قرارگاه سایبری عطاملک
  • رادیو عشق
  • مشاوره خانواده
  • طراحی لوگو
  • عضویت طلایی
    • ورود
    • ثبت نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
    یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
  • ورود
  • ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی متصل شوید

قرارگاه سایبری عطاملک › حیات طیبه › سمت خدا › انقلاب اسلامی / دفاع مقدس / مدافعان حرم v
« قبلی 1 … 7 8 9 10 11
› شهیدی که نگران مراسم تشییع‌اش بود

آخرین مطالب ارسالی
آمار انجمن
آخرين ارسال ها
موضوع نويسنده آخرين ارسال کننده انجمن
  تماشای آنلاین فیلم چقدر حجم مصرف می کند؟ ali5280 ali5280 رایانه و موبایل
  نحوه فروش آثار هنری در NFT meris99 meris99 هنر
  معرفی گوشی های سری A سامسونگ besttechnology besttechnology رایانه و موبایل
  [ مشاوره فردی]  ] ایا باید همیشه ناراحتیمون ... Ssani ملایجردی مشاوره خانواده و ازدواج
  [ مشاوره فردی]  ] مشاوره فردی و تحصیلی رزخسروی ملایجردی مشاوره خانواده و ازدواج
  چگونه رمز آیفون را عوض کنیم؟ تغییر پسورد آیفو... ali5280 ali5280 رایانه و موبایل
  مزیت ها و چالش های اینترنت ملی برای سرویس دهن... ali5280 ali5280 گفتگوی ایرانیان
برترین امتیاز گیرندگان
ADMIN 25915
رمان 6198
~~sara~~ 2495
مشاورانه 2481
*Ertebat* 1299
sarah 1283
محمدی پور 1159
abasaleh 1012
برترين ارسال کنندگان
ADMIN 9442
رمان 1571
kabootar 1216
مشاورانه 751
~~sara~~ 563
narges 414
sarah 274
mohamadi1392 246

فروش دامنه bloger.app | مشاوره خانواده در واتساپ | دانلود سخنرانی‌های رائفی پور | کتاب صوتی لهوف | نذر فرهنگی |
Your browser does not support the audio element.

امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 54 رأی - میانگین امتیازات: 2.85
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت‌های نمایش موضوع

شهیدی که نگران مراسم تشییع‌اش بود

ADMIN آفلاین
بنیانگذار قرارگاه سایبری
********
امتیاز: 25,916
تاریخ عضویت: اسفند ۱۳۸۹
محل سکونت: شهرستان جوین
اعتبار: 254
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 242
سپاس شده 442 بار در 355 ارسال
#1
۱۳۹۱-۸-۶، ۰۷:۰۴ عصر
سردار کمیل، مشاور عالی فرماندهی کل سپاه، این خاطره را از همرزم شهیدش، سرلشکر «محمدحسن طوسی»، قائم مقام لشکر 25 کربلا نقل میکند:

یک روز بعد از پایان عملیات والفجر 8، با شهیدطوسی در حال طی کردن مسیر اروند کنار ـ آبادان بودیم. فضایی معنوی و روحانی در خلوت من و شهید طوسی ایجاد شده بود، یاد دوستان و یاران شهیدمان می‌افتادیم. نامشان را می‌بردیم و به حال آنها غبطه می‌خوردیم. تو همین حال و هوا سیر می‌کردیم که شهید طوسی از فراغ دوستانش خیلی نارحت بود، احساس دلتنگی‌اش با نفس کشیدن‌های عمیق و چهره غم‌انگیزش مشخص می‌شد. من هم، همینطور نام دوستان را یکی یکی می‌بردم؛ اشک دور چشمانمان حلقه زده بود.

شهید طوسی با صدایی لرزان و با بغضی بی‌درمان، لب به سخن گشود و یادی از دوستان شهیدش در واحد اطلاعات و عملیات کرد:

توصیفی از احوال شهدای اطلاعات و عملیات می‌کرد و هر چند لحظه یکبار، آهی از سر فراغ و جدایی می‌کشید و به قول ما مازندرانی‌ها "نوازش می‌داد" یا اینکه براشان "مویه‌خوانی" می‌کرد. تا حالا او را این گونه ندیده بودم.

لحظاتی که گذشت، شروع کرد به سرزنش کردن خودش. از جاماندگی از قافله دوستان شهیدش ناراحت بود و دائماً خودش را سرزنش می‌کرد. من که حالش را اینگونه دیدم، گفتم: تو هم انشاءالله شهید می‌شی، همه ما آرزو داریم به شهادت برسیم. دیر یا زود تو شهید می‌شی، من هم شهید می‌شم و همانجا دعا کردم "خدایا از شهدا دورمان نکن".

شهید طوسی گفت: بیشتر برای زمان بعد از شهادتم، ناراحتم. متوجه حرفش نشدم، با تعجب گفتم: بعد از شهادت که نارحتی نداره! گفت: برای ما داره. "نصیرائی" را دیدی؟ "مرشدی" را دیدی؟ "بهاور" را دیدی؟ "معصومی" را دیدی؟ چند تن دیگر از شهدا را نام برد و گفت: دیدی این بچه‌ها چقدر بچه‌های مظلوم، چقدر بچه‌های پرکاری بودند، چه کارهای بزرگی توی جبهه کردند.

تو خودت در جبهه شاهد بودی و دیدی که آنها چقدر زحمت کشیدند و چه از خودگذشتگی‌های بزرگی را انجام دادند و چه نخوابی‌ها، چه سختی‌ها و مجروحیت‌هائی را که متحمل نشدند. وقتی آنها شهید شدند، فقط در همان محدوده محل، روستا یا شهرشان تشییع شدند. هیچ کسی آنها را نمی‌شناخت و آنگونه که سزاوارشان بود از آنها تجلیل نشد. آنها گمنام و ناشناخته ماندند و شخصیت و زحمات‌شان برای مردم ناگفته ماند.

به فکر فرو رفتم، با خود گفتم: یعنی چه این حرف‌ها؟! چرا طوسی باید ناراحت و نگران بعد از شهادتش باشد؟!

گفتم: حالا چرا باید ناراحت باشی؟ گفت: از آنجائیکه من فرمانده این بچه‌ها بودم، مردم و مسئولین مرا می‌شناسند. ناراحتم و می‌ترسم از آن روزی که وقتی من شهید بشوم، تشییع جنازه‌ام شلوغ شود، صدا و سیما وارد شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات کنند. کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعد از شهادتم هم ناراحتم. من خودم را شرمنده نصیرائی، مرشدی، بهاور و معصومی و دیگر شهدایی که واقعاً زحمت کشیدند و نامی از آنها نیست، می‌دانم. من خودم را کوچکتر از آنها می‌دانم. تلاش و زحمت اصلی به عهده آنها بود ولی چون که من مسئول بودم، از من تجلیل می‌شود. من خودم را شایسته و سزاوار نمی‌دانم. آنها هستند که باید تجلیل بشوند.

شهید طوسی با این اعتقادی که داشت، خدا به او عنایت کرد و بعد از شهادتش، مفقود ماند و تشییع نشد. مدت‌ها از زمان شهادتش گذشت، آن چیزی که دوست داشت، اتفاق افتاد و دوستان شهیدش در واحد اطلاعات و عملیات شناسایی شدند و از آنها تجلیل شد تا اینکه بعد از 8 سال در سال 1374 پیکر پاک سرلشکر دلیر اسلام شهید «محمدحسن طوسی» به همراه هفتاد و چند تن از شهدای مازندران تشییع شد.
ان الله مع الصابرین

رادیو عشق ❤


قرائت صلوات و فاتحه برای پسر عمویم
پاسخ
وب سایت ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


موضوعات مرتبط با این موضوع…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد ADMIN 0 327 ۱۴۰۰-۱۰-۳۰، ۰۸:۴۱ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
Video چرا شهید در تشییع جنازه مرد نا اهل شرکت کرد؟ + ویدیو ADMIN 0 361 ۱۴۰۰-۶-۴، ۰۳:۱۷ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  شهیدی که دوباره شهید شد! ADMIN 0 835 ۱۳۹۹-۷-۳، ۱۰:۳۰ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  شهیدی که گوگل را دور میزد! ADMIN 0 677 ۱۳۹۹-۳-۲۴، ۰۷:۳۲ صبح
آخرین ارسال: ADMIN
  کلیدی که شهیدی را شناسایی کرد ADMIN 0 918 ۱۳۹۳-۹-۱۴، ۰۶:۳۹ عصر
آخرین ارسال: ADMIN
  شهیدی که روز مادر برای مادرش گل فرستاد ADMIN 0 951 ۱۳۹۲-۸-۲۱، ۰۹:۱۷ صبح
آخرین ارسال: ADMIN

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی