۱۳۹۹-۱۱-۲۰، ۰۷:۴۶ عصر
متین پوز خندی به گوشه ی لب اورد که باعث شد بیش از بیش مرا آزرده خاطر کند
خانم شایسته می خواست باز از سالن خارج شود که گفتم:خانم شایسته ممنونم میشم اگر چند لحظه بشینید و به حرفام گوش بدید
خانم شایسته-برم میوه بیارم
ممنون خانم من میل ندارم
خانم شایسته با تردید به سر جای خود برگشت متین همچنان سر به زیر به بخار بلند شده از چای خود نگاه می کرد
گلویم راصاف کردم و گفتم:مزاحمتون شدم که بگم من رضایت می دم به شرط اینکه......
نگاه از خانم شایسته گرفتم و به متین زل زدم .نگاهش در نگاهم گره خورد
در قبال گرفتن 30 میلیون تومان رضایت میدم
متین بدون اینکه چهره اش تغییر کند نگاه از من گرفت درست مثل این بود که انتظار شنیدن همچین حرفی را از جانب من داشت
خانم شایسته-اما این مبلغ برای ما خیلی سنگینه
جرعه ای از چای خوش طعم خانم شایسته را نوشیدم و گفتم:این شرط منه
متین-و اگه من نتونم این پول را جور کنم
رضایت نمی دم
خانم شایسته:بهار جان اون اتفاق نباید می افتد اما حالا که افتاده بهتر نیست....
در حرف خانم شایسته پریدم و گفتم:حق با شماست خانم شایسته این اتفاق نباید می افتاد اما حالا که افتاده پسر شما باید تاوانشو بده
خانم شایسته-راه دیگه ای نیست؟اخه در ان صورت ما مجبوریم این خونه را بفروشیم
از فکر اینکه بخوام این بنده خدا ها را بی خانمان کنم دلم به در امد .نه راه خوبی را برای خرد کردن غرور این شازده انتخاب نکرده بودم تا فرصت باقیست باید راه دیگه ای را جایگزین می کردم.ناگهان فکری در مغزم جرغه زد
کیفم را از مبل کناری برداشتم و به راه افتادم به در خروجی که رسیدم برگشتم و به چشمای متین خیره شدم
چرا یک راه دیگه هست
متین سرش را بالا اورد و به من نگاه کرد خانم شایسته هم به دهنم خیره شده بود
شرط جایگزین اینه که اقای متین شایسته به مدت یک سال راننده شخصی من بشن
متین که می دونست این شرط از چه اتفاقی نشئت می گیره با حرص استکان خالی ازچای را در دستانش فشرد استکان شکست و تکه هایش به دستان متین فرو رفت.خانم شایسته به صورتش کوبید و گفت:ای وای چیکار کردی متین
دلم برایش سوخت اما به روی خودم نیاوردم.خانم شایسته به دنبال باند و بتادین رفت
کاغذی از کیفم بیرون اوردم و شماره موبایلم و روش نوشتم اون را مقابل گل میز رو به روی متین قرار دادم و گفتم:تا امشب ساعت 10 منتظر تماس و اعلام نظرتون می مونم در غیر این صورت از فردا شرط جایگزینی وجود نداره و تمام 30 میلیون را می خواهم
به سمت در خروجی راه افتادم کفشهایم را به پا کردم و از خانه شایسته بیرون زدم
خانم شایسته می خواست باز از سالن خارج شود که گفتم:خانم شایسته ممنونم میشم اگر چند لحظه بشینید و به حرفام گوش بدید
خانم شایسته-برم میوه بیارم
ممنون خانم من میل ندارم
خانم شایسته با تردید به سر جای خود برگشت متین همچنان سر به زیر به بخار بلند شده از چای خود نگاه می کرد
گلویم راصاف کردم و گفتم:مزاحمتون شدم که بگم من رضایت می دم به شرط اینکه......
نگاه از خانم شایسته گرفتم و به متین زل زدم .نگاهش در نگاهم گره خورد
در قبال گرفتن 30 میلیون تومان رضایت میدم
متین بدون اینکه چهره اش تغییر کند نگاه از من گرفت درست مثل این بود که انتظار شنیدن همچین حرفی را از جانب من داشت
خانم شایسته-اما این مبلغ برای ما خیلی سنگینه
جرعه ای از چای خوش طعم خانم شایسته را نوشیدم و گفتم:این شرط منه
متین-و اگه من نتونم این پول را جور کنم
رضایت نمی دم
خانم شایسته:بهار جان اون اتفاق نباید می افتد اما حالا که افتاده بهتر نیست....
در حرف خانم شایسته پریدم و گفتم:حق با شماست خانم شایسته این اتفاق نباید می افتاد اما حالا که افتاده پسر شما باید تاوانشو بده
خانم شایسته-راه دیگه ای نیست؟اخه در ان صورت ما مجبوریم این خونه را بفروشیم
از فکر اینکه بخوام این بنده خدا ها را بی خانمان کنم دلم به در امد .نه راه خوبی را برای خرد کردن غرور این شازده انتخاب نکرده بودم تا فرصت باقیست باید راه دیگه ای را جایگزین می کردم.ناگهان فکری در مغزم جرغه زد
کیفم را از مبل کناری برداشتم و به راه افتادم به در خروجی که رسیدم برگشتم و به چشمای متین خیره شدم
چرا یک راه دیگه هست
متین سرش را بالا اورد و به من نگاه کرد خانم شایسته هم به دهنم خیره شده بود
شرط جایگزین اینه که اقای متین شایسته به مدت یک سال راننده شخصی من بشن
متین که می دونست این شرط از چه اتفاقی نشئت می گیره با حرص استکان خالی ازچای را در دستانش فشرد استکان شکست و تکه هایش به دستان متین فرو رفت.خانم شایسته به صورتش کوبید و گفت:ای وای چیکار کردی متین
دلم برایش سوخت اما به روی خودم نیاوردم.خانم شایسته به دنبال باند و بتادین رفت
کاغذی از کیفم بیرون اوردم و شماره موبایلم و روش نوشتم اون را مقابل گل میز رو به روی متین قرار دادم و گفتم:تا امشب ساعت 10 منتظر تماس و اعلام نظرتون می مونم در غیر این صورت از فردا شرط جایگزینی وجود نداره و تمام 30 میلیون را می خواهم
به سمت در خروجی راه افتادم کفشهایم را به پا کردم و از خانه شایسته بیرون زدم