۱۳۹۹-۱۰-۳۰، ۰۶:۱۹ عصر
من 23 سال دارم. مشكل من بر می گردد به روز های خواستگاری و ازدواجم. خانواده ی شوهرم در زندگي ام خيلي دخالت ميكردند.
مشكل این است كه وقتی به گذشته فكر می كنم با اينكه تعداد خاطرات شيرينم، بيشتر از خاطرات تلخم است؛ اما خاطرات تلخی که داشتم اذيتم ميكند. طوري كه هر بار عروسي ميروم ياد روز تلخ عروسی ام می افتم و با گريه به خانه بر می گردم. شوهری بسيار احساساتي و مهربان دارم. ما در سن كم ازدواج كرديم براي همين خيلی از بی تجربگی من و شوهرم استفاده شد. خواهشا تا زندگی ام خراب نشده كمكم كنيد تا اين افكار را از ذهنم بيرون كنم.
مشكل این است كه وقتی به گذشته فكر می كنم با اينكه تعداد خاطرات شيرينم، بيشتر از خاطرات تلخم است؛ اما خاطرات تلخی که داشتم اذيتم ميكند. طوري كه هر بار عروسي ميروم ياد روز تلخ عروسی ام می افتم و با گريه به خانه بر می گردم. شوهری بسيار احساساتي و مهربان دارم. ما در سن كم ازدواج كرديم براي همين خيلی از بی تجربگی من و شوهرم استفاده شد. خواهشا تا زندگی ام خراب نشده كمكم كنيد تا اين افكار را از ذهنم بيرون كنم.