایت برمیخاست و با منافقان دست به گریبان میشد. سلام و رحمت و درود خدا و فرشتگان بر این مرد بزرگ و دانشمند کمنظیر که قدر رهبر عزیزتر از جانمان را از همه بیشتر میدانست و از همه نسبت به ایشان متواضعتر بود.
اگر چه داغ درگذشت این عالم بزرگ و ربانی بر ما سنگین است اما خرسندیم که در عوض این بصیرت و تواضعی که در برابر ولی خدا داشت، مقام بلندی ان شاء الله از خدایش دریافت نمود.
شاید تقارن روز درگذشت مصباح و سالروز شهادت سردار نشانهی این باشد که هر دو الگویند و مسیر هر دو را باید پیمود و ادامه داد. و این که هر دو با هم و در کنار هم در جایگاهی رفیع در بهشت قرار گرفتهاند و در میان سربازان حضرت روح الله ممتازند. شاید خدا چنین اراده کرده است که یاد هر دو شخصیت بزرگ با هم گرامی داشته شود و نام مصباح در کنار نام سردار در تقویم قلب ملت ایران ماندگار بماند. چرا که نه؟! مصباح مانند عمار غبار فتنه را مینشاند و حق را نشان میداد و به جنگ جریانهای فکری و سیاسی باطل میشتافت، سردار مانند مالک نترس و شجاع، در دفاع از انقلاب جهانی اسلامی جنگید تا به شهادت رسید.
روز قیامت دیدنی است؛ روزی که صف انقلابیهای ثابتقدم و خوشعاقبت، از انقلابیهای جدا شده و پشیمان و بدعاقبت جدا خواهد شد.
گروهی خرسند از استقامت و صبرشان در روز (یَوۡمَ نَدۡعُوا۟ كُلَّ أُنَاسِۭ بِإِمَـٰمِهِمۡ) پشت سر حضرت روح الله پرافتخار و سربلند وارد محشر میشوند. و در مقابل گروهی سرافکنده و پشیمان و بدبخت، وزر و وبال گناهان خود و مریدان و پیروان خود را به دوش میکشند؛ آنهایی که خون به دل امام کردند تا جایی که امام از دست آنها آرزوی مرگ کرد؛ آنهایی که گفتند: تا امام بود ما بودیم، امام که رفت ما هم رفتیم! آنهایی که جای جلاد و شهید را عوض کردند و تمام محاربان و مفسدانی که به دست انقلاب کشته شدند را شهید دانستند! آنهایی که فتنه کردند و گروهی از مردم را علیه نظام شوراندند! و آنهایی که گند زدند و تقصیر خود را بر دوش رهبر انقلاب انداختند. خدایا ما مصباح و سردار را دوست داریم و از بدعاقبتان نمکنشناس بیمعرفت بیزاریم. خدایا عاقبت ما را هم ختم به خیر و سعادت بگردان و روح بلند حضرت آیت الله مصباح و حضرت سردار سلیمانی را با اولیا و اصفیائت محشور بفرما.
192- متفکری که به خیلی چیزها فکر نمیکرد :: چشم خدا
حضرت آیت الله مصباح(ره) فقیه و متفکر و فیلسوف و نواندیش کمنظیر عالم تشیّع بود که خیلی بیشتر از این حرفها میتوانست برای خود کیسهی جاه و آبرو بدوزد، اما چنان بیمهابا و نترس و صریح در دفاع از ولایت برمیخاست و بر منافقان میتاخت که هر که در دلش کرمی نسبت به ولایت داشته به ناچار سنگی هم به سوی مصباح انداخته است.
تکلیف را هر چه بود نشان میداد و به آن عمل میکرد و حرف حق را هر چه بود میگفت و کاری نداشت، میگیرد یا نمیگیرد، استقبال میشود یا نمیشود. انگار به چیزی به نام آبرو اعتقادی نداشت این مرد!
در بامداد سالروز شهادت حاج قاسم، با اجازهی سردار میخواهم بگویم: جهاد, مصباح گاهی از جهاد حود سردار هم سختتر بود. آن مرد میدان جهاد با جان بود و این قهرمان جهاد با آبرو! بیخود مداد العلماء بهتر از دماء الشهداء نشده است؛ گاهی یک حرف حق زدن یا نوشتن، شأن و جایگاه و آبروی عالم را به باد میدهد و هزار جور انگ و برچسب را به او میچسباند. بهانهی حرف حق نزدن و در لفافه دوپهلو چیزی گفتن که نه سیخ بسوزد و نه پیاز هم الی ما شاء الله است. ای بسا جوجه طلبهای که یک صدم مصباح علم و شأن و وجاهت ندارد؛ کلّاً دو صف و نصفی نماز جماعت سرمایهی دنیا و آخرت اوست، اما از ترس این که دو سه صف نماز جماعت آبتر نرود یا فلان حاجی بدش نیاید، محافظهکار میشود و حرف حق را نمیزند. آن دیگری یکی به نعل میزند و یکی به میخ تا ردیف بودجهاش قطع نشود. این یکی به خیال خودش میخواهد آن وریها را جذب کند، ولی گام به گامش خودش غرق سلیقهی مخاطبش شده و سر از حرفهای صد من یک غاز درمیآورد.
مصباح فیلسوف متفکری بود که اصلا به این چیزها فکر نمیکرد؛ به آبرویش، به جانش، به شأن و وجاهت علمیاش، به حفظ مریدانش، به ردیف بودجهی مؤسسهاش و به خیلی چیزهای, دیگر! به اسلام و انقلاب و ولایت میاندیشید و به این که اسلام در شرایط کنونی چه میخواهد و چگونه میتواند خود را خرج اسلام کند.
دشمن دانشمند هستهای را ترور فیزیکی میکند، اما دانشمند علوم انسانی را که با فکر و قلم و زبانش از ولایت دفاع میکند ترور شخصیتی میکند. آن را یکبار میزند و این را دهها و صدها بار که هر کدامش از منفجر کردن و تیرباران کردن دردناکتر است. راه جهاد جذاب و دلکش است، اما آنجا که مجاهدان باید (لَا یَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَائِم) باشند تعداد ریزش میکند و بازار توجیه و محافظهکاری داغ میشود.
خوشا به حال مصباح که با درگذشتش کفار و منافقین خوشحال شدند و باز طعنهها و و کنایههایشان را از سر گرفتند. نوش جانش آن فحشها و ناسزاهایی را که رهبر را نشانه گرفته بود اما او خود را سپر کرد و به جان خرید. سلام و درود خدا بر او که مشورتهای محافظهکارانهی دوستان و شاگردان و خیرخواهان نه چندان آگاه را به دیوار میکوبید و آزادمنشانه به دفاع از ولایت برمیخاست و با منافقان دست به گریبان میشد. سلام و رحمت و درود خدا و فرشتگان بر این مرد بزرگ و دانشمند کمنظیر که قدر رهبر عزیزتر از جانمان را از همه بیشتر میدانست و از همه نسبت به ایشان متواضعتر بود.
اگر چه داغ درگذشت این عالم بزرگ و ربانی بر ما سنگین است اما خرسندیم که در عوض این بصیرت و تواضعی که در برابر ولی خدا داشت، مقام بلندی ان شاء الله از خدایش دریافت نمود.
شاید تقارن روز درگذشت مصباح و سالروز شهادت سردار نشانهی این باشد که هر دو الگویند و مسیر هر دو را باید پیمود و ادامه داد. و این که هر دو با هم و در کنار هم در جایگاهی رفیع در بهشت قرار گرفتهاند و در میان سربازان حضرت روح الله ممتازند. شاید خدا چنین اراده کرده است که یاد هر دو شخصیت بزرگ با هم گرامی داشته شود و نام مصباح در کنار نام سردار در تقویم قلب ملت ایران ماندگار بماند. چرا که نه؟! مصباح مانند عمار غبار فتنه را مینشاند و حق را نشان میداد و به جنگ جریانهای فکری و سیاسی باطل میشتافت، سردار مانند مالک نترس و شجاع، در دفاع از انقلاب جهانی اسلامی جنگید تا به شهادت رسید.
روز قیامت دیدنی است؛ روزی که صف انقلابیهای ثابتقدم و خوشعاقبت، از انقلابیهای جدا شده و پشیمان و بدعاقبت جدا خواهد شد.
گروهی خرسند از استقامت و صبرشان در روز (یَوۡمَ نَدۡعُوا۟ كُلَّ أُنَاسِۭ بِإِمَـٰمِهِمۡ) پشت سر حضرت روح الله پرافتخار و سربلند وارد محشر میشوند. و در مقابل گروهی سرافکنده و پشیمان و بدبخت، وزر و وبال گناهان خود و مریدان و پیروان خود را به دوش میکشند؛ آنهایی که خون به دل امام کردند تا جایی که امام از دست آنها آرزوی مرگ کرد؛ آنهایی که گفتند: تا امام بود ما بودیم، امام که رفت ما هم رفتیم! آنهایی که جای جلاد و شهید را عوض کردند و تمام محاربان و مفسدانی که به دست انقلاب کشته شدند را شهید دانستند! آنهایی که فتنه کردند و گروهی از مردم را علیه نظام شوراندند! و آنهایی که گند زدند و تقصیر خود را بر دوش رهبر انقلاب انداختند. خدایا ما مصباح و سردار را دوست داریم و از بدعاقبتان نمکنشناس بیمعرفت بیزاریم. خدایا عاقبت ما را هم ختم به خیر و سعادت بگردان و روح بلند حضرت آیت الله مصباح و حضرت سردار سلیمانی را با اولیا و اصفیائت محشور بفرما.
192- متفکری که به خیلی چیزها فکر نمیکرد :: چشم خدا