قرارگاه سایبری عطاملک
  • رادیو عشق
  •  
  • مشاوره خانواده
  • طراحی لوگو
  • عضویت طلایی
    • ورود
    • ثبت نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
    یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
  • ورود
  • ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی متصل شوید

قرارگاه سایبری عطاملک › حیات طیبه › هنر › کتاب | رمان | ادبیات v
« قبلی 1 … 20 21 22 23 24 … 29 بعدی »
› داستان بُریدن و دوختن

امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 42 رأی - میانگین امتیازات: 3.29
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت‌های نمایش موضوع

داستان بُریدن و دوختن

ADMIN آفلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 25,696
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 250
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 241
سپاس شده 439 بار در 352 ارسال
#1
۱۳۹۱-۴-۹، ۰۶:۵۱ عصر
در شهر ناصریه، که پرشده بود از مردمانی یهود و ثروتمند، حضرت مسیح(ع) وظیفه تبلیغ مردم را به عهده داشت آن هم به دینی جدید. در این شهر حضرت مسیح(ع) که جوانی زیبارو و خوش اندام بود، زن نداشت حتی خانه هم نداشت و همانطور که در کلام نورانی حضرت امیر(ع) جاری است غذایش الف سبز دشت ها و چراغش نور ماه و گرمایش، گرمای خورشید و کفشش پوست پاهایش بوده است.همچنین شخصی؛ در حالی که از خانه یک فاحشه بیرون می آمد توسط یک شخص رؤیت شد، حالا هم ما می دانیم هم مسیح(ع) قصه ی ما که اولین چیزی که در ذهن آن مرد شکل می گیرد، این است که شخصی که دعوی نبوت می کند و روح خداست و به مردم می گوید گناه نکنید، خود گناهکار است و به قول عامه “واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند؛ چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند” شاید خیلی از ما نیز آن جا بودیم این حرف را می زدیم،هم جوان است و هم زن ندارد! حالا مرد مسرور از کشف ماجرا و دلخوش از ابلاغ این خبر به مردم و عیسی(ع) واقف بر آنچه در سینه مرد است!
[align=CENTER][تصویر:  datan-boridan-va-dookhtan.jpg]




مسیح(ع) جلو آمد و گفت:بگذار اولین شخصی که می خواهی با او به گفت و گو بپردازی من باشم.
-بفرمایید.
-دو نوع مریض داریم یکی می فهمد مریض است و قدرت بر رفتن نزد طبیب را هم دارا است یکی می فهمد نقصی دارد ولی قدرت بر رفتن نزد طبیب را ندارد و طبیب را بالای سر او می آورند، این زن هم از قسم دوم است که آنقدر با گناه خو گرفته که دیگر قدرتی برای بازگشت ندارد و من سراغ او رفتم. و تازه او راه هم ندیدم و از پشت دیوار با او سخن گفتم و او هم فهمید، او هم درمان شد، او هم توبه کرد، حالا برو بگو منم مشتری اگر تحویلت گرفت!

پ.ن:هم می بُریم هم می دوزیم در کمترین زمان ممکن، کار هم نداریم آبروی شخص است که بریده می شود یا وصله های خانمان سوز است که دارد دوخته می شود فقط بوق کرنا نباید خالی بماند از حرف هایمان.خوب گاهی اصلا حرف زده نشود خیلی خوب است، آسمان که به زمین…
۲-کسی نیست به این شاعر بگوید تو که می گویی “چون به خلوت می روند” خوب خلوت جایی است که هیچ کس نیست حتی تو هم نیستی پس چطور “آن کار دیگر” را فهمیدی؟ منبع: +
ان الله مع الصابرین

رادیو عشق ❤

پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


موضوعات مرتبط با این موضوع…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان کاسب مشاور ADMIN 0 194 ۱۴۰۰-۵-۱۴، ۱۰:۰۰ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
Heart داستان کوتاه ایمیل به خدا ADMIN 1 1,054 ۱۳۹۹-۹-۱، ۰۷:۵۸ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  هنوز رژیم داری؟ - داستان کوتاه ADMIN 0 462 ۱۳۹۹-۳-۲، ۰۴:۳۳ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  دوستی را با داستان بیاموزیم sam44 0 580 ۱۳۹۴-۹-۱۰، ۰۵:۰۴ عصر
آخرین ارسال: sam44
  داستان زیبای چه كشكی، چه پشمی sana 0 831 ۱۳۹۴-۶-۱۸، ۰۹:۳۴ عصر
آخرین ارسال: sana
  داستان جالب راننده اتوبوس aniaz 0 461 ۱۳۹۴-۶-۱۷، ۰۹:۱۶ عصر
آخرین ارسال: aniaz
  داستان آمادگی برای رفتن melika 0 821 ۱۳۹۴-۶-۱۵، ۱۰:۳۷ صبح
آخرین ارسال: melika
  داستان آموزنده بادکنک من farnoosh 0 578 ۱۳۹۴-۲-۵، ۱۲:۴۶ عصر
آخرین ارسال: farnoosh
  داستان کوتاه زنجیر عشق cheshmak 0 573 ۱۳۹۴-۲-۲، ۰۶:۱۷ عصر
آخرین ارسال: cheshmak
fjump اگر ايميل داشتم ( داستان واقعي) ~~sara~~ 0 1,140 ۱۳۹۲-۳-۲۱، ۱۱:۴۹ صبح
آخرین ارسال: ~~sara~~

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی