قرارگاه سایبری عطاملک
  • رادیو عشق
  •  
  • مشاوره خانواده
  • طراحی لوگو
  • عضویت طلایی
    • ورود
    • ثبت نام
    ورود
    نام کاربری:
    گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
     
    یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
  • ورود
  • ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
یا توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی وارد شود
توسط حساب کاربریتان در شبکه های اجتماعی متصل شوید

قرارگاه سایبری عطاملک › حیات طیبه › هنر › کتاب | رمان | ادبیات v
« قبلی 1 … 14 15 16 17 18 … 29 بعدی »
› دعاي مادر

امتیاز موضوع:
امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 2.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت‌های نمایش موضوع

دعاي مادر

~~sara~~ آفلاین
عضو حرفه ای
***
امتیاز: 2,496
تاریخ عضویت: بهمن ۱۳۹۱
محل سکونت: اهواز
اعتبار: 118
میزان اخطار: 0%
سپاس ها 181
سپاس شده 187 بار در 160 ارسال
#1
۱۳۹۱-۱۱-۲۵، ۰۱:۵۹ صبح

روزی حضرت موسی در خلوت خویش از خدایش سؤال می کند:
آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد؟
خطاب میرسد:آری!
موسی با حیرت می پرسد:آن شخص کیست؟
خطاب میرسد:او مرد قصابی است در فلان محله.
موسی می پرسد:می توانم به دیدن او بروم؟
خطاب میرسد:مانعی ندارد!
فردای آن روز موسی به محل مربوط رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند.و می گوید:من مسافری گم کرده راه هستم،آیا می توانم شبی را مهمان تو باشم؟
قصاب در جواب می گوید:مهمان حبیب خداست،لختی بنشین تا کارم را انجام دهم،آنگاه با هم به خانه می رویم.موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آن را جدا کرد در پارچه ای پیچید،و کنار گذاشت.ساعاتی بعد قصاب می گوید:کار من تمام است برویم.سپس با موسی به خانه قصاب میروند،به محض ورود به خانه،رو به موسی کرده و می گوید:لحظه ای تأمل کن!
موسی مشاهده می کند که طنابی را به درختی در حیاط بسته،آن را باز کرده و آرام آرام طناب را شل کرد.شیئی در وسط توری که مانند تورهای ماهیگیری بود نظر موسی را به خود جلب کرد،وقتی تور به کف حیاط رسید،پیرزنی را در میان آن دید،با مهربانی دستی بر صورت پیرزن کشید،سپس با آرامش و صبر و حوصله مقداری غذا به او داد،دست و صورت او را تمیز کرد و خطاب به پیرزن گفت:مادر جان،دیگر کاری نداری.
و پیرزن می گوید:پسرم انشاالله که در بهشت همنشین موسی شوی.سپس قصاب پیرزن را مجددا" در داخل تور نهاده بر بالای درخت قرار داده و پیش موسی آمده و با تبسمی می گوید:او مادر من است و آنقدر پیر شده که مجبورم او را این گونه نگهداری کنم و از همه جالب تر آنکه همیشه این دعا را برای من می خواند که "انشاالله در بهشت با موسی همنشین شوی!"
و چه دعایی!!آخر من کجا و بهشت کجا؟آن هم با موسی!
موسی لبخندی میزند و به قصاب می گوید:من موسی هستم و تو یقینا"به خاطر دعای مادر در بهشت همنشین من خواهی شد!

[تصویر:  86062074662249164404.jpg]

آن
شراب طهوررا که شنیده ای بهشتیان را می خورانند، میکده اش کربلاست
...

پاسخ
ارسال‌ها اعتباردهی
پاسخ اخطار
 سپاس شده توسط
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


موضوعات مرتبط با این موضوع…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مهر مادر عشق پدر (ساسان کوچکی) roofiya 0 613 ۱۳۹۴-۶-۱۶، ۱۲:۴۴ عصر
آخرین ارسال: roofiya
fjump منزلت مادر ~~sara~~ 0 661 ۱۳۹۲-۲-۱۲، ۱۲:۰۶ صبح
آخرین ارسال: ~~sara~~
  مادر شهيد روزت مبارك ~~sara~~ 0 788 ۱۳۹۲-۲-۱۱، ۱۱:۴۴ عصر
آخرین ارسال: ~~sara~~
  تاثير دعاي مومن!!! sarah 0 395 ۱۳۹۱-۱۲-۲۱، ۱۰:۳۷ صبح
آخرین ارسال: sarah
Heart وزن دعاي پاك ~~sara~~ 0 470 ۱۳۹۱-۱۱-۲۲، ۰۸:۵۸ عصر
آخرین ارسال: ~~sara~~
Heart مادر ~~sara~~ 0 909 ۱۳۹۱-۱۱-۱۶، ۱۲:۴۵ صبح
آخرین ارسال: ~~sara~~
Heart مادر من فقط یك چشم داشت ! ~~sara~~ 0 659 ۱۳۹۱-۱۱-۷، ۰۱:۲۸ صبح
آخرین ارسال: ~~sara~~
  مادر رفت.... dayana 5 2,762 ۱۳۹۱-۵-۸، ۰۷:۰۸ عصر
آخرین ارسال: Gharibe
  کتاب دا (مادر) ADMIN 1 1,788 ۱۳۹۰-۱۲-۱۵، ۰۱:۱۰ عصر
آخرین ارسال: علی کردی

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • امتیازات کاربران
قدرت گرفته ازMyBB و پارسی شده توسط MyBBIran.com
طراحی شده توسط Rooloo | ترجمه و طراحی مجدد توسط ParsanIT.ir

برو بالا
حالت خطی
حالت موضوعی