این تنهایی نیست که از آن می ترسم!
ترسم از این توهم است
که در نبودنم گاه دیوانه وار
سرت را از فرط بی قراری
و از ترس دیدن تمام نبودنم
به دیوار خواهی کوبید . . .
آیا خواهی کوبید؟؟
...
قول بده که خواهی آمد
اما . .
هرگز نیا !
اگر بیایی همه چیز خراب می شود .
دیگر نمی توانم اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم . .
من خو کرده ام به این انتظار . .
به این پرسه زدن ها
در ایستگاه و اسکله . .
اگر بیایی
من چشم به راه
چه کسی بمانم . . . ؟
...
تو بگو !
وقتی خواب بودم
چه کسی مداد رنگی اش را برداشت
و
فاصله ها را پررنگ کرد . . . ؟
....
برنگرد!
که برنمی گردی تو هیچوقت . .
نمی خواهمم داشته باشمت،نترس . . . !
فقط بیا . .
در خزان خواسته هایم
کمی قدم بزن
تا ببینمت!
دلم برای راه رفتنت تنگ شده . . .
....
تمام من
از آن تو می شود
جز خودم!
که گرداگرد تنت
تاب می خورد . . .
...
شاید
شعر همین است
که من عاشق تو باشم
و تو
با هرکه می خواهی . . . !
ترسم از این توهم است
که در نبودنم گاه دیوانه وار
سرت را از فرط بی قراری
و از ترس دیدن تمام نبودنم
به دیوار خواهی کوبید . . .
آیا خواهی کوبید؟؟
...
قول بده که خواهی آمد
اما . .
هرگز نیا !
اگر بیایی همه چیز خراب می شود .
دیگر نمی توانم اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم . .
من خو کرده ام به این انتظار . .
به این پرسه زدن ها
در ایستگاه و اسکله . .
اگر بیایی
من چشم به راه
چه کسی بمانم . . . ؟
...
تو بگو !
وقتی خواب بودم
چه کسی مداد رنگی اش را برداشت
و
فاصله ها را پررنگ کرد . . . ؟
....
برنگرد!
که برنمی گردی تو هیچوقت . .
نمی خواهمم داشته باشمت،نترس . . . !
فقط بیا . .
در خزان خواسته هایم
کمی قدم بزن
تا ببینمت!
دلم برای راه رفتنت تنگ شده . . .
....
تمام من
از آن تو می شود
جز خودم!
که گرداگرد تنت
تاب می خورد . . .
...
شاید
شعر همین است
که من عاشق تو باشم
و تو
با هرکه می خواهی . . . !
نمیشکنم !
تنها
گاهی
مچاله می شوم . . .
تنها
گاهی
مچاله می شوم . . .