۱۳۹۹-۱۱-۸، ۱۱:۳۳ صبح
سلام دخترم*ساله و دامادم *سالشون هست. چند ماهی از عقد اونا میگذره مشکل اینه که شوهر من از رفت و امد زیاد دخترم و شوهرش به خونه همدیگه ناراحت هست و نوعی سبک سری میدونه اینو بگم که اونقدر که دختر من خونه داماد میره اون نمیاد از روزی که عقد کرده من که مادرش هستم اشتباهش رو تذکر میدم چه با آرامش و غیر اون سریع جواب میده و جبهه میگیره وابستگی اون بیش از حد هست او دختری ارام بود ولی حالا همه از تغییر و رفتار اون شاکی هستن اولاش فکر میکردم من حساس شدم ولی با گلایه اطرافیان فهمیدم من حساس نیستم دخترم بدون هماهنگی با خانواده تصمیم گیری میکنه و اگه خانواده موافق نباشه ناراحت میشه در جمع حضور پیدا نمیکنه و گریه میکنه و ما همه متهم میشیم از صبح تا ساعت دو یا سه نصف شب با پیام در ارتباط هستند تذکر میدم بخواب چه وقت شبه مستقیم به من مادر برخورد میکنه و گوش نمیده سیاست زندگی کردن نداره فکر میکنه باید بیست و چهارساعت کامل کنار شوهر بود یا خوابید اصلا به فکر صبحانه نهار و شام نیست و داخل اتاقه مثل رستوران اماده میشه میخوره باز میره توو اتاق اصلا حضور پدر و مادر به کلی کمرنگ شده شوهرش خدای زندگیش شده و همش هرچی اون بگه باید بشه از من و پدرش یه غول درست کرده برای شوهرش شوخی ساده میکنیم و اگه او داخل شوخی بیاد و حرفی بزنی چیزی بگی ناراحت میشه دخترم نامزد هست دختر من و داماد تک دختر و تک پسر هستند درضمن او در سن ۱۲سالگی پدرش رو از دست داده و فکرکنم کمبود محبت داره نمیتونه احساسات خانواده همسر رو به همدیگه ببینه و دوست داره خودش و همسرش به دوراز آدما باشن ما کاری میکنیم احساس راحتی کنه ولی برعکس میشه.