۱۳۹۹-۱۱-۲۵، ۰۱:۵۶ عصر
خلاصه داستان: غزل ستوده پول خود را از تیغ زدن پسرها در می آورده که اتفاقی سوار ماشین پسرخاله رئیسش میشه و ...
داستان از زبون اول شخص مفرد...
لوکیشن:اول تهران بعد کیش...
عاشقانه پلیسی...
شخصیت های اصلی...
غزل:نویسنده داستان...
نیما:پسر عموی غزل...
محمد:پسر خاله نیما..
مقدمه:
پرسید:دوستم داری؟...
گفتم:نه...
گفت:لابد تو هم ادعا داری عاشقمی...
گفتم:نه...
و رفت و من بی ادعا می پرستیدمش...
بتم بود...
داستان از زبون اول شخص مفرد...
لوکیشن:اول تهران بعد کیش...
عاشقانه پلیسی...
شخصیت های اصلی...
غزل:نویسنده داستان...
نیما:پسر عموی غزل...
محمد:پسر خاله نیما..
مقدمه:
پرسید:دوستم داری؟...
گفتم:نه...
گفت:لابد تو هم ادعا داری عاشقمی...
گفتم:نه...
و رفت و من بی ادعا می پرستیدمش...
بتم بود...