۱۳۹۹-۱۲-۲، ۰۷:۵۰ عصر
از جا بلند شدم اما دردِ قلب ام مجبورم کرد دولا بایستم . . لعنتی چه مرگ ات شده ؟نالیدم :-نگران نباشم ؟ من دارم میام اونجا سام . . .حسین دست رويِ کمرم گذاشت و گفت :-چیه ؟ چی شده ؟ چه اتِ کیان ؟چیزي ام نبود جز اینکه بخش بزرگی از قلب ام رو ازم جدا کرده بودن . . . کنده بودن اش و تو یه محیطِ دربسته حبساش کرده بودن . . درد از این بزرگ تر ؟قبل از اینکه سام مخالفتی کنه تماس رو قطع کردم و گوشی رو خاموش . . .دست ام رو به سمتِ کت ام بردم که حسین بازوم رو گرفت :-داري میمیري کیان ! رنگ به رو نداري . . چی شده ؟به کت ام چنگ زدم و گفتم :-کیومرث ، ترانه رو حبس کرده . . . میرم درش بیارم !***حسین نیم نگاهی به درِ بسته کرد و گفت :-الان خوبی ؟ مشکلی نداري ؟لبخندي زدم به چهره ي نگران اش و گفتم :-نه . . .خوبم . . مشکلی نیست . .ولی نبودم !خوب نبودم . . خوب نبودم چون کیومرثِ گلپسند می دونست من پشتِ در خونه اش منتظرِ جواب ام و حاضر نبود لحظهاي حرف هام رو بشنوه !دوباره دست رويِ زنگ گذاشتم به امیدِ اینکه این پدرِ خشمگین حاضر بشه حداقل یک بار رو در رو بشه با منی که داشتمجون می دادم !انگشت ام رو از رويِ اهرم برنداشتم تا وقتی که در باز شد وکیومرث با چهره اي سرخ برّاق شد :-چیه؟ چی می خواي ؟ زنگ رو سوزوندي !م.ش (معصومھ آبی) جایی نروWWW.PATOGHEROMAN.COM ٩٩٢گارد گرفتن حسین رو پشتِ سرم حس کردم و کسی باید بهم می گفت که چی بگم به این مرد . . چی می گفتم که دردِدل ام آروم می گرفت ؟پوفی کردم و آهسته گفتم :-می خوام ترانه رو ببینم . . .مغرور لبخندي زد :-چرا ؟دست هام رو مشت کردم . . خدایا ، صبر ! :- برايِ اینکه زن امِ !و خواستم از کنارش عبور کنم که دست اش جلويِ راه ام رو بست . . .:-چرا ؟دندون رويِ هم ساییدم :-چون عشق امِ ! تو چرا ؟ چرا حبس اش کردي ؟چشم هاش نوسان داشت رويِ صورت ام . . دنبالِ چه می گردي مرد ؟ دنبالِ دیوونگی و جنون ؟ بگو تا نشون ات بدمعشقِ دخترت تا کجايِ دنیايِ عصیان من رو پیش برده . . .آروم و خونسرد جواب داد :-ترانه قبل از اینکه زنِ تو ، عشقِ تو یا هرچیزِ تو باشه ، دخترِ منِ ! و منم صلاح می دونم در حالِ حاضر همدیگه رونبینین . . .موهام رو چنگ زدم . . نفس هام سنگین شده بود . . :-ولی ترانه نُه ماه صیغه ي منِ . . .نمی تونی از من دور نگه اش داري !تند خو غرید :- صیغه اتِ که صیغه اتِ ! اینم بالاخره تموم می شه . . هر چند زیاد هم نمونده . . این چند روز هم همدیگه رو نبینینراحت تر از هم جدا می شین . . ترانه هم راحت تر می تونه به آینده اش فکر کنه !چشم تنگ کردم :-آینده ؟ چه آینده اي ؟م.ش (معصومھ آبی) جایی نروWWW.PATOGHEROMAN.COM ٩٩٣تايِ ابرو بالا داد و آتیش انداخت به جون ام :-خواستگار داره . . . منم نظرم مثبتِ !ذره ذره ، اپسیلون به اپسیلون درد واردِ قلبم شد ، دستِ راست ام نشستِ سمتِ چپِ سینه ام . . رويِ قلب ام . . حتی آخنگفتم . . دردِ من بزرگتر از آخ گفتن بود !دستِ حسین که رويِ شونه ام نشست ، بی توجه به نگاهِ نگرونِ کیومرث که عجیب بود برام ، گفتم :-اما تو قول دادي . . قول دادي بعد از تموم شدنِ صیغه اگه ترانه بخواد میذاري با من بمونه . . برايِ همیشه . .نفسِ عمیقی کشید . . .آروم گفت :- نه خودت رو عذاب بده ، نه من رو . . سرنخِ اون کلاهبردار پیدا شده . . پول ات رو پس میگیرم و بهت میدم !خواست بچرخه و عقب گرد کنه که دستِ سردم بازوش رو گرفت ، کوتاه نفس می کشیدم تا تیر کشیدن هايِ قفسه يسینه ام کمتر بشه . . لعنت به این دردهاي عصبی که گاه و بی گاه حمله می کردن به یه نقطه از بدن ام . . . ومن چیبی رحمانه محکوم شده بودم به تحمل اشون . .با صدایی خش دار گفتم :-من پول ات رو نمی خوام . . من ترانه رو می خوام . . اون زنِ منِ . . .اگه . . اگه نذاري ببینم اش میرم شکایت می کنم!اخم کرد ، صورت اش طرحِ خشم گرفت ، قدمی بیرون از در گذاشت و آروم ولی با حرص گفت :-ببین جوون ، لطف کردي قرضام رو دادي ، دستت درد نکنه . . .پايِ پسرم رو عمل کردي . . مدیون اتم ! به خونوادهام سروسامون دادي ، شرمنده ام کردي ولی. . . از من انتظار نداشته باش دخترم رو با پول تاخت بزنم !وايِ من . . وايِ من از فکرِ این مرد !سینه ام رو به چنگ کشیدم . . این قلبِ لعنتی چه اش بود ؟ حسین مضطرب صدام زد ولی من قدمی جلو گذاشتم و رخبه رخِ سربازي ایستادم که ژنرال گونه جلويِ دژ اش ایستاده بود و حتی اجازه نمی داد نگاهی به قصرش بندازم مباد نظرمبیفته به شاهزاده اش . . . شاهزاده اي که ملکه ام بود !خیره به چشم هاش گفتم :-من پول نمی خوام ! نه مدیونمی ، نه شرمنده . . ترانه حقِ منِ ، چون عشقِ من . . چون دوست ام داره . . چرا می زنیزیرِ حرف ات ؟ خودت قول دادي . . می فهمی ؟ قول !نیم نگاهی به حسین که پشتِ سرم ایستاده بود کرد و دوباره نگاه بهم داد و گفت :م.ش (معصومھ آبی) جایی نروWWW.PATOGHEROMAN.COM ٩٩۴-من زیرِ قول ام نزدم . . من گفتم پایانِ صیغه نامه . . پایان اش کِیِ ؟ برو وهمون موقع بیا . . اگه ترانه راضی بود منحرفی ندارم . . .پایانِ صیغه نامه ؟ چند روز مونده بود ؟ چند ماه ؟ بی شک دق می کردم بدونِ دیدن اش !چشم هام رو لحظه اي برايِ اینکه کمی صبرِ اضافه به کاسه ي تخلیه شده ي صبر و طاقت ام تزریق کنم بستم و بازکردم ، شمرده شمرده گفتم :- اون هنوز باید تو خونه ي من باشه !کمی عقب رفت و گفت :-بایدي وجود نداره . . می خواي شکایت کنی ؟ برو شکایت کن ! ولی دیگه رنگِ ترانه رو نمی بینی !قدمی جلو گذاشتم :-پس اون خواستگارِ لعنتی ! ؟در رو تا نیمه جلو آورد و گفت :-می تونم بذارم اش تو نوبت . . تا تو اول جواب ات رو بگیري !قبل از اینکه در رو ببنده ، نالیدم :-حداقل بذار صداش رو بشنوم بی انصاف !لحظه اي مکث کرد و گفت :-پایانِ صیغه نامه !و تق . . در رو بست . . پیشونی ام رو تکیه زدم به درِ بسته . . . . . . تو باورم نمی گنجید که ترانه تا امروز صبح کنارم بودو حالا ازش دور بودم . . و حتی حقِ شنیدنِ اسم ام رو هم از زبون اش نداشتم !***دکمه هاي پیراهن رو می بستم که حسین پرسید :- خب دکتر ؟دکتر که مردي میانسال بود عینک به چشم زد و نگاهی به نوار قلب کرد و گفت :-همه چیز خوبه . . حتی الان دوباره باز هم معاینه اش کردم . . اکو و نوار هم چیزي نشون نمی ده .عینک رو از رويِ چشم برداشت و نیم نگاهی به من کرد و دوباره حسین رو مخاطب قرار داد :م.ش (معصومھ آبی) جایی نروWWW.PATOGHEROMAN.COM ٩٩۵-همون حدسی که با تعاریف اتون زدم درست به نظر میاد . . احتمالا به خاطر عصبی شدن اشِ . . باید مراقب خودشباشه . . درسته الان آزمایشات چیزي نشون نمی دن ولی . . خیلی خطرناكِ . .توصیه می کنم مدام چکاپ بشه و تااونجایی که می تونه از عصبی شدن جلوگیري کنه . . .و بعد شروع به نوشتن کرد . . از تخت پایین اومدم و لبه هايِ پیراهن رو تويِ شلوارم بردم . . پوزخند زدم . . عصبی نشم! چه قدر گفتن اش راحت بود ولی تو زندگیِ من تنها چیزي که به وفور وجود داشت ، همین بود . . .نیم ساعتِ بعد که کیسه ي دارو رويِ پام و حسین غرغر کنان کنارم تويِ ماشین نشسته بود سعی می کردم به این فکرکنم که چی کار کنم از دستِ کیومرث ؟ سر به کدوم بیابون بذارم از دستِ این مردِ مستبد ؟دستِ حسین رويِ بازوم نشست و تکونی بهم داد :- هی یارو . . همین الان از اورژانس خلاص شدیما . . باز که رفتی تو فکر . . .چشم باز کردم و پوفی کشیدم . . . کمی جابه جا شدم و گفتم :- مگه می شه فکر نکنم ؟ مغزم مثه فرفره داره کار می کنه . . .پشتِ چراغ قرمز ایستاد و چرخید سمت ام :-به چی فکر می کنه ؟ من که بهت قول دادم هر چی بتونم از گذشته ات گیر میارم . . در موردِ ترانه هم . . .دست ام مشت شد و بینِ حرف اش پریدم :-در موردِ ترانه چی ؟ چی کار می تونی بکنی؟ حسین دارم دیوونه می شم . . می فهمی ؟ دیوونه ! چی کار کنم ؟ برمصیغه رو فسخ کنم ؟ اینطوري که دست ام به جایی بند نیست . . برم شکایت کنم ؟ بعدش میذاره چشم ام به نوكِانگشتِ ترانه بیفته ؟ د لامصب دارم می ترکم ! فکرِ اینکه الان ترانه چه حالی داره ، داره جونم رو ذره ذره می گیره . .به نفس نفس زدن که افتادم ، با لحنی که می شد ترس رو توش حس کرد گفت :-باشه . . باشه . . غلط کردم . . آروم بگیر تو رو حضرتِ عباس . . . کیان سکته می کنی کار دست امون می دیا . . .زیرِ لب به درکی گفتم و سرم رو به پشتیِ صندلی تکیه زدم . . . به درك که سکته می کردم وقتی کسی که قلب امبراش می تپید زندونیِ فکرِ پدرش بود . . به درك که قلب ام دیگه نمی تپید وقتی اجازه نداشت چشم به چشمِ صاحباش بندازه . .به درك قلب ام نمی تپید وقتی ترانه ، جایی کنارِ من نبود . . .***ترانه :م.ش (معصومھ آبی) جایی نروWWW.PATOGHEROMAN.COM ٩٩۶بارِ دیگه مشتِ بی رمق ام رو به در کوبیدم و ناله زدم :-با با . . .سرم رو به در تکیه زدم و هق زدم . .چند ساعت بود که تويِ این اتاق بودم و در به روم بسته شده بود ؟چند ساعت بود التماس می کردم برايِ اینکه حداقل تلفنِ همراه ام رو به دست ام بدن تا تماسی با کیان بگیرم بلکهِ قلبِنگران ام آروم بگیره با شنیدنِ صداش ؟دل ام دست هايِ گرم و بزرگ اش رو می خواست برايِ لمس شدن . . تا حس کنم بودن اش رو . . دلم صدايِ گرم اشرو می خواست برايِ شنیدن ، تا باور کنم بودن اش رو . . .هق زدم و نالیدم :- تو رو خدا . . . ما ا ا ما ا ا ن . . .صدايِ پر بغضِ مادرم رو شنیدم :-جانِ مامان ؟ ترانه ؟دست ام رو رويِ دستگیره گذاشتم و بالا و پایین اش کردم ولی هیچ . . . به سختی بینِ گریه هام گفتم :-تو ر. . . رو خدا . . . تو رو خدا این درو . . درو باز کنین . .. ما .. . مامانی . . . مامان جونم . . .و زار زدم . . . جرمِ من چی بود ؟ اینکه دل بسته بودم به مردي که بهانه اي نبود برايِ دوري ازش ؟کفِ دست هام رو به در کوبیدم ، توانی نداشتم برايِ حرف زدم . . بی وقفه اشک بود که رويِ صورت ام می بارید . . .بینِ هق هق هام صدايِ گرفته ي سام رو شنیدم :-خواهري ؟ ترانه اي ؟ گریه نکن قربونِ چشات بشم . . .می تونم الان بیارمت بیرون ولی می دونم بابا جري تر میشه .. قربونت برم صبر کن . . .صبر کن راضی اش می کنم بیاي بیرون . . . گریه نکن دلم رو خون کردي دختر !بغض و اشک ام رو فرو خوردم . . دستی به صورت ام کشیدم و پلک هايِ سوزان ام رو باز و بسته کردم . . . سکسکه ايکردم و پرسیدم :- کیان . . کیان خوب بود سام ؟سکوت کرد . . . سکوت اش می ترسوندم !دست هايِ لرزون ام گوشه هاي لباس ام رو به چنگ کشیدن . . .:م.ش (معصومھ آبی) جایی نروWWW.PATOGHEROMAN.COM ٩٩٧-سام ؟ می شنوي ؟ کیان خوب بود ؟وقتی باز جواب نداد عصیان زده مشت به در کوبیدم :- دِ لعنتی خوب بود یانه ؟که با صدايِ بلند چه خبر شده ي مردي عقب پریدم . . پدر ، بابا !مردي که عجیب ترس ازش تو دلم خونه کرده بود . . .عقب عقب رفتم که قفلِ در باز شد . . چهره ي نگرونِ مامان وسام از پشت اش پیدا بود ولی نگاهِ من فقط به اخم هايِ در هم اش بود . . .در رو بست ، قفل اش کرد و کمربندش رو باز کرد . . . نفس ام حبس شد تويِ سینه . . .می خواست بزنه ؟ با کمربند ؟ چرا ؟قدمی جلو اومد و خونسرد پرسید :-خب ؟ می گفتی ؟ که کیان خوب بود یا نه ؟چونه ام لرزید . . این مرد پدرِ من نبود . . نکنه تويِ زندان عوض اش کرده بودن ؟انقدر عقب رفتم که به دیوار چسبیدم . .دست اش رو بالا برد و کمربند رو دورِ دست اش پیچید . . . چشم هام رو نیمه باز کردم و آماده ي فرود اومدن اش رويِتن ام شدم که کمربند رو گوشه اي انداخت و نفسِ راحتی کشیدم . . اما این نفس کشیدن فقط چند لحظه دوام داشتچون گفت :- تو می دونی که اون عقیمِ . .. نه ؟زبون ام تويِ دهن ام نچرخید که بگم آره . . خشمگین تر صداش رو بالا برد . . :-تو می دونستی اون مردونگی نداره . . . نه ؟دلم شکست . . روح ام تکه تکه شد . . مردِ من مردونگی نداشت ؟ مردونگی مگه به توانایی بارور کردن بود ؟ مردِ من ،مرد بود . . به تمامِ معنا . . .بدونِ ذره اي شجاعت . . باصدایی که می لرزید گفتم :-کی . . . کی گفته کیا مردونگی نداره ؟ کیان . . .خیلی هم مرده !چشم تنگ کرد . . . موجِ صداش پایین اومد :-خوش ام باشه . . خوش ام باشه . . تو چشمِ من زُل می زنی و ازش دفاع می کنی ؟م.ش (معصومھ آبی) جایی نروWWW.PATOGHEROMAN.COM ٩٩٨نه ! این مرد که اینطور با من حرف می زد ، پدرِ دوست داشتنیِ من نبود ! بدون شک . .هق زدم :- بابا . .صداش به فریاد رسید :-بابا بی بابا . . بابا بی بابا . . سرخود برايِ خودت تصمیم میگیري ؟ میري دنبال اش ؟ چند روز ورِ دل اش می مونی کهچی ؟ می دونی عقیمِ و بهش دل بستی ؟ مگه عقل تو کله ات نیست !دست ام فرش رو چنگ زد ، صدام قدرت پیدا کرد . . برايِ دفاع از کیان جون گرفتم :-عقل ؟ مگه عشق عقل حالی اشِ ؟ اصن عقیمِ ؟ خب باشه . . عقیم باشه . . مگه خودش خواست ؟ خودش رفت خودشرو عقیم کرد ؟ مگه عقیما حقِ عاشق شدن ندارن ، حق دوست داشته شدن ندارن . . . . حقِ زندگی ندارن ؟رويِ زانو جلوم نشست ، تلخ گفت :-ولی نه با یکی که سالمِ !دست هام مشت شد . . . خدایا ، قدرت بده . . قدرت :-از کجا معلوم باشم ؟صورت اش سخت شد . . ، صدايِ دندون قروچه اش رو می شنیدم :-ترانه !هشدارش نتونست جلويِ زبون ام رو بگیره :-من . . من عاشق اشم بابا . . حتی . . . حتی اگه هیچ وقت نتونه مادرم